حديث اليوم
يقول الإمام علي (ع): "من شتم و انتقد نفسه صحح نفسه و من كان متعجرفًا ، فقد أفسد بحثه.

جمعه, 10 فروردین , 1403 20 رمضان 1445 Friday, 29 March , 2024 الساعة تعداد کل نوشته ها : 176 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 47×
  • أوقات الشريعة

  • العلاج الديني

    5- اختلاف و تعارض (موانع شناخت در اصلاح بین خود و خانواده)
    ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۸:۵۲
    شناسه : 2543
    بازدید 4828
    10

    10- اختلاف و تعارض  (Disagreement and conflict) (الخلاف والصراع) ناسازگاری و اختلاف والدین با فرزندان وناسازگاری همسران با هم که […]

    منشور من طرف:
    پ
    پ

    10- اختلاف و تعارض  (Disagreement and conflict) (الخلاف والصراع)

    ناسازگاری و اختلاف والدین با فرزندان وناسازگاری همسران با هم که علت اساسی این اختلاف تفاوت در نیازها، خواسته ها، باورها ، ارزش ها و ادراکات متفاوت است.

    تعارض معمولاً زمانی به وجود می‌آید که دو هدف و خواسته ناهمخوان وجود داشته باشد. حتی هنگامی که یک هدف معین مطرح است، اگر راه‌های رسیدن به آن متفاوت باشد تعارض پیش می‌آید. تعارض ممکن است بین عقاید، فرهنگ، مذهب، دو نظام فکری، یا میان زن و شوهر، خانواده و فرزند، نهادهای اجتماعی و یا حتی در سطح جهانی یعنی میان کشورها رخ بدهد.

    اختلاف‌های خانوادگی اغلب به دلیل تفاوت‌ در عقاید و دیدگاه‌های اعضای خانواده اتفاق می‌افتند. در بسیاری ازاین مشکلات، شاهد سوءتفاهم‌هایی در برداشت اعضای خانواده از یکدیگر هستیم که به قضاوت‌های نادرست و در نهایت بحث و درگیری می‌انجامد. هیچ خانواده‌ای نمی‌تواند به طور کامل از پیش آمدن دعوا و اختلاف اجتناب کند. در واقع تجربه اندک این موضوع امری طبیعی است و جای نگرانی ندارد، اما اگر شما در ارتباط با خانواده خود مشکلات اساسی داشته باشید و مشکلات شما به برخوردهای پرخاشگرانه و آسیب زننده‌ای منجر شود، باید برای بهبود هرچه زودتر این مشکلات گام بردارید. مشاوره دینی، مشاوره خانواده، مشاوره تخصصی، مشاوره عقلانی و نهایتاً مشاوره حقوقی می تواند در این زمینه بسیار موثر باشد.

    (بقره176)منشأ اختلافات دينى و مذهبى، دانشمندان هستند، نه كتب آسمانى. «نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ … اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ»[1]

    مردم (در آغاز) امّتى يگانه و يكدست بودند (و در ميان آنها تضاد و درگيرى نبود. سپس در ميان آنها اختلافات بوجود آمد،) پس خداوند پيامبران را بشارت آور و بيم دهنده برانگيخت و با آنان كتاب آسمانى را به حقّ نازل نمود تا ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكم كند. ودر آن (كتاب) اختلاف نكردند مگر كسانى كه به آنان داده شده بود، (آن هم) پس از آنكه دلائل روشن برايشان آمد، (و بخاطر) حسادتى كه ميانشان بود. پس خداوند آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به خواست خود هدايت نمود. (امّا افراد بى‏ايمان، همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند.) وخداوند هركس را بخواهد به راه راست هدايت مى‏كند.[2]

    نكته‏ها:

    آنچه از اين آيه استفاده مى‏شود اين است كه مردم در ابتدا زندگى ساده و بسيطى داشتند، ولى كم‏كم در اثر كثرت افراد و ازدياد سليقه‏ها، اختلافات و درگيرىها پيش آمد. در برخى از روايات، اين زمان به دوران قبل از حضرت نوح عليه السلام تطبيق شده كه در آن زمان، مردم زندگى ساده و محدودى داشته و در بى‏خبرى به سر مى‏بردند.[3] سپس افراد بر سر بهره‏گيرى از منابع طبيعى و اينكه هركسى مى‏خواست ديگرى را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهره ببرد، اختلاف كرده و جوامع و طبقات پيش آمد. لازمه‏ى زندگى اجتماعى، وجود قانون محكم و عادلانه‏اى است كه بتواند اختلافات را حل نمايد، خداوند پيامبران را براى حل اختلافات و رفع درگيرى‏ها، مبعوث نمود و كتاب‏هاى آسمانى را نازل نمود، ولى گروهى آگاهانه و از سر لجاجت، در برابر انذار و تبشير پيامبران مقاومت كرده و خود بوجود آورنده‏ى اختلافات ديگرى نيز شدند. امّا خداوند با لطف خويش افرادى كه مستعد و پذيراى هدايت بودند، هدايت نمود و آنهايى كه در اثر حسادت و يا ظلم مقابله مى‏كردند، به حال خود رها كرد تا كيفر خود را ببينند.

    در تفسير جوامع الجامع آمده است كه‏ «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً»، يعنى «على دين واحد» همه مردم بر فطرت خداشناسى بودند.

    انتقاد قرآن، از اختلاف لجوجانه‏اى است كه انسان حاضر به پذيرش داورى انبيا و قانون خداوند نباشد وگرنه اختلافى كه عاقبت تسليم عدالت شود، اشكالى ندارد. همچون اختلاف دو كفّه‏ى ترازو كه در حركت‏هاى متضادّ خود، دنبال رسيدن به عدالت هستند. «فَهَدَى اللَّهُ … لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ»

    پيام‏ها:

    1- قانون وتمدن‏هاى بشرى، قادر بر حل اختلافات نيستند. زيرا هر گروه وفردى بدنبال خواست‏هاى خود است. حل اختلافات بايد از طريق قانون الهى و داورى انبيا صورت گيرد. قانونى كه مصون از تحريف وخطاست و داورى كه از هوا وهوس واغراض نفسانى معصوم است. «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ … مَعَهُمُ الْكِتابَ»

    2- بهترين راه حل اختلاف، تقويت ايمان به معاد است. انبيا براى پيشگيرى از اختلافات، از بشارت وبراى درمان آنها، از انذار استفاده مى‏كنند. «مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ … لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ»

    3- خطوط كلّى اهداف انبيا يكى است. «النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ»

    4- داورى انبيا، در چارچوب قوانين آسمانى است. «أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ … لِيَحْكُمَ»

    5- يكى از وظايف انبيا، ايجاد وحدت و تفرقه‏زدايى است. «لِيَحْكُمَ … فِيمَا اخْتَلَفُوا»

    6- قضاوت همه انبيا، يك گونه است. فرمود: «لِيَحْكُمَ» ونفرمود: «ليحكموا»

    7- بدترين نوع اختلاف، اختلاف آگاهانه‏اى است كه بخاطر حسادت وظلم بوجود مى‏آيد. «مَا اخْتَلَفَ فِيهِ … مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ»

    8- در بين مؤمنان هم اختلاف پيدا مى‏شود، ولى در پرتو ولايت خداوند، رهبرى مى‏شوند. «فَهَدَى اللَّهُ … لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ»

    9- صراط مستقيم، پايان دهنده اختلافات است. «اخْتَلَفُوا … يَهْدِي … صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»[4]

    – ريشه‏ى اكثر اختلافات، هوس‏ها، حسدها و خودبينى‏هاست، نه جهل و ناآگاهى. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ»

    اختلافات اعتقادى، از عوامل پيدايش جنگ‏هاست. البتّه دين منشأ اختلاف‏ نيست، بلكه مردم اختلاف مى‏كنند. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ … وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا»

    اختلاف عقائد مردم، دليل اختيار آنها است. «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ»[5]

    – سفارش به انفاق و منع از اسراف و تبذير، بهترين راه براى حلّ اختلافات طبقاتى است.[6]

    – فايده‏ى انفاق به خودتان باز مى‏گردد و روح سخاوت را در شما زنده مى‏كند. با انفاق از پيدايش اختلافات طبقاتى و انفجارهاى اجتماعى جلوگيرى شده و در جامعه ايجاد محبّت مى‏گردد. انفاق مايه محروميّت شما نيست، بلكه سبب مصونيّت شماست. «فلانفسكم»[7]

    آثار انفاق بر كسى پوشيده نيست، از جمله: تعديل ثروت وكم شدن اختلافات طبقاتى، ايجاد محبّت، شكوفايى روح سخاوت و بالاتر از همه قرب به خداوند.[8]

    رباخوار در قيامت همچون ديوانگان محشور مى‏شود، چرا كه در دنيا روش او باعث بهم خوردن تعادل جامعه گرديده است. ثروت پرستى، چشم عقلش را كور كرده و با عمل خود چنان اختلافات طبقاتى و كينه را بر مى‏انگيزد كه فقر و كينه سبب انفجار شده و اصل مالكيّت را نيز متزلزل مى‏كند. براى اين افراد، گويا ربا اصل و خريد و فروش فرع است، فلذا مى‏گويند: بيع و معامله هم مثل رباست و تفاوتى ندارند.[9]

    *** همانا دين (مورد پذيرش) نزد خداوند، اسلام (وتسليم بودن در برابر فرمان خداوند) است و اهل كتاب اختلافى نكردند، مگر بعد از آنكه علم (به حقّانيت اسلام) برايشان حاصل شد، (اين اختلاف) از روى حسادت و دشمنى ميان آنان بود و هركس به آيات خداوند كفر ورزد، پس (بداند كه) همانا خداوند حسابگرى سريع است.[10]

    پيام‏ها:

    1- تجاوز از مرزهاى حق، سبب بروز اختلاف است. «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ … بَغْياً»

    2- سرچشمه‏ى بعضى از اختلافات مذهبى، حسادت‏ها و ظلم‏هاست؛ نه جهل و بى‏خبرى. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ»

    3- كسانى كه آگاهانه ايجاد اختلاف مى‏كنند، بزودى سيلى مى‏خورند. «سَرِيعُ الْحِسابِ»[11]

    *** آيا نديدى كسانى را كه از كتاب آسمانى (تورات وانجيل) بهره‏اى داده شدند، چون به كتاب الهى دعوت مى‏شوند تا ميانشان حكم كند، (وبه اختلافات پايان دهد) گروهى از آنان (باعلم و آگاهى) از روى اعراض روى بر مى‏گردانند؟[12]

    *** و مانند كسانى نباشيد كه بعد از آنكه دلايل روشن برايشان آمد، باز هم اختلاف كرده و پراكنده شدند و براى آنان عذابى بزرگ است.[13]

    پيام‏ها:

    1- از تاريخِ تلخِ اختلافات پيشينيان، درس بگيريم. «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ …»

    2- هميشه ريشه‏ى اختلافات جهل نيست، هوس‏ها نيز اختلاف برانگيز است. «وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ»

    3- اختلاف و تفرقه، نه تنها قدرت شما را در دنيا مى‏شكند، بلكه در قيامت نيز گرفتار عذاب جهنّم مى‏سازد. «لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»[14]

    رباخوار، نه در دنيا رستگار است، (به خاطر تشديد اختلافات طبقاتى كه منجر به تفرقه و كينه‏ى محرومان و انفجار آنها مى‏شود) و نه در آخرت. (به خاطر گرفتارى به قهر خداوند). «لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا … لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[15]

    خداوند به خاطر تخلّفات و اختلافاتى كه در جنگ احد داشتند، شما را تنبيه‏ كرد، ولى به حال خود رها نكرد. «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ … أَمَنَةً»[16]

    تنها راه برچيده شدن اختلافات، لطف و رحمت الهى است. «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ»[17]

    سرچشمه‏ى اختلافات، دورى از رهنمودهاى پيامبران است. «لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ»[18]

    وما كتاب (آسمانى قرآن) را بر تو فرو نفرستاديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده‏اند براى آنان روشن بيان كنى و (اين كتاب) براى گروهى كه ايمان مى‏آورند مايه‏ى هدايت و رحمت است.[19]

    پيام‏ها:

    1- هدف از نزول قرآن، جدا كردن حقّ از باطل است. ما أَنْزَلْنا … إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ‏

    2- سرچشمه‏ى اختلافات، دورى از رهنمودهاى پيامبران است. «لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ»

    3- خداوند به واسطه‏ى انبيا اتمام حجّت مى‏كند. «لِتُبَيِّنَ لَهُمُ»

    4- قرآن هم كتاب قضاوت بين حقّ و باطل، هم وسيله‏ى ارشاد و هم وسيله دريافت رحمت الهى است. «لِتُبَيِّنَ‏، هُدىً‏، رَحْمَةً»[20]

    * دشمنان اختلافات خود را پنهان مى‏كنند. «فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى‏»[21]

    * انبيا مراجع اصلى و واقعى حل اختلافات مردم هستند. «إِذْ يَحْكُمانِ» قاضى بايد خدا را بر كار خود شاهد و ناظر بداند. «كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ»[22]

    * دعوت به اسلام ومجادله نيكو لازم است، ولى توقّع تمام شدن اختلافات اديان را در دنيا نداشته باشيد. در دنيا همزيستى مسالمت‏آميز داشته باشيد تا در قيامت خداوند فيصله دهد. «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»[23]

    * در انتخاب همسر احساسات غلبه نكند. عجله نكنيد و پس از فكر و مشورت و گفتگو اقدام‏ كنيد. بحش زيادى از اختلافات خانوادگى ريشه‏اش عدم دقت در انتخاب همسر است. همسر شريك زندگى است و تاثيرش تا پايان عمر و تا قيامت هست. معمولا ازدواجهاى سطحى كه با يك برخورد و آشنايى در اتوبوس و يا پارك صورت مى‏گيرد عاقبت خوبى ندارد.[24]

    * ديندارى، به هنگام اختلافات و قبول يا ردّ قضاوت‏هاى حقّ، معلوم مى‏شود. «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»[25]

    *** همانا اين قرآن، بيشتر آنچه را بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، (به طور صحيح) بر آنان حكايت مى‏كند.[26]

    نكته‏ها:

    از اين آيه معلوم مى‏شود كه تورات وانجيل در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله قادر به حلّ اختلافات اهل كتاب نبوده و تنها قرآن، كه حاكم بر كتب آسمانى پيشين است، قدرت حلّ اختلافات را دارد.

    پيام‏ها:

    1- حلّ اختلافات فكرى و ريشه‏دار، آن هم به دست پيامبرى كه درس نخوانده و مكتب نرفته، نشانه‏ى اعجاز و حقانيّت قرآن است. إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ‏ …

    نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت‏ به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد

    2- يكى از بركات قرآن، حل اختلافات است. إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ‏ … يَخْتَلِفُونَ‏

    3- اختلاف از مردم است، وگرنه مكاتب الهى اختلاف ندارند. «هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ»[27]

    *** همانا پروردگار تو ميان مردم در قيامت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهد كرد.[28]

    نكته‏ها:

    در آيه‏ى قبل خوانديم كه خداوند افراد لايق را رهبر و امام قرار مى‏دهد. در اين آيه مى‏خوانيم: خداوند اختلافات مردم را در قيامت فيصله خواهد داد. شايد مراد از اختلاف، اختلاف در مسأله‏ى رهبرى باشد و اين كه چرا با رهبران تعيين شده‏ى الهى لجاجت و مجادله كردند تا خداوند در قيامت به حسابشان برسد و اين نوعى تهديد براى كسانى است كه در برابر رهبران تعيين شده از طرف خداوند پرچم مخالفت بلند كردند.

    پيام‏ها:

    1- فيصله دادن به اختلافات، از شئون ربوبى در قيامت است. «رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ»

    2- تمام اختلافات، در قيامت فيصله خواهد يافت. «يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»

    3- اختلافات دينى در دنيا حل نشدنى است. «يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»

    4- انسان‏ها در طول تاريخ، همواره اختلاف داشته‏اند. «كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»

    5- رهبران دينى هرگز نسبت به كار خود و هدايت مردم دلسرد نشوند، زيرا اختلافات هميشه بوده است. «فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»[29]

    *** و فرمانروايى و حكومت او را استوار داشتيم و به او حكمت و داورى عادلانه و فيصله بخش داديم.[30]

    *گذر زمان، مسايل و اختلافات ميان پيروان حقّ و باطل را روشن مى‏كند. «وَ انْتَظِرْ» داورى حقّ و فيصله دادن به اختلافات.(هدیه حکمت الهی به پیامبران است) «فَصْلَ الْخِطابِ»[31]

    داستان قوم سبأ

    چنانكه از اين آيات و برخى روايات استفاده مى‏شود، قوم سبأ، جمعيّتى بودند كه در جنوب جزيره عربستان زندگى مى‏كردند و تمدّنى عالى و درخشان داشتند.

    اين منطقه رودخانه مهمى نداشت و آب باران در دشت به هدر مى‏رفت، لذا مردم به فكر افتادند كه سدّ بزرگى بسازند و آب را پشت آن ذخيره كنند. در انتهاى يكى ار درّه‏ها، در كنار شهر «مَارِب»، سدّ خاكى عظيمى ساختند كه به همين نام مشهور شد.

    آب خروجى از اين سدّ باعث آبادانى دو طرفِ رودى شد كه از پاى سدّ جارى بود و روستاهاى بسيارى با باغستان‏ها و كشتزارهاى زيبا در دو طرف آن پديدار گشت. فاصله اين روستاها با يكديگر بسيار كم و تقريباً به هم متّصل بود و وفور نعمت همراه با امنيّت، محيطى مرفّه را براى زندگى آماده ساخته بود، امّا آنها خدا را به فراموشى سپردند، به فخرفروشى پرداختند و به اختلافات طبقاتى دامن زدند. اغنيا مايل نبودند كه افراد كم‏درآمد، همانند آنان و يا همراه آنان در رفت و آمد ميان اين مناطق باشند و مى‏خواستند اين امتياز براى آنان باشد.

    چنانكه در تاريخ آمده است موش‏هاى صحرايى به ديواره اين سدّ خاكى حمله كردند و آن را از درون سست كردند، چنانكه با جارى شدن يك سيلاب عظيم، ديواره سدّ شكست و سيل عظيمى جارى شد كه تمدّن عظيم سبأ را در زير گِل و لاى مدفون ساخت. سيلى كه به قول قرآن، از آن سرزمين آباد، جز درختان تلخ «أراك» و شور «گز» و اندكى درختان «سدر» چيزى به جاى نگذاشت.[32] «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ»[33]

    – قيامت روز پايان اختلافات است. يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما … يَخْتَلِفُون‏[34]

    *مردم با همه‏ى اختلافاتى كه دارند بنده‏ى او هستند. «عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»- اختلاف ميان مشركان و موحدان هميشه خواهد بود. «كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»[35]

    *** و چون عيسى همراه با دلايل روشن (و معجزات) آمد، گفت: همانا من براى شما حكمت آورده‏ام (و آمده‏ام) تا بعضى از آنچه در آن اختلاف مى‏كنيد براى شما بيان كنم. پس از خداوند پروا و مرا اطاعت كنيد.[36]

    پيام‏ها:

    – رفع اختلافات دينى، از اهداف انبياست. لِأُبَيِّنَ لَكُمْ‏ … تَخْتَلِفُونَ فِيهِ‏

    *** پس از ميان مردم گروه‏هايى اختلاف نمودند، پس واى بر كسانى كه ظلم كردند از عذاب روز دردناك.[37]

    نكته‏ها:

    حضرت عيسى عليه السلام وظيفه داشت كه پاره‏اى از اختلافات را حل كند، ولى همين كه دعوت خود را شروع كرد، درباره خود او نيز اختلافات جديدى رخ داد. لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ‏ … فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ‏

    پيام‏ها:

    اختلاف، مايه‏ى دورى از راه مستقيم است. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ‏- فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ»

    – ايجاد تفرقه و اختلاف بعد از روشنگرى انبيا ظلم است. فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ‏ … فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا[38]

    و به آنان دلايل روشنى نسبت به امر (دين) داديم، پس اختلاف نكردند مگر پس از آنكه حقيقت برايشان حاصل شد (و اين اختلاف) از روى حسادت و برترى‏جويى بود كه ميان آنان وجود داشت. همانا خداوند در قيامت درباره آنچه پيوسته اختلاف مى‏كنند، ميانشان داورى خواهد كرد.[39]

    پيام‏ها:

    – بالاترين نوع كفران، اختلاف در حقّ است. با اينكه خدا به آنها برترى و غلبه بر دشمن داد، «آتَيْنا- رَزَقْناهُمْ‏- فَضَّلْناهُمْ» امّا به جاى شكر اختلاف كردند. «فَمَا اخْتَلَفُوا»

    – علم به تنهايى نجات بخش نيست، چه بسيارند كسانى كه مى‏دانند ولى به خاطر حسادت اختلاف مى‏كنند. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ»

    اختلاف بعد از علم، بغى و ظلم است. «بَغْياً»

    – روز قيامت روز حل اختلافات است. «يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»

    – پيدايش تحريف و اختلاف، زمينه‏ى آمدن پيامبر جديد است. (آيه‏ى قبل سخن از اختلافات بنى‏اسرائيل بود، در اين آيه سخن از بعثت پيامبر اسلام) اخْتَلَفُوا … ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَرِيعَةٍ‏[40]

    عوامل و زمينه‏هاى اختلاف و جدايى‏

    1. بداخلاقى‏

    از مهم‏ترين عوامل طلاق، بد اخلاقى زن و شوهر نسبت به يكديگر است. در روايت مى‏خوانيم كه حضرت على عليه السلام فرمود: هر كس بد اخلاق باشد، خانواده‏اش آزرده خواهند شد.«من ساء خلقه ملّهُ اهله»[41]

    1. هوس رانى‏

    اسلام، به زنان و مردان سفارش مى‏كند كه از چشم چرانى و نگاه به نامحرم به قصد لذت خوددارى كنند و علاوه بر آن به زنان توصيه مى‏كند كه خود را از نامحرمان بپوشانند و در اجتماع به جلوه‏گرى و دلربايى نپردازند.

    امام صادق عليه السلام فرمود: چه بسا نگاهى كوتاه كه حسرت و پشيمانى طولانى را به دنبال دارد. «كم من نظرةٍ اورثت حسرةً طويلة»[42]

    و در حديث ديگرى فرمودند: نسبت به زنان مردم عفاف داشته باشيد تا عفت زنان شما حفظ شود. «عفّوا عن نساء الناس يعفّ عن نساءكم»[43]

    در روايات آمده است كه در زمان حضرت داود عليه السلام، مردى با زنى رابطه نامشروع داشت. خداوند به آن زن الهام كرد كه به مرد بگويد: هر وقت متعرّض زنى شوى، مردى هم متعرّض زن تو خواهد شد. هنگامى كه آن مرد به خانه بازگشت، غريبه‏اى را نزد همسر خود يافت. او را دستگير و نزد حضرت داود آورد و شكايت كرد. خداوند به حضرت داود وحى كرد كه به او بگو: از هر دست بدهى، از همان دست مى‏گيرى.[44]

    1. بى‏توجّهى زن و مرد به نيازهاى يكديگر

    پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏فرمايند: در پيشگاه خداوند متعال نشستن مرد نزد همسرش، از اعتكاف در مسجد من محبوب‏تر است. «جلوس المرء عند عياله احبُّ الى اللّه تعالى من‏ الاعتكاف فى مسجدى هذا»[45]

    امام صادق عليه السلام فرمود: سزاوار نيست كه زن رسيدگى به خود نكند و از آراستگى و زيبائى كه سبب شيرين شدن زندگى خانوادگى است دست بردارد. «لاينبغى للمرئة ان تعطّل نفسها»[46]

    حسن بن جهم مى‏گويد: امام كاظم عليه السلام را در حالى كه موهاى خود را رنگ كرده بود مشاهده كردم. امام عليه السلام كه تعجّب مرا ديدند فرمودند: آراستگى شوهر بر عفّت زنان مى‏افزايد و زنانى عفت را كنار مى‏گذارند كه شوهرانشان آراستگى ظاهر را ترك مى‏كنند. «ان التهيئة ممّا يزيد فى عفّة النّساء و لقد ترك النّساء العفة لترك ازواجهن التهيئة»، سپس فرمودند: همان گونه كه شما نمى‏پسنديد همسرانتان را بدون آراستگى ببينيد، آنان نيز همين گونه‏اند.[47]

    راه‏هاى حلّ اختلاف پيش از طلاق‏

    1. دادگاه خانوادگى‏

    اسلام سفارش نموده است كه در موارد اختلاف بين زن و شوهر، افراد دلسوزى از هر دو طرف به عنوان حَكَم انتخاب شوند و مورد اختلاف را بررسى و آن را رفع نمايند.

    در اين شيوه، اختلافات پيش آمده در همان مراحل اوّليه حل مى‏شوند و كار زوجين به طلاق و دادگاه كشيده نخواهد شد. «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها …»[48]

    1. حضور دو شاهد عادل‏

    بر اساس احكام اسلام، براى انجام طلاق بايستى دو شاهد عادل حضور يابند و طلاق را گواهى نمايند كه اين امر، مانعى بر سر راه طلاق خواهد بود زيرا:

    اوّلًا: كراهت و قبح طلاق در جامعه سبب مى‏شود كه افراد معمولًا از اين كه شاهد و گواه بر طلاق و از هم پاشيدن خانواده‏اى باشند، خوددارى كنند.

    ثانياً: افرادى كه به عنوان شاهد و گواه دعوت مى‏شوند، سعى در برقرارى آشتى و صلح بين زوجين دارند.

    1. قرار دادن عدّه‏

    عدّه در واقع تأخير از زمان تصميم تا اقدام است. اسلام به مردان دستور مى‏دهد كه همسران مطلّقه خود را تا پايان زمان عدّه در خانه نگاهدارى كنند و هزينه‏هاى آنان، اعم از خوراك و پوشاك را بر عهده گيرند. طبيعى است كه معاشرت و مصاحبت مرد با همسر مطلّقه در طىّ اين مدّت سبب مى‏گردد كه هيجان آنها فروكش نموده و با فرصت و دقّت بيشترى به پيامدهاى طلاق بينديشند و چه بسا در اين مدّت زوجين زندگى مشترك را دوباره از سر گيرند.

    امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: زن طلاق داده شده كه در خانه شوهر است، خود را آرايش كند و عطر بزند و لباس‏هايى كه مرد دوست دارد بپوشد، تا با عقل و درايت بيشترى تصميم بگيرند و دوباره به همسرش رجوع كند و زندگى را از سر بگيرند. «المطلقة تكتحل و تختضب و تطيب و تلبس ما شانت من الثياب، لان اللّه عزّ و جلّ يقول لعلّ اللّه يحدث بعد ذلك امراً لعلّها ان تقع فى نفسه فيراجعها»[49]

    فلسفه عدّه طلاق‏

    شكى نيست كه تمام احكام الهى داراى حكمت و مصلحتى است كه با انجام و ترك آن عمل مى‏توان به آن رسيد يا از مفاسدى جلوگيرى كرد، گرچه همه آن را ندانيم. از جمله دستور به عدّه نگه داشتن زن به هنگام طلاق است كه با كمى تفكّر مى‏توان حكمت‏هايى براى آن بيان كرد:

    1. حفظ حريم زوجيّت. اسلام ازدواج را امرى مقدس مى‏داند و براى آن حريم و شعاعى قائل است و نگاهداشتن عدّه سبب حفظ اين حريم خواهد بود.
    2. نَسب فرزندان. عدّه نگاهداشتن سبب مى‏شود تا از اختلاط نطفه شوهران مختلف جلوگيرى شود و نسبت فرزند به پدر خود كه سرچشمه حقوق فراوانى است، حفظ گردد.
    3. مهلتى براى بازگشت دوباره به زندگى.

    علاوه بر آنكه رجوع مرد به همسرى كه طلاق داده، مزايايى بر ازدواج مجدّد دارد از جمله:

    الف) زندگى با همسر جديد نياز به تجربه جديد دارد، ولى زندگى با همسر سابقش، زندگى همراه با تجربه است.

    ب) رفتن به سراغ همسر جديد، هزينه‏هاى جديدى را بر عهده مرد قرار مى‏دهد.

    ج) گاهى بازگشت به زندگى قبلى، موقعيّت اجتماعى زن و مرد را در جامعه حفظ مى‏كند و كدورت‏هايى را كه در اثر طلاق بوجود مى‏آيد، برطرف مى‏كند.

    د) فرزندانى كه كانون گرم خانوادگى آن‏ها در اثر طلاق متلاشى شده بود، دوباره به آغوش خانواده باز مى‏گردند و لطمه‏ى روحى كه در اثر طلاق خورده‏اند، جبران مى‏شود.

    ه) گاهى بازگشت به زندگى، روحيه گذشت و صبر و ايثار را در زندگى شكوفا مى‏كند.[50]

    در قرآن، سى و هشت مرتبه كلمه معروف به كار رفته كه پانزده مرتبه آن مربوط به خانواده و همسردارى است، يعنى شيوه برخورد زن و مرد در زندگى بايد شايسته و پسنديده باشد.[51]

    – رفتار شايسته چه در حال صلح و آشتى و چه در حال قهر و جدايى، از حقوق همسر است. فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ‏ …

    – نگاه دارى همسر، مقدّم بر جدايى است. ابتدا فرمود: «فَأَمْسِكُوهُنَّ» و سپس‏ «فارِقُوهُنَّ»

    – آيين همسردارى يا طلاق بايد مورد پذيرش شرع و پسند عقل باشد. «بِمَعْرُوفٍ»

    – به دليل ضعف جسمى و نارسايى، آداب و رسوم اجتماعى و تاريخى، حقوق زنان بيشتر پايمال شده و مى‏شود. لذا بيشترين خطاب‏هاى قرآن در مورد مراعات حقوق به مردان است. «فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ‏، فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»

    – جدايى و طلاق، همراه با كرامت و به دور از هر گونه تحقير صورت گيرد. «فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»

    – براى حفظ حقوق طرفين، گرفتن دو شاهد عادل، نشانه محكم كارى و دقّت است. «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ»

    – كسانى‏كه در محضر آنان طلاق جارى مى‏شود، بايد عادل باشند. «ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ» يعنى عدالت سرمايه آنان باشد.

    – افراد عادل نيز به تذكّر نيازمندند. «أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ»

    – حبّ و بغض‏ها نبايد در قضاوت ما تأثيرگذار باشد. «أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ» (مشابه اين جمله، در آيه 135 نساء آمده است كه مى‏فرمايد: «كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ»)

    – گواهى دو شاهد عادل بايد همراه با حفظ حقوق مردم و اخلاص باشد. «أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ» (در كلمه‏ «أَقِيمُوا» برپاداشتن حقوق مردم و در كلمه‏ «لِلَّهِ» اخلاص در عمل نهفته است).

    – اقامه حقوق مردم، ارزشى هم وزن اقامه نماز و دين دارد. (در قرآن كلمه‏ «أَقِيمُوا» درباره نماز، دين، شهادت و وزن مطرح شده است. «أَقِيمُوا الدِّينَ»[52]، «أَقِيمُوا الصَّلاةَ»[53]*، «أَقِيمُوا الْوَزْنَ»[54] و «أَقِيمُوا الشَّهادَةَ»[55]

    – موعظه تنها تذكرات اخلاقى نيست، بلكه دستورات فقهى نيز نوعى موعظه است. فَأَمْسِكُوهُنَ‏ … فارِقُوهُنَ‏ … أَشْهِدُوا … ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ‏

    – به جاى پيمودن راه‏هاى ناشناخته سير و سلوك، عمل به احكام الهى بهترين موعظه و راه سازندگى انسان است. «يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ»

    – حل مشكلات از طريق گناه، رفتن به بيراهه است. تقوا و خدا ترسى موجب خروج انسان از مشكلات و تنگناهاى زندگى است. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»

    – راه رهايى از تمام بن بست‏ها، (كه از جمله آن اختلافات زن و شوهر است، تقواست. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»

    در مديريّت بحران‏ها و فتنه‏ها، دو چيز راه نجات است:

    الف) تقوا. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»

    ب) تمسك به قرآن. «اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن»[56]

    – زن و شوهرى كه به ناچار با طلاق از هم جدا مى‏شوند، اگر تقوا را مراعات كنند، مشمول لطف ويژه خداوند مى‏شوند. «يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»

    – كسانى كه با گناه زندگى خود را تأمين مى‏كنند، راه دريافت روزى‏هاى پيش بينى نشده را به روى خود مى‏بندند. وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ‏ … يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ‏

    – اراده خدا در چارچوب محاسبات انسان نيست. «يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»

    – رعايت امور معنوى، در زندگى مادّى اثر گذار است. (امدادهاى غيبى، در زندگى انسان نقش مؤثرى دارند.) «مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»

    – انسان متقى، خواست خود را در مسير خواست و اراده خدا قرار مى‏دهد و چون اراده الهى بن بست ندارد، انسان متقى نيز به بن بست نخواهد رسيد. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»

    – هميشه رزق زياد وابسته به كار زياد نيست. وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ‏ … يَرْزُقْهُ‏ (همان گونه كه هميشه مقدار و كمّيت آن مهم نيست. امام صادق عليه السلام در تفسير «يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» فرمود: خداوند در آنچه به او داده بركت مى‏دهد.[57])

    – تقوا و توكل دو اهرم براى خروج از بن بست است. وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ‏ … وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ‏ …

    – براى تأمين زندگى امروز، تقوا وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ‏ … يَرْزُقْهُ‏ و براى آينده، توكل لازم است. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»

    – تقوا، مقدّم بر توكل است. وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ‏ … وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ‏

    – بدون لطف خداوند، هيچ عامل ديگرى كارآمد و كافى نيست. «فَهُوَ حَسْبُهُ»

    – در اراده و خواست تمام افراد و حكومت‏ها، احتمال شكست و ناكارآمدى و بن بست وجود دارد. تنها امرى كه شكست در آن راه ندارد، خواست و اراده خداوند است. «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ»

    – دليل توكل ما، قدرت بى نهايت الهى است. وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ‏ … إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ‏

    – معناى توكل ما و قدرت خداوند آن نيست كه انسان به همه خواسته‏هاى خود مى‏رسد، زيرا تمام امور هستى قانونمند است و حساب و كتاب دارد. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً»

    وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً «4»

    و زنانى كه از عادت ماهانه مأيوسند، (و قصد داريد آنان را طلاق دهيد،) اگر در وضع آنان شك كنيد (كه اين عدم عادت به خاطر سنّ است يا بيمارى و يا باردارى)، پس عدّه آنان سه ماه است و هم چنين است حكم زنانى كه حيض نديده‏اند (با آن كه در سنّ حيض هستند) و پايان عدّه زنان باردار، وضع حمل آنان است و هركس از خدا پروا كند، خداوند براى او در كارش آسانى پديد مى‏آورد.

    نكته‏ها:

    به دنبال بيان احكام طلاق در آيات پيشين، اين آيه مى‏فرمايد: زنانى كه به هر دليل، اعم از كهولت سنّ يا بيمارى، عادت ماهانه ندارند، بايد سه ماه كامل عدّه نگهدارند و زنان باردار بايد تا زمان وضع حمل صبر كنند، سپس مى‏توانند ازدواج كرده و به همسر ديگرى درآيند.

    در قرآن براى افراد با تقوا چند تعبير آمده است: «يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً»[58]، «يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[59]، «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[60]، «يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً»[61] كه شايد اشاره به يك سير طبيعى دارد، زيرا براى انسان با تقوا اوّل نور پيدا مى‏شود و در سايه نور، شناخت حق از باطل و فرقان پيدا مى‏كند و وقتى كه حق و باطل را شناخت، راه خروج از مشكلات را پيدا مى‏كند و در سايه همان نور، از بسيارى از گرفتارى‏ها به آسانى خارج مى‏شود.

    پيام‏ها:

    1- احكام خداوند بر اساس شرايط متفاوت انسان‏ها، تفاوت مى‏كنند. (براى هر يك از زنان حامله و يائسه، حكم خاصّى قرار داده شده است.) يَئِسْنَ‏ …، لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ‏

    2- دين فطرى، ملاك‏هاى فطرى و طبيعى و همه جايى دارد. زمان بندى‏ها و اندازه‏گيرى‏هاى احكام الهى بر محور مسائل طبيعى است. نظير: طلوع و غروب خورشيد، رؤيت ماه، مقدار وَجب و ذراع دست. «ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ»

    3- فرزند، حريم و حقوقى دارد و زن باردار نمى‏تواند به ازدواج ديگرى درآيد.«أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ»

    4- در مسايل خانوادگى و مراعات حقوق همسر به خصوص در شرايط طلاق و جدايى، به تقواى زياد نياز است. (از ابتداى اين سوره تاكنون چند بار سخن از تقوا به ميان آمده است.) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ»

    5- بخشى از گره‏هايى كه در زندگى پيدا مى‏شود، به خاطر بى تقوايى است. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً» (البتّه بخشى از مشكلات افراد باتقوا به خاطر ابتلا و آزمايش است).

    6- براى افراد باتقوا، تحمّل سختى‏ها آسان است. چون تقوا ظرفيّت انسان را بالا مى‏برد. «يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً» ( «مِنْ أَمْرِهِ» يعنى: «از ناحيه كارهاى او»)

    ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً «5»

    اين فرمان خداوند است كه آن را به سوى شما نازل كرده است و هركس از خدا پروا كند خداوند بدى‏هايش را مى‏زدايد و اجرش را بزرگ مى‏گرداند.

    پيام‏ها:

    1- در مسائل خانوادگى، دستورات الهى را ساده ننگريم. «ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ»

    2- تقوا، سبب نجات از قهر الهى است. «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ»

    3- گناهكاران مى‏توانند به وسيله تقوا، گذشته را جبران كنند. «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ»

    4- گناهكاران را بدعاقبت نپنداريد، چه بسا گناهانشان پاك شود. «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ»

    5- مقدمه دريافت اجر، پاك شدن از گناه است. «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً»

    6- تقوا، هم گذشته‏ها را جبران مى‏كند، «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ» هم آينده را تأمين مى‏نمايد. «يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً»

    أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى‏ «6»

    (تا پايان زمان عدّه،) زنان را در همانجا كه خود سكونت داريد و در توانايى شماست، سكونت دهيد و به آنان (از جهت مسكن و نفقه) آسيب نرسانيد، تا كار بر آنان تنگ نماييد (و مجبور به ترك منزل شوند) و اگر باردار باشند، تا زمانى كه وضع حمل كنند نفقه آنان را بدهيد. پس اگر نوزادان شما را شير دادند مزدشان را بدهيد و (درباره نوزاد) ميان خود به نيكى مشورت و توافق كنيد و اگر توافق به دشوارى كشيد، زن ديگرى او را شير دهد (و مرد براى نوزاد دايه بگيرد).

    نكته‏ها:

    «أْتَمِرُوا» از «ايتمار» به معناى پذيرش دستور يا مشورت است كه در واقع به معناى توافق و تفاهم بر انجام امرى است.

    شايد دليل آن كه در ايّام عدّه مسكن زن و مرد يكى است، بستر سازى براى رجوع و فراهم شدن زمينه آشتى باشد. به علاوه كه اخراج زن از خانه يا تهيه مسكن جداگانه نوعى توهين و تحقير در حق زن است و نيز در جدايى تدريجى، پاى عقل و عاطفه و فكر و مشورت بيشتر از جدايى دفعى و يكباره به ميان مى‏آيد و امكان سازش فراهم مى‏شود.

    اين آيه به مسئله حفظ حقوق و حريم زن، حمل او، تغذيه كودك، شيربها و دايه گرفتن در صورت طلاق اشاره دارد.

    در اين آيه پنج فرمان آمده است كه تمام آنها فرامين عاطفى و عقلى بوده و بسترى براى بازگشت به زندگى است: «أَسْكِنُوهُنَ‏، لا تُضارُّوهُنَ‏، فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَ‏، فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَ‏، أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ»

    پيام‏ها:

    1- تأمين مسكن زن حتّى بعد از طلاق تا مدّت‏ها بر عهده مرد است. «أَسْكِنُوهُنَّ»

    2- مسكن زن مطلقه بايد در همان مكانى باشد كه مرد در آن سكونت دارد.

    (جدايى و طلاق نبايد سبب جدايى مسكن شود). «مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ»

    3- مرد، حق ندارد براى صرفه جويى، انتقام و تحقير، جاى نامناسبى را براى سكونت زن انتخاب كند و همسر مطلّقه را مجبور به سكونت در آن محل كند. «مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ»

    4- در انتخاب مسكن، بايد به سكينه و آرامش زن توجّه شود، نه آنكه فقط سرپناه داشته باشد. «أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ» (تعبير به مسكن كه از سكينه است به جاى بيت، دلالت بر همين معنا دارد.)

    5- ملاك در انتخاب مسكن از نظر كميّت و كيفيّت، مقدار توانايى مرد است، نه ميزان توقّع و تقاضاى زن. «مِنْ وُجْدِكُمْ»

    6- مرد حق ندارد به همسرى كه طلاق داده هيچ ضررى برساند. «لا تُضارُّوهُنَّ»

    7- مرد حق ندارد براى همسرى كه طلاق داده هيچ گونه تنگنايى قرار دهد.«لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ»

    8- تأمين هزينه زنان باردار حتّى بعد از طلاق، واجب است. «فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ»

    9- زن مطلّقه مى‏تواند در برابر شير دادن به طفل خود، از شوهر درخواست مزد نمايد. «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ»

    10- شير مادر حتّى در صورتى كه از شوهر مزد دريافت كند، بهتر از شير دايه است. «فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» ضمناً زنان مطلقه در شير دادن مختارند. «فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ»

    11- مشورت زن و مرد به قدرى ارزش دارد كه حتّى در شرايط جدايى، اسلام به آن سفارش كرده است. «وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ»

    12- در همه مسايل خانوادگى، ملاك پذيرش عرف و عقل است. فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ‏، فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ‏ …، وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ‏

    13- مشورت لازم است، گرچه هميشه و همه جا نتيجه نمى‏دهد. «وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ»

    14- اگر زن و مرد به توافق نرسيدند، نبايد حقوق طفل معطل بماند. «فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى‏»

    15- شير مادر براى طفل اولويّت دارد و انصراف از آن در صورتى است كه انسان در تنگنا قرار گيرد. «وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى‏»

    16- زن حق ندارد اجرت شير دادن را به قدرى بالا ببرد كه مرد در تنگنا قرار گيرد و اگر چنين كند، مرد آزاد است كه دايه بگيرد. «وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى‏»

    17- در تصميم‏گيرى‏هاى خانوادگى بايد حقوق نوزاد و كودك حفظ شود:

    الف) تا مادامى كه كودك در شكم است، پدر هزينه او را بدهد.

    ب) بعد از تولد مادر به او شير بدهد.

    ج) پدر هزينه شيربها را به مادر بپردازد.

    لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً «7»

    هر كس‏كه داراى وسعت (مالى) است، بايد طبق وسعت خود نفقه دهد و كسى‏كه روزى بر او تنگ شده، بايد از آنچه خداوند به او داده (به اندازه توان خود) انفاق كند. زيرا خداوند هيچ‏كس را مگر به اندازه آنچه به او داده است، تكليف نمى‏كند. به زودى خداوند پس از سختى، آسانى و فراخى پديد مى‏آورد.

    نكته‏ها:

    فرمان اين آيه كه هر كسى به قدر توان خود به همسرش انفاق كند، هم شامل ايّام عدّه مى‏شود، هم شامل ايّام شير دادن همسر طلاق داده شده و هم شامل هر زمان ديگر.

    پيام‏ها:

    1- ملاك در ميزان هزينه زندگى، توان مالى مرد است، نه تنگ‏نظرى‏هاى مرد و يا خواسته‏ها يا آرزوهاى زن. «ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ»

    2- از ترس آينده، امروز را سخت نگيريد. (هر كه دارد خرج كند) «ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ»

    3- حتّى در شرايط طلاق، جوانمردى را از دست ندهيد. «ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ»

    4- شرط نفقه، دوست داشتن همسر نيست، زن طلاق داده شده نيز تا مدّتى واجب النفقه است. «ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ»

    5- انفاق كننده، مال و دارايى خود را از خدا بداند. «مِمَّا آتاهُ اللَّهُ»

    6- هركس به هر اندازه توان انفاق دارد، انفاق كند. آب دريا را اگر نتوان كشيد، هم به قدر تشنگى بايد چشيد. مَنْ قُدِرَ … فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ‏

    7- فقرا در مقايسه وضع خود با اغنيا، نعمت‏هايى را كه خداوند به آنها داده است از ياد نبرند. قُدِرَ عَلَيْهِ‏ … آتاهُ اللَّهُ‏

    8- تكليف، به مقدار توان است. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها» اسلام، دينى واقع گراست و تكليف فوق طاقت ندارد.

    9- در دست‏يابى به گشايش، عجله نكنيد. «سَيَجْعَلُ اللَّهُ»

    10- در شرايط تلخ طلاق و جدايى يا فقر و تنگدستى، اميد به آينده را از دست ندهيد. «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً»

    وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً «8»

    و چه بسيار مناطق مسكونى كه از فرمان پروردگار خود و فرستادگانش سر باز زدند، پس ما سخت به حساب آنان رسيديم و به عذابى ناشناخته عذابشان كرديم.

    فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً «9»

    پس آنان ثمره تلخ كار خود را چشيدند و سرانجام كارشان خسارت بود.

    پيام‏ها:

    1- تاريخ و گذشتگان، آئينه‏اى براى آيندگان است. وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ …

    2- سنّت خداوند بر كيفر سخت كسانى است كه از فرمان خدا و رسول سرپيچى مى‏كنند. وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ‏ …

    3- تخلّف از فرمان انبيا، تخلّف از فرمان خداست. «عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ»

    4- عذاب دنيا، هرچه هم شديد باشد، به اندازه چشيدنى بيش نيست. عذاب مهمّ در قيامت است. عَذَّبْناها … فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها

    5- سرانجام سرپيچى از فرمان خدا و رسول، خسارت است. «عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً»

    6- به كاميابى‏هاى زودگذر نينديشيم، پايان كار را در نظر بگيريم. «عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً»[62]

     

     

    [1] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏1 ص267، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [2] « بقره 213» كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‏

    [3] . تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 209.

    [4] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏1، ص: 329-330، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [5] قرائتى، محسن، تفسير نور، تفسير نور، ج‏1، ص: 397، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [6] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏1 ص417، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [7] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏1 ص431، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [8] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏1 ص434، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [9] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏1 ص436، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [10] «آل عمران19» إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ‏

    [11] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏1 ص484، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [12] «آل عمران23» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى‏ كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ‏

    [13] «آل105» وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ‏

    [14] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏1، ص: 579، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [15] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏1 ص: 605، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [16] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏1، ص: 631، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [17] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏4 ص: 135، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [18] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏4، ص: 542، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [19] وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «نحل64»

    [20] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏4، ص: 542، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [21] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏5 ص: 359، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [22] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏5 ص: 479، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [23] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏6 ص: 27، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [24] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏6، ص: 179، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [25] قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [26] إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «نمل76»

    [27] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏6 ص: 453، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [28] إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «سجده 25»

    [29] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏7 ص: 318، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [30] وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ «ص20»

    [31] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏8، ص: 89، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [32] . تفسير نمونه.

    [33] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏7 ص: 436، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [34] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏8 ص: 142، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [35] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏8 ص: 181، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [36] وَ لَمَّا جاءَ عِيسى‏ بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «زخرف63»

    [37] فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ «65»

    [38] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏8 ص: 469-471، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [39] وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «جاثیه17»

    [40] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏8، ص: 526، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [41] . ميزان الحكمة، حديث 5103.

    [42] . كافى، ج 5، ص 559.

    [43] . امالى شيخ صدوق، ص 238.

    [44] . من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 22.

    [45] . ميزان الحكمة، حديث 7884.

    [46] . مجموعه ورّام، ج 2، ص 121.

    [47] . كافى، ج 5، ص 567.

    [48] . نساء، 35.

    [49] . تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 352.

    [50] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏10، ص: 102-97، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    [51] . تفسير نور الثقلين.

    [52] . شورى، 13.

    [53] . بقره، 43.

    [54] . الرّحمن، 9.

    [55] . طلاق، 2.

    [56] . كافى، ج 2، ص 598.

    [57] . تفسير نور الثقلين.

    [58] حديد 28

    [59] انفال 29

    [60] طلاق 2

    [61] طلاق 4

    [62] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج‏10، ص: 102-114، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

    أضف تعليق

    • سيتم نشر التعليقات التي أرسلتها على الويب بعد موافقة فريق الإدارة.
    • لن يتم نشر الرسائل التي تحتوي على القذف أو التشهير.
    • لن يتم نشر رسائل أخرى غير الفارسية.

    arالعربية
    fa_IRفارسی en_USEnglish en_GBEnglish (UK) en_NZEnglish (New Zealand) en_ZAEnglish (South Africa) en_AUEnglish (Australia) afAfrikaans aryالعربية المغربية azbگؤنئی آذربایجان belБеларуская мова bn_BDবাংলা de_DE_formalDeutsch (Sie) de_DEDeutsch bg_BGБългарски es_ESEspañol es_COEspañol de Colombia es_MXEspañol de México es_PEEspañol de Perú es_CREspañol de Costa Rica es_PREspañol de Puerto Rico es_CLEspañol de Chile es_UYEspañol de Uruguay fr_CAFrançais du Canada fr_FRFrançais fr_BEFrançais de Belgique arالعربية