سنتها و قوانین ثابت و تغییرناپذیر الهی در نظام هستی
قانون یکم: بازتاب اعمال انسان
* هر كس كار نيكى بياورد، پس براى او (پاداشى) بهتر از عملش خواهد بود، و آنان از هراس آن روز ايمن هستند. «نمل89»[1]
* و هركس كه كار بدى بياورد، پس به رو در آتش (دوزخ) سرنگون شوند، (به آنان گفته شود:) آيا جز آنچه مى كرديد سزا داده مى شويد؟«نمل90»[2]
نكته ها:… لذّت ها، طغيان ها و تندروى هايى كه در اثر گناه در دنيا پيدا مى شود، در قيامت با سوختن در آتش، به ذلّت و خوارى تبديل خواهد شد.
يكى از بركات قرآن آن است كه راه را براى رشد و سعادت همگان باز كرده و فرموده است:
هر كس كار نيكى انجام دهد، پاداشى بهتر از آن به او عطا مى شود؛ بدون اين كه سنّ و نژاد و جنسيّت در كار باشد. نيكى را نيز مطلق بيان كرده «الحسنة» تا تمام نيكى ها را شامل شود، قبول رهبرى حقّ، راه حقّ، كلام حقّ، شغل حقّ، انتخاب حقّ و … كه در روايات به بعضى از اين نمونه ها اشاره شده است، لكن هر كار نيكى از هر كسى كه باشد، اگر با ريا، غرور، عجب و گناه از بين نرود و سالم به مقصد برسد، پاداش مضاعف دارد. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ»
در دو آيه قبل خوانديم كه بعد از نفخه ى صور همه در هراسند، جز آن كس را كه خداوند بخواهد. در اين آيات مى فرمايد: خداوند كسانى را از هراس و فزع درامان قرار مى دهد كه نيكى را با خود به صحنة قيامت بياورند.
پيام ها:1- علم خداوند به كارهاى نيك ما، عامل تشويق به انجام نيكى ها است. «إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ»2- مهمتر از انجام كار نيك در دنيا، بردن آن به صحنة قيامت است. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها»3- آينده در گرو اعمال ماست. مَنْ جاءَ … فَلَهُ … (هر عملى عكس العملى دارد).4- نيكى ها را قبل از منكرات مطرح كنيم. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ»، سپس «مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ»5- براى رشد خوبى ها، تشويق خوبان ضرورى است. «مَنْ جاءَ- فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها»6- تشويق و تهديد، در كنار هم موثرند. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ- مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ»7- پاداش هاى الهى برتر از كار ماست. (پاداش بعضى كارها دو برابر است،«الضِّعْفِ»[3] بعضى چند برابر «أَضْعافاً»[4]* بعضى ده برابر «فَلَهُ عَشْرُ»[5] تا هفتصد برابر و بيشتر، كه «خَيْرٌ مِنْها» همه ى آنها را شامل مى شود. 8- نيكوكارى، عامل نجات در قيامت است. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ- مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»9- بهتر بودن پاداش هاى الهى مطلق است، هم از نظر زمانى ابدى است و هم از نظر مقدار، چند برابر عمل ماست. «خَيْرٌ مِنْها»10- بالاتر از عذاب، خوارى انسان است. «فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ»11- كيفرهاى الهى بازتاب اعمال و تجسّم عملكرد ماست. آرى كسانى كه بعد از شنيدن حقّ، روى خود را از آن بر مىگردانند، در آن روز با صورت به دوزخ مىافتند. «هَلْ تُجْزَوْنَ»12- پاداشهاى الهى، چند برابر است؛ «خَيْرٌ مِنْها» ولى كيفرهاى او يك برابر و عادلانه است. «ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»13- معاد جسمانى است. «وُجُوهُهُمْ»14- اعمال انسان در قيامت مجسّم شده و انسان را گرفتار مى كند. «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[6]
قانون دوم: رشد تصاعدی حسنات همه انسانها
* هركه نيكى آورد، پس براى او پاداشى ده برابر آن است و هرکه بدى آورد، جز مانند آن كيفر نخواهد ديد و به آنان هرگز ستم نخواهد شد. «انعام 160»[7]
نكته ها: از کلمة «جاءَ» استفاده مىشود كه پاداش و كيفر موردبحث در اين آيه، مربوط به دادگاه قيامت است. وگرنه چهبسا خلافى كه با توبه محو يا به نيكى تبديل شود. «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[8]، يا مورد عفو قرار مىگيرد. «يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ»[9]، و چهبسا نيكىها كه با ريا و عُجب و گناهان ديگر محو و حبط شود. پس عملى ملاك است كه به صحنة قيامت آورده شود. جاءَ بِالْحَسَنَةِ … جاءَ بِالسَّيِّئَةِ*گرچه آيهى مربوط به عملنيك و بد است، ولى طبق روايت، آنكه نيّت خير كند پاداش دارد ولى نيّتسوء تا به مرحله عمل نرسد، كيفر ندارد واين فضلالهى است.*در روايات آمده است: هر كه در ماه، سه روز روزه بگيرد، گويا همهى ماه را روزه گرفته است، زيرا هر روزش ده روز حساب مىشود. «عَشْرُ أَمْثالِها»*پاداش ده برابر، حداقلّ است. بعضى اعمال، در بعضى شرايط و براى بعضى افراد، پاداش تا هفتصد برابر بلكه پاداش بىحساب هم دارد.* از ده پاداش الهى، فقط يك قسمت «مزد» است و نُه قسمت ديگر «فضل». «فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»[10]
سؤال: اگر كيفر گنهكار، به اندازة گناه اوست، پس چرا يك روز روزه خوردن، شصت روز روزه كفّاره دارد؟
پاسخ: مقصود از «مثل» در آيه، از نظر عدد نيست، بلكه كيفيّت و چگونگى است. اهميّت يك روز، روزه ماه رمضان، برابر با 60 روز در غير ماه رمضان است. مثل شب قدر كه در اهميّت، بيش از هزار ماه است. اين بيان اهميّت است، نه برترى عددى.
پيامها:1- در شیوة تربيتى اسلام، تشويق ده برابر تنبيه است. «عَشْرُ أَمْثالِها»2- تشويقِ چندبرابر، ظلم نيست ولى كيفر بيش از حد ظلم است. «فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ»3- خداوند، در پاداش با فضل خود رفتار مىكند، ولى در كيفر، با عدل. «عَشْرُ أَمْثالِها … إِلَّا مِثْلَها»4- عمل انسان هميشه و همهجا همراه انسان است. مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ … وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَة[11]
قانون سوم: ولایت الهی شامل حال همه مؤمنان
*(موسى به آنان) گفت: چنين نيست، قطعاً پروردگارم با من است و مرا هدايت خواهد كرد. «شعرا 62»[12] *خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاريكىها (ى گوناگون) بيرون و بهسوی نور مىبرد. لكن سرپرستان كفّار، طاغوتها هستند كه آنان را از نور به تاريكىها سوق مىدهند، آنها اهل آتشاند و همانان همواره در آن خواهند بود. «بقره 257»[13]
*اين (كيفرِ كافران) بهخاطر آن است كه خداوند، ياور كسانى است كه ايمان آوردهاند و همانا كافران ياورى ندارند. «محمد 11»[14]
*محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مىبينى درحالیکه همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است؛ اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و بهقدری نموّ و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامىدارد؛ اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد (ولى) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است«فتح 29»[15]
قانون چهارم: اختلاف درجات در انبیاء، اولیاء و مؤمنان
*و هر كس درحالیکه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده باشد، نزد او آيد، پس براى آنان درجات عالى و برتر است. «طه 75»[16]
*آنان نزد خدا (داراى) درجاتى هستند و خداوند به آنچه انجام مىدهند، بيناست. «آل عمران 163»[17]
*اين (نوع استدلال) حجّت ماست كه در برابر قومش به ابراهيم داديم، هر كس را كه بخواهيم (و شايسته بدانيم) به درجاتى بالا مىبريم. همانا پروردگارت حكيم و داناست (و بر اساس علم و حكمت مقام انسانها را بالا مىبرد). «انعام 83»[18]
*و براى هر كس بر اساس آنچه انجام دادهاند درجاتى است، و پروردگار تو از آنچه مىكنند غافل نيست. «انعام 132»[19]
*و اوست كه شما را جانشينان (يكديگر در) زمين قرارداد و درجات بعضى از شما را بر بعضى ديگر برترى داد تا شما را در آنچه به شما داده، بيازمايد. همانا پروردگارت زود كيفر است و البته او حتماً آمرزنده و مهربان است. «انعام 165»[20]
*و براى هر يك (از جن و انس، گذشتگان و آيندگان)، از آنچه انجام دادهاند، درجاتى (از سعادت و شقاوت) است (كه به آن خواهند رسيد) و (خداوند) جزاى كارهايشان را كامل بدهد و آنان مورد ستم قرار نمىگيرند. «احقاف 19»[21]
*آنان همان مؤمنان حقيقى هستند، براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزىِ سخاوتمندانه و نيكو است. «انفال 4»[22]
*(آن پاداش بزرگ) درجاتِ (مهم و متعدّد) همراه با آمرزش و رحمتى از جانب اوست و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است. «نساء 96»[23]
*آن پيامبران، ما بعضى از آنان را بر بعضى برترى داديم. از آنان كسى بود كه خداوند با او سخن گفته و درجات بعضى از آنان را بالا برد، و به عیسی بن مریم نشانههاى روشن (و معجزات) داديم و او را با روحالقدس (جبرئيل) تأييد نموديم، و اگر خدا مىخواست، كسانى كه بعد از آنان (پيامبران) بودند، پس از آنكه نشانههاى روشن براى آنها آمد، با هم جنگ و ستيز نمىكردند. (امّا خداوند مردم را در پيمودن راه سعادت آزاد گذارده است) ولى با هم اختلاف كردند پس برخى از آنان ايمان آورده و بعضى كافر شدند. (و باز) اگر خدا مىخواست (مؤمنان و كافران) با هم پيكار نمىكردند، ولى خداوند آنچه را اراده كند انجام مىدهد. (و اراده حکیمانة او بر آزاد گذاردن مردم است.) «253»[24]
قانون پنجم: حفاظت خداوند از دینش
*همانا ما خود قرآن را نازل كرديم و قطعاً ما خود آن را نگاهداريم. «حجر 9»[25]
*او كسى است كه پيامبر خود را با هدايت و دین حقّ فرستاد، تا آن را بر همة دينها پيروز گرداند، هرچند مشركان ناراحت باشند. «توبه 33»[26]
قانون ششم: یاری پیامبران و مؤمنان از سوی خداوند
* اگر خداوند شما را يارى كند، هیچکس بر شما غالب نخواهد شد و اگر شما را خوار كند، پس چه كسى است كه بعد از آن بتواند شما را يارى كند؟ (بنابراين) مؤمنان فقط بايد بر خداوند توكّل كنند. «آل عمران 160»[27]
*هر كس گمان مىكند كه خداوند او (پيامبرش) را در دنيا و آخرت يارى نمىكند، (و در پى مكر و حيله است، بگو تا) طنابى به آسمان بياويزد (و خود را حلقآویز كند) سپس (آن را) قطع كند، آنگاه بنگرد كه آيا نيرنگش خشم او را فرو مىنشاند؟! «15»[28]
نكتهها: بعضى آيه را مخصوص به پيامبر اكرم صلیالله عليه و آله ندانسته و اينگونه ترجمه كردهاند: هر كس گمان مىكند كه خداوند او را يارى نمىكند …
شايد معناى آيه اين باشد كه فضانوردى نيز انسان بیخدا را آرام نمىكند. كلمه «بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ» مراد وسيله فضانوردى و كلمه «لْيَقْطَعْ» به معناى پيمودن راه است، كه در اين صورت اين آيه از معجزات علمى و پیشگوییهای قرآن است. بههرحال مشكل روحى بشر حتّى با تكنولوژى پيشرفته و فضانوردى نيز حل نمىشود. «هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ»
پيامها: 1- امداد و نصرت الهى، در دنيا و آخرت قطعى است. «يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»2- نااميدى از قدرت و نصرت الهى، تعادل انسان را از بين مىبرد. «يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ»3- خودكشى هرگز راه نجات نيست. «هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ»(تنها وسيلهى آرامبخش، ايمان و توكّل به خداست و هرگونه طرح وبرنامهى ديگرى، منهاى ارادهى الهى و ايمان به او بيهوده است.)4- به كارگيرى زمين و آسمان، صعود و سقوط، و هر اقدامى كه فاقد ايمان باشد، بىاثر است. «هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ»[29]
*و قطعاً خداوند كسى كه (دين) او را يارى كند، يارى مىدهد، همانا خداوند نيرومند شکستناپذیر است. «حج 40»[30]
*خداوند هر كس را بخواهد، به يارى خودیاری مىكند، و او قدرتمند و نفوذناپذیر مهربان است. «روم 5»[31]
*همانا ما پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آوردهاند، هم در زندگى دنيا و هم روزى كه گواهان (براى گواهى دادن) به پا مىخيزند يارى مىكنيم. «غافر 51»[32]
*و خداوند تو را با پيروزى شکستناپذیری يارى نمايد. «فتح 3»[33]
*همانا ما پيامبرانمان را با معجزات و دلايل آشكار فرستاديم و همراه آنان كتاب (آسمانى) و وسيله سنجش فرو فرستاديم تا مردم به دادگرى برخيزند و آهن را كه در آن نيرويى شديد است و منافعى براى مردم دارد فرو آورديم (تا از آن بهره گيرند) و تا خداوند معلوم دارد چه كسى او و پيامبرانش را به ناديده و در نهان يارى مىكند. همانا خداوند، قوى و شكستناپذير است. «حدید 25»[34]
*اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى مىكند و گامهايتان را استوار مىسازد. «7 محمد»[35]
قانون هفتم: تابعیت برکات الهی از ایمان و تقوا
*و اگر مردم شهرها و آبادىها ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند، قطعاً (درهاى) بركات آسمان و زمین را بر آنان مىگشوديم، ولى آنان (آيات ما را) تكذيب كردند، پس ما هم بهخاطر عملكردشان آنان را (با قهر خود) گرفتيم. «اعراف 96»[36]
نكتهها: [37] «بَرَكاتٍ» جمع «بركت»، به موهبتهاى ثابت و پايدار گفته مىشود، در مقابل چيزهاى گذرا. در معناى «بركت»، كثرت، خير و افزايش وجود دارد. بركات، شامل بركتهاى مادّى و معنوى مىشود، مثل بركت در عمر، دارايى، علم، كتاب و …
سؤال: اگر ايمان و تقوا سبب نزول بركات است، پس چرا كشورهاى كافر، وضع بهترى دارند و كشورهاى اسلامى با مشكلات فراوانى روبرو هستند؟
پاسخ: اولاً: آن كشورها از نظر علم و صنعت جلو هستند، ولى از نظر روحى و روانى آرامش ندارند. از اين نظر آنان نيز مشكلات فراوانى دارند.
ثانياً: اغلب كشورهاى اسلامى، تنها نام اسلام را با خود دارند و قوانين و رهنمودهاى دين اسلام در آنجا حاكم نمىباشد.
بهعلاوه گاهى رفاه مادّى، نوعى قهر الهى است. چنانکه قرآن مىفرمايد: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ»[38] چون تذكّرات الهى را فراموش كردند، درهاى همه چيز را به رويشان گشوديم تا سرمست شوند.
در قرآن، دو نوع گشايش براى دو گروه مطرح است: الف: رفاه و گشايش براى خوبان كه همراه با بركات است، «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ». ب: رفاه و گشايش براى كفّار و نااهلان كه ديگر همراه بابرکت نيست، «فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ»، زيرا چهبسا نعمتها، ناپايدار و سبب غفلت و غرور و طغيان باشد. خداوند، اين رفاه و گشايش كفّار را وسیلة مهلت و پرشدن پیمانة آنان قرار داده است. بنابراين به هر نعمت ظاهرى نبايد دلخوش كرد، زيرا اگر اين نعمتها براى مؤمنان باشد، مایة بركت است و اگر براى كفّار باشد، ناپايدار و وسیلة قهر الهى است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: گاهى بندهاى از خداوند حاجت و تقاضايى دارد و خداوند دعايش را مستجاب مىكند و مقرّر مىشود كه برآورده شود. امّا پس از آن، بنده گناهى را انجام مىدهد كه موجب برآورده نشدن حاجتش مىشود.[39]
از مصاديق بارز اين آيه، دوران ظهور حضرت مهدى (عجّل اللّه تعالى فرجه) است كه به گفتة روايات، در آن زمان بركات از آسمان و زمين سرازير مىشود.[40]
پيامها:1- ايمان بهتنهایی كافى نيست، بلكه تقوا لازم است. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»2- سرمايهگذارى روى فرهنگ و معنویت جامعه، بازده اقتصادى هم دارد. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ»3- وعدههاى الهى را جدّى بگيريم. باایمان و تقوا، نزول بركات حتمى است.(حرف لام در «لَفَتَحْنا»)4- بستن و گشايش، در اختيار خداست، «لَفَتَحْنا» امّا بازتابى از عملكرد ماست.5- اديان آسمانى، خواستار بهبود وضع اقتصادى مردمند. «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ»6- آنچه از بركات دريافت مىكنيم، گوشهاى از بركات الهى است. «بَرَكاتٍ» (کلمة «بركات» بدون الف و لام است، لذا شامل تمام بركتها نمىشود)7- زمين و آسمان، سرچشمة بركاتاند. «بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»8- ايمان و تقوا سبب نزول بركات مىشود، ولى هر نعمت و رفاهى معلول ايمان و تقوا نيست. آمَنُوا وَ اتَّقَوْا … بَرَكاتٍ»9- عامل محروميّتها و مشكلات، عملكرد خود ماست. «بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»10- لجاجت و پافشارى بر گناه، سبب قهر و عذاب الهى است. «فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»[41]
*فرشتگان به همسر ابراهيم) گفتند: آيا از كار خداوند تعجّب مىكنى؟رحمت و بركات الهى بر شما اهل خانه (و خاندان رسالت) نازل باد، همانا او (پروردگارى) ستوده و بزرگوار است. «هود73»[42]
قانون هشتم: آزمایش و ابتلاء و امتحان انسان در طول عمر
*گاهى علم ودانش، وسيله آزمايش است. «إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ»[43]
*و (به خاطر بياور) هنگامى كه پروردگارِ ابراهيم، او را با حوادث گوناگونى آزمايش كرد و او به خوبى از عهده آزمايش برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از فرزندان من نيز (امامانى قرار بده)، خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمىرسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند). «بقره124»[44]
نكتهها: حضرت ابراهيم عليه السلام در بين انبيا، جايگاه ومنزلت خاصّى دارد. نام آن بزرگمرد، 69 مرتبه ودر 25 سوره قرآن آمده و از او همانند پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به عنوان اسوه و نمونه براى بشريّت ياد شده است. در برخى از آيات، آن بزرگوار در رديف اخيار، صالحان، قانتان، صدّيقان، صابران و وفاكنندگان شمرده شده است. در بزرگداشت اين پيامبر بزرگ، خداوند تعابير خاصّى بكار برده وحتّى يكى از اسرار حج را يادآورى و زنده نگهداشتن ايثارگرىها واز خودگذشتگىهاى حضرت ابراهيم عليه السلام گفتهاند. آن مرد الهى، در عرصههاى گوناگون با انحراف و شرك مبارزه كرد؛ برهان و استدلال او در مقابل ستارهپرستان و ماهپرستان، مبارزه عملى او با بتپرستان، احتجاج او در برابر نمرود و سربلندى او در آزمايشات ديگر، از او انسانى اسوه ونمونه ساخت كه خداوند او را به مقام امامت نصب نمود.
در قرآن حدود بيست مرتبه مسئله آزمايش و امتحان مطرح شده واز سنّتهاى الهى است.
هدف آزمايش؛ آزمايش براى آگاه شدن خداوند نيست، زيرا او از پيش همه چيز را مىداند، اين آزمايشها براى ظهور و بروز استعدادهاى نهفته و تلاش و عمل انسانهاست. اگر انسان كارى نكند، استحقاق پاداش نخواهد يافت.
ابزار آزمايش؛ تلخىها و شيرينىهاى زندگى، همه ابزار امتحان هستند. گاهى افرادى با شدايد و مصايب آزمايش مىشوند و برخى ديگر با رفاه، و ناگزير همه مردم حتّى انبيا مورد امتحان قرار مىگيرند. اين امتحانات و آزمايشها براى رشد و پرورش مردم است.
ابراهيم عليه السلام در هر آزمايشى كه موفّق مىشد، به مقامى مىرسيد: در مرحله نخستين، عبداللّه شد. سپس به مقام نبىاللهى رسيد. و پس از آن رسول اللّه، خليل اللّه و در نهايت به مقام امامت و رهبرى مردم منصوب گرديد.[45]
مراد از «كلمات» در آيه، امتحانات سنگين است كه حضرت ابراهيم از همهى آنها پيروز بيرون آمد. نه عمو، نه همسر و نه فرزند هيچكدام نتوانستند مانع او در راه انجام وظيفه شوند. با آنكه ابراهيم تحت سرپرستى عمويش آزر بود، امّا با بتپرستى او و جامعهاش به مبارزه برخاست و بتشكن بزرگ تاريخ گرديد و آنگاه كه از سوى خدا مأموريّت يافت، همسر و فرزندش را در صحراى مكه ساكن نموده و براى تبليغ به نقطهاى ديگر برود، بىهيچ دلبستگى، آنها را به خدا سپرد و رفت. همچنين فرمان ذبح فرزندش اسماعيل آمد، رضاى خدا را بر هواى دل ترجيح داد و كارد بر گلوى فرزند نهاد. امّا ندا آمد كه قصد ما كشتن اسماعيل نبود، بلكه امتحان ابراهيم بود.
حضرت ابراهيم عليه السلام، مقام امامت را براى نسل خود نيز درخواست نمود، پاسخ آمد كه اين مقام عهدى است الهى كه به هر كس لايق باشد عطا مىشود. در ميان نسل تو نيز كسانى كه شايستگى داشته باشند، به اين مقام خواهند رسيد. چنانكه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از نسل ابراهيم عليه السلام است و به اين مقام رسيد، ولى كسانى كه دچار كوچكترين گناه و ستمى شده باشند، لياقت اين مقام را ندارند.
حضرت ابراهيم عليه السلام تنها پيامبرى است كه مشركان و يهوديان و مسيحيان، همه خود را پيرو راه او مىدانند. در اين آيه ضمن تجليل از ابراهيم عليه السلام، به طور غير مستقيم به همه مىفهماند كه اگر به راستى او را قبول داريد، دست از شرك برداشته و همانند او تسليم محض اوامر الهى باشيد.
اين آيه يكى از آياتى است كه پشتوانه فكرى و اعتقادى شيعه قرار گرفته است كه امام بايد معصوم باشد و كسى كه لقب ظالم بر او صدق كند، به مقام امامت نخواهد رسيد.[46]
اين آيه، مقام امامت را «عَهْدِي» گفته است، پس آيه؛ «أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»[47] يعنى اگر شما به امامى كه من تعيين كردم وفادار بوديد و اطاعت كرديد من نيز به نصرت و يارى كه قول دادهام وفا خواهم كرد.
پيامها: 1- پيامبران نيز مورد آزمايش الهى قرار مىگيرند. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ»2- براى منصوب كردن افراد به مقامات، گزينش وآزمايش لازم است. «إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ … بِكَلِماتٍ»3- منشأ امامت وراثت نيست، لياقت است كه با پيروزى در امتحانات الهى ثابت مىگردد. «فَأَتَمَّهُنَّ»4- پستها ومسئوليّتها بايد تدريجاً و پس از موفّقيّت در هر مرحله به افراد واگذار شود. «فَأَتَمَّهُنَّ …»5- امامت، انتصابى است نه انتخابى. امام بايد حتماً از طرف خداوند منصوب شود. «إِنِّي جاعِلُكَ»6- امامت، عهد الهى ميان خدا و مردم است. «عَهْدِي»7- از اهمّ شرايط رهبرى، عدالت و حسن سابقه است. هركس سابقه شرك وظلم داشته باشد، لايق امامت نيست.[48] «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»[49]
*پس آنان گفتند: تنها بر خداوند توكّل كردهايم، پروردگارا: ما را گرفتار سختىها و آزمايش ستمگران قرار مده. «یونس 85»[50]
* هر نفسى چشنده مرگ است و ما شما را با مبتلا كردن به بدىهاو خوبىها آزمايش مىكنيم و بسوى ما باز گردانده مىشويد. «انبیاء 35»[51]
گرچه خير و شر، هر دو ابزار آزمايشاند، ولى آزمايش با تلخىها مناسبتر است. «نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ» (شايد تقدّم «شرّ» نيز به همين مناسبت باشد)؛ آزمايشات الهى سخت و مهم است. نَبْلُوكُمْ … فِتْنَة[52]
*تا (خداوند) القائات شيطان را براى آنان كه در دلهايشان بيمارى است و (نيز) براى سنگدلان، وسيلهى آزمايش قرار دهد و قطعاً ستمگران در دشمنى طولانى و عميقى هستند.[53]
القائات شيطان، وسيلهى آزمايش افراد سنگدل و بيمار دل است. «فِتْنَةً» (بيمارى روحى و سنگدلى زمينهاى مناسب براى قرار گرفتن در دام فتنهها و شيطان است). «حج 53»[54]
* و ما پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر آن كه آنان (نيز) غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند، و ما بعضى از شما را وسيلهى آزمايش بعضى ديگر قرار داديم. آيا صبر و تحمّل از خود نشان مىدهيد؟ و پروردگار تو همواره بيناست. «فرقان 20» [55]
پیام ها: 1- زندگى ساده انبيا، براى مردم آزمايش است. «يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ- وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً» (آرى، اگر پيامبران، زندگى مرفّه و كاخ و طلا داشتند، مردم به خاطر دنياطلبى، گرد آنان جمع مىشدند كه چنين گرايشى ارزش نداشت. ارزش در اين است كه انسان از فردى در ظاهر عادّى، اطاعت كند.) 2- يكى از وسايل آزمايش مردم، خود مردماند. «جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً» گاهى كسى ثروتمند است تا معلوم شود شكر مىكند يا طغيان. و كسى فقير است تا آزمايش شود كه آيا صبر مىكند يا بر ثروتمند حسد مىورزد. 3- كليد موفّقيّت در آزمايشهاى الهى صبر است. «فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ» 4- فلسفهى آزمايشهاى الهى، پرورش انسانهاست. «رَبُّكَ» 5- در آزمايشهاى الهى، مسألهاى براى خداوند كشف نمىشود، زيرا او به همه چيز آگاه است. «وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً» (آزمايشهاى او براى شكوفا شدن خصلتهاى درونى انسان است، زيرا كيفر و پاداش بر اساس بروز و ظهور خصلتها است.)[56]
* و نگهبانان آتش را جز از فرشتگان قرار نداديم و تعداد آنها را جز وسيله آزمايش براى كسانى كه كفر ورزيدند قرار نداديم، تا اهل كتاب يقين كنند (كه قرآن كتاب آسمانى است. زيرا همين عدد در تورات و انجيل نيز آمده است) و كسانى كه ايمان آوردهاند بر ايمان خود بيفزايند و اهل كتاب و مؤمنان، گرفتار شك و ترديد نشوند و (به علاوه، عدد 19 سبب شد) تا كفّار و بيماردلان بگويند خدا از اين مثال چه ارادهاى كرده است؟ اين گونه خداوند هركس را بخواهد گمراه مىكند و هركه را بخواهد هدايت مىنمايد و شمار لشگريان پروردگارت را كسى جز او نمىداند و اين جز تذكّرى براى بشر نيست. «مدثر 31»[57]
* و بدانيد كه اموال و فرزندانتان آزمايشى (براى شما) هستند و البتّه نزد خداوند (براى كسانى كه از عهدهى آزمايش برآيند)، پاداشى بزرگ است. «انفال 28»[58]
* و من نمىدانم، شايد اين (تأخير در عذاب) براى شما آزمونى باشد و (فرصتى براى) كاميابى تا مدّتى ديگر.«انبیاء 111»[59]
* پس چون سختى و ضررى به انسان رسد ما را مىخواند، سپس همين كه از جانب خود نعمتى به او عطا كنيم گويد: «بر اساس علم و تدبيرم نعمتها به من داده شده» (چنين نيست) بلكه آن نعمت وسيلهى آزمايش است، ولى بيشتر مردم نمىدانند. «زمر 49»[60]
*همانا اموال و اولاد شما وسيله آزمايشند و خداوند است كه پاداش بزرگ نزد او است (و به كسانى پاداش مىدهد كه در اين امتحان پيروز شوند). «تغابن 15»[61]
نکته ها: «فتنه» هم به معناى رنجها و مشكلات و مصيبتها و امورى است كه انسان گرفتار آنها مىشود و سبب آزمايش است و هم به معناى توطئه و افساد دشمنان است كه قرآن براى جلوگيرى از آن مىفرمايد: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ»[62] با آنان بجنگيد تا ديگر فسادى نباشد. جالب آن كه همين مال و فرزند كه سبب آزمايشند، زينت دنيا نيز هستند. «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا»[63] حضرت على عليه السلام مىفرمايد: از گرفتار شدن به فتنه به خدا پناه نبريد كه آن حتمى است، بلكه از انحراف و گمراه شدن به وسيلهى فتنهها به خدا پناه ببريد. لا يقولن احدكم اللهم انى اعوذ بك من الفتنة … فليستعذ من مضلات الفتن، سپس حضرت اين آيه را تلاوت كردند.[64] اگر باور كنيم كه دارايى و ثروت، ابزار آزمايش و فتنه است، از كمى مال رنج نخواهيم برد. زيرا امتحانش آسانتر خواهد بود. مال، سبب آزمايش است، زيرا بايد از راه حلال بدست آيد، بايد به مصرف حلال برسد، بايد حقوق واجب آن پرداخت شود، بايد شكر آن ادا شود. فرزند، سبب آزمايش است، زيرا والدين بايد در انتخاب همسر، در پرداخت مهريه حلال به همسر، در تغذيه سالم فرزند، در محبت و نظارت بر تعليم و تربيت، در ازدواج، در اشتغال، در گرايشهاى گوناگون او كمال دقت را داشته باشند كه عبور از تمام اين مراحل امتحانى سخت است، البته اگر والدين وظيفه خود را به خوبى انجام دهند و از عهده آزمايش برآيند، در تمام كارهاى خوب فرزند شريك خواهند بود. اگر دشمنى همسر و فرزند در آيه قبل، مربوط به بعضى از آنهاست، اما وسيله فتنه و آزمايش شدن مربوط به همه آنهاست.
پيامها: 1- دلبستگى و وابستگى به مال و فرزند، زمينه لغزش و انحراف است. لذا خداوند هشدار مىدهد. «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ» 2- گذشتن از دلبستگى به مال و فرزند براى انجام وظايف الهى، كارى بزرگ است، لذا خداوند پاداش بزرگ مقرر كرده است. «أَجْرٌ عَظِيمٌ» 3- هر چه آزمايش كننده بزرگتر باشد، جايزهاش برجستهتر است، خداى عظيم پاداش عظيم مىدهد. «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» 4- توجه به پاداش بزرگ الهى، سبب نجات از وابستگى به اموال و اولاد است. «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ»[65]
قانون نهم: بنا شدن عالم بر پایه عدالت
* اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى مسئوليّت (اعمال) فرزندش را نمىپذيرد و هيچ فرزندى به جاى پدرش قبول مسئوليّت نمىكند، قطعاً وعدهى خداوند حقّ است، پس زندگى دنيا شما را نفريبد و (شيطانِ) فريبكار، شما را نسبت به خدا فريب ندهد. «لقمان33»[66]
* خدايى كه همواره به عدل و قسط قيام دارد، گواهى داده كه معبودى جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش (نيز به يگانگى او گواهى دادهاند) جز او كه مقتدر حكيم است، معبودى نيست. «آل عمران18» [67]
*عدل الهى، در كنار توحيد مطرح است. بر خلاف ديگر قدرتمندان كه هر كجا احساس يكتايى و نداشتن رقيب و شريك كنند، زور مىگويند، او يكتايى است كه به پا دارندهى عدل است. «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ … قائِماً بِالْقِسْطِ»[68]
*كيفرها طبق عدل الهى است. «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ» انسان در عملِ نيك و بد آزاد است، نه مجبور. «تَكْسِبُونَ»[69]
*اگر براى هر كس كه ستم كرده، آنچه در زمين است مىبود، قطعاً همهى آن را (براى نجات از قهر الهى و باز خريد خود) مىداد. آنان با ديدن عذاب، پشيمانى خود را پنهان مىكنند (تا شماتت نشوند) و ميانشان به عدالت داورى مىشود و بر آنان ستم نرود. «یونس 54»[70]
*در دادگاه عدل الهى، نه قدرت كارساز است، «ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ» و نه ثروت. ما فِي الْأَرْضِ … *در دنيا ممكن است به خاطر اشتباه قاضى به كسى ستم شود، امّا در قيامت خطايى نيست و به كسى ستمى نمىشود. «قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» *در مجازات ظالم هم به عدالت رفتار كنيم. «ظَلَمَتْ، لا يُظْلَمُونَ»[71]
*پس در چنين روزى بر هيچ كس ستمى نمىشود، و جز آن چه عمل كرديد جزايى داده نمىشويد. «یس 54»[72]
*و خداوند آسمانها و زمين را به حقّ آفريد تا هر كس به موجب آنچه كسب نموده است پاداش داده شود و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت. «جاثیه 22»[73]
نكتهها: اين آيه به منزلهى دليل آيه قبل است؛ در آيه قبل خوانديم كه خلافكاران گمان مىكنند كه ما آنان را مثل مؤمنان قرار مىدهيم. اين آيه آن را خيال باطلى دانسته و مىفرمايد: مگر نمىدانند آسمانها و زمين بر اساس حقّ آفريده شده و در يك نظام حقّ، خوبان و بدان يكسان نيستند.
آرى، لازمهى حقّ بودن خلقت، عدالت در مجازات است.
حقّ به چيزى گويند كه بر اساس حكمت و منطق باشد. خلقت بر اساس حقّ، يعنى آفرينش بر اساس برنامه و هدف.
دليل معاد حكمت و عدل الهى است كه در اين آيه به هر دو اشاره شده است.
امّا حكمت: اگر انسان با مرگ به نيستى رود، آفرينش بيهوده خواهد بود در حالى كه آفرينش بر اساس حقّ و حكيمانه و هدفدار است، كدام كوزهگر حاضر است كوزههايش را پس از ساختن بيهوده بشكند و مگر مىشود آفرينش با مرگ محو شود؟
امّا عدالت: كيفر هر كس بدون آنكه به او ظلم شود داده مىشود. آرى، اگر كيفر داده نشود و يا بيش از حد داده شود، ظلم است.
پيامها: 1- نظام هستى بر اساس حقّ بنا شده است، بنابراين با انسان هم بر طبق حقّ رفتار مىشود. خَلَقَ … بِالْحَقِ … لِتُجْزى2- برپايى قيامت و كيفر و پاداش عادلانه، لازمهى آفرينش است. (حرف «واو» در «وَ لِتُجْزى» نشانه آن است كه آفرينش، اهدافى را دنبال مىكند كه يكى از آنها كيفر و پاداش است.)3- نظام دنيا و آخرت، بر اساس حقّ و عدل است. خَلَقَ … بِالْحَقِ … وَ لِتُجْزى … وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ4- مبناى جزا، عمل است، نه أمل و آرزو. لِتُجْزى … بِما كَسَبَت[74]
*(در صحف ابراهیم آمده است) كه هيچكس بار گناهان ديگرى را بر دوش نميكشد. (نجم 38) و اين كه براى انسان پاداش و بهرهاى نيست جز آنچه خود كرده است و براى آن تلاش نموده است. (نجم 39)[75]
*پس كسى كه به اندازه سنگينى ذرهاى كار خير انجام داده آن را مىبيند” (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ).
*” و هر كس به اندازه سنگينى ذرهاى كار بد كرده آن را مىبيند”! (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ).[76]
*آيه” فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ”، فرمود: اگر از اهل آتش باشد، و در دنيا مثقال ذرهاى عمل خير كرده باشد، اگر براى غير انجام داده باشد، همان عمل خيرش هم مايه حسرتش مىشود، و در ذيل جمله” وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ”، فرمود: اگر از اهل بهشت باشد در روز قيامت آن شر را مىبيند و سپس خداى تعالى او را مىآمرزد[77]. [78]
قانون دهم: املاء و استدراج (عذاب الهی بعد از مهلت دادن برای توبه و بازگشت)
(آل عمران178و اعراف183و182و قلم44و45و رعد32و حج44و48و…)
*و كسانى كه كافر شدند، مپندارند مهلتى كه به آنان مىدهيم برايشان خوب است، همانا به آنان مهلت مىدهيم تا بر گناه (خود) بيفزايند و براى آنان عذابى خواركننده است. «آل عمران178»
نكتهها:[79] قرآن، واژهى لايحسبنّ «گمان نكنيد» را بارها خطاب به كفّار و منافقان و افراد سست ايمان بكار برده است؛ زيرا اين افراد از واقعبينى و تحليل درست و روشن ضميرى لازم محرومند. آنها آفرينش را بيهوده، شهادت را نابودى، دنيا را پايدار، عزّت را در گرو تكيه به كفّار و طول عمر خود را مايهى خير و بركت مىپندارند كه قرآن بر همهى اين پندارها خط بطلان كشيده است.
اهل كفر، داشتن امكانات، بدست آوردن پيروزىها و زندگى در رفاه خود را نشان شايستگى خود مىدانند، در حالى كه خداوند آنان را به دليل آلودگى به كفر و فساد، مهلت مىدهد تا در تباهى خويش غرق شوند.
در تاريخ مىخوانيم: هنگامى كه به فرمان يزيد امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، خاندان آن حضرت را به اسارت به كاخ يزيد در شام بردند. يزيد در مجلس خود با غرور تمام خطاب به حضرت زينب گفت: «ديديد كه خدا با ماست»، حضرت در پاسخ او، اين آيه را تلاوت كرد و فرمود: من تو را پست و كوچك و شايسته هرگونه تحقير مىدانم. هر آنچه مىخواهى انجام بده، ولى به خدا سوگند كه نور خدا را نمىتوانى خاموش كنى. آرى، براى چنين افراد خوشگذرانى، عذاب خوار كننده آماده شده، تا عزّت خيالى و دنيايى آنان، با خوارى و ذلّت در آخرت همراه باشد.
مجرمان دوگونهاند: گروهى كه قابل اصلاحند و خداوند آنها را با موعظه و حوادث تلخ و شيرين، هشدار داده و بيدار مىكند، و گروهى كه قابل هدايت نيستند، خداوند آنها را به حال خويش رها مىكند تا تمام قابليّتهاى آنان بروز كند. به همين جهت امام باقر عليه السلام ذيل اين آيه فرمود: مرگ براى كفّار يك نعمت است، زيرا هر چه بيشتر بمانند زيادتر گناه مىكنند.[80]
حضرت على عليه السلام دربارهى «إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً» فرمود: چه بسيارند كسانى كه احسان به آنان (از جانب خداوند)، استدراج و به تحليل بردن آنان است و چه بسيارند كسانى كه به خاطر پوشانده شدن گناه و عيوبشان، مغرورند و چه بسيارند افرادى كه به خاطر گفتههاى خوب درباره آنان مفتون شدهاند. خداوند هيچ بندهاى را به چيزى همانند «املاء» و مهلت دادن مبتلا نكرده است.[81]
پيامها: 1- كفر، مانع شناخت حقيقت است. «لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا …» 2- كوتاه يا بلند بودن عمر وزمان رفاه، بدست خداست. «نُمْلِي لَهُمْ … نُمْلِي لَهُمْ» 3- همهى انسانها دنبال خير هستند، لكن بعضى در مصداق اشتباه مىكنند.«لا يَحْسَبَنَّ … خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» 4- مهلتهاى الهى، نشانهى محبوبيّت نيست. «لا يَحْسَبَنَّ … خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» 5- نعمتها به شرطى سودمند هستند كه در راه رشد و خير قرار گيرند، نه در راه شرّ و گناه. «إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً» 6- طول عمر مهم نيست، چگونگى بهره از عمر مهم است. «أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ» امام سجاد عليه السلام در دعاى «مكارمالاخلاق» چنين مىفرمايد: خدايا! اگر عمر من چراگاه شيطان خواهد شد، آن را كوتاه بگردان. 7- زود قضاوت نكنيم، پايان كار و آخرت را نيز به حساب آوريم. «أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ … وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ» 8- رفاه و حاكميّت ستمگران، نشانهى خشنودى خداوند از آنان نيست. چنانكه دليلى بر سكوت ما در برابر آنان نيز نمىباشد. «نُمْلِي لَهُمْ … لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ» 9- عذابهاى آخرت، انواع و مراحل متعدّدى دارد. «عَذابٌ مُهِينٌ» در آيهى قبل نيز فرمود. «عَذابٌ أَلِيمٌ»[82]
*وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ «اعراف183» *و به آنان مهلت مىدهم (تا پيمانه پر شود،) همانا تدبير من محكم و استوار است (و هيچ كس را قدرت فرار از آن نيست).
نكتهها:[83] «استدراج» كه يكى از سنّتهاى الهى نسبت به مكذّبان و مُترفان است، از «دَرَجَةٌ» به معناى درهم پيچيدن تدريجى است.[84] اين سنّت در آيهى 44 سورهى قلم هم آمده است.
حضرت على عليه السلام فرمود: «آنان كه در رفاه و آسايش زندگى مىكنند، به فكر خطر استدراج باشند، مبادا نعمتها وسيلهى خواب و غفلت آنان شود».[85] همچنين فرمودند: «كسى كه در مواهب و امكانات بسيار زندگى كند و شكر نعمت را بجا نمىآورد و آن را مجازات استدراجى نداند، از نشانههاى خطر غافل مانده است».[86] آرى، خداوند مهلت مىدهد، امّا اهمال نمىكند. چنانكه بزرگان گفتهاند: «انّ اللّه يمهل و لا يهمل»
حضرت على عليه السلام فرمود: «هنگامى كه خداوند اراده خيرى براى بندهاى كند، به هنگام انجام گناه او را گوشمالى مىدهد تا توبه كند، ولى هنگامى كه بر اثر اعمالش، بدى و شرى مقدّر شود، هنگام گناه نعمتى به او مىبخشد تا توبه و استغفار را فراموش كند و به گناه ادامه دهد كه در واقع نوعى عذاب مخفيانه و به تدريج است. چنانكه خداوند مىفرمايد: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ»».[87]
كيد الهى و مهلت و طول عمر دادن به عنوان «استدراج»، بارها در آيات قرآن آمده است، مثل اين آيات: «لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً»[88] كفّار گمان نكنند كه مهلتى كه به آنان مىدهيم، خير آنهاست بلكه ما از اين جهت به آنان مهلت مىدهيم تا بر گناهانشان بيافزايند، «فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ»[89]، پس ايشان را در غفلتشان واگذار. و نيز آيات: 196 سورهى آلعمران، 44 سورهى انعام، 55 سورهى توبه و 55 و 56 سورهى مؤمنون.
گاهى نعمتهاى الهى، پردهپوشىهاى خداوند و ستايشهاى مردمى، همه و همه، از وسائل غرور و سرگرمى و به نحوى استدراج است.[90]
حضرت على عليه السلام فرمود: «تحريفگران توجيهكار كه هر روز مطيع طاغوتى هستند، مشمول قانون استدراج مىباشند».[91]
امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند، دوستان خود را با تلخىها هشدار مىدهد و نااهلان را در رفاه، رها مىكند».[92]
از امام سؤال شد از كجا بفهميم نعمتهاى موجود در اختيار ما استدراج است يا نه؟ امام در جواب فرمود: اگر شكر نعمت به جاى آورى نگران نباش استدراج نيست.[93]
پيامها:[94] 1- تكذيب آيات روشن الهى، به سقوط تدريجى وهلاكت مخفى مىانجامد. «وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» (چوب خدا، صدا ندارد) 2- مهلت دادن به مردم، از سنّتهاى خداست، تا هر كس در راهى كه برگزيده، به نتيجه برسد و درها به روى همه باز باشد، هم فرصت طغيان داشته باشند، هم مجال توبه و جبران. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ» 3- غالباً سقوط انسان، پلّه پله و آرام آرام است. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» 4- عمر و زندگى، به دست خداست و گنهكار را از قدرت خدا گريزى نيست. «وَ أُمْلِي لَهُمْ» 5- خداوند فرصت توبه و جبران به كافران مىدهد، ولى آنان لايق نيستند. «وَ أُمْلِي لَهُمْ» 6- هميشه نعمتها نشانهى لطف خدا نيست، گاهى زمينهاى براى قهر ناگهانى خداوند است. «أُمْلِي- كَيْدِي» 7- مرفّهان غافل، با تدبير خدا طرفند. «أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي» (همان گونه كه كيد، عملى پنهانى است، استدراج نيز عذابى مخفيانه مىباشد) 8- خطر غرور و غفلت تا حدّى است كه خداوند با سه تعبير پياپى آن را مطرح كرده است. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ- أُمْلِي لَهُمْ- كَيْدِي» 9- طرح و تدبير الهى، شكست ناپذير است. «إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ»[95]
و به آنها مهلت مىدهم، و در عذابشان عجله نخواهم كرد، چرا كه نقشههاى من محكم و دقيق و عذاب من شديد است” (وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ. در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم):اذا احدث العبد ذنبا جدد له نعمة، فيدع الاستغفار فهو الاستدراج ):” گاه هنگامى كه بندگان سركش گناه مىكنند خداوند به آنها نعمتى مىدهد، آنها از گناه خود غافل مىشوند، و توبه را فراموش مىكنند، اين همان استدراج و بلا و عذاب تدريجى است”.[96]–[97]
*از اين حديث و احاديث ديگرى كه در اين زمينه وارد شده استفاده مىشود كه گاه خداوند براى مجازات بندگان معاند و لجوج، در مقابل گناهانى كه انجام مىدهند نعمت مىبخشد، آنها تصور مىكنند اين لطف الهى است كه به خاطر شايستگى، شامل حالشان شده! و لذا در غرور و غفلت فرو مىروند، اما ناگهان خداوند آنها را مىگيرد و از ميان ناز و نعمت به كام عذاب و بلا فرو مىفرستد و اين دردناكترين شكل عذاب است. البته اين در باره كسانى است كه طغيان و سركشى را به حد اعلى رسانده ولى افرادى كه هنوز تا اين حد پيش نرفتهاند خداوند در برابر گناهانشان آنها را گوشمالى مىدهد، و همان سبب بيدارى و توبه آنها مىگردد، و اين لطف خدا در حق آنها است. به تعبير ديگر: هنگامى كه انسان گناه مىكند از سه حال بيرون نيست: يا خودش متوجه مىشود و باز مىگردد، و يا خداوند تازيانه” بلا” بر او مىنوازد تا بيدار شود، و يا شايستگى هيچيك از اين دو را ندارد، خدا به جاى بلا نعمت به او مىبخشد و اين همان” عذاب استدراج” است كه در آيات قرآن يا به همين تعبير، و يا به تعبيرات ديگر به آن اشاره شده است.
لذا انسان بايد به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نكند اين امر كه ظاهرا نعمت است“عذاب استدراج” گردد، به همين دليل مسلمانان بيدار در اينگونه مواقع در فكر فرو مىرفتند، و به بازنگرى اعمال خود مىپرداختند، چنان كه در حديثى آمده است كه يكى از ياران امام صادق (ع) عرض كرد: من از خداوند مالى طلب كردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشيد، خانهاى طلب كردم به من مرحمت كرد، من از اين مىترسم نكند اين“استدراج” باشد! امام فرمود:” اگر اينها توأم با حمد و شكر الهى است استدراج نيست” (نعمت است)[98].
تعبير به” أُمْلِي لَهُمْ” (آنها را مهلت مىدهم) اشاره به اين است كه خداوند در مجازات ظالمان هرگز عجله نمىكند، كسى عجله مىكند كه مىترسد فرصتها از دست او برود، اما خداوند قادر متعال كه هر لحظه هر چه اراده كند صورت مىگيرد از دست رفتن فرصت براى او مفهوم ندارد، و به هر حال اين هشدارى است به همه ظالمان و گردنكشان كه سلامت و نعمت و امنيت هرگز آنها را مغرور نكند و هر لحظه در انتظار كيفر شديد خداوند باشند[99].[100]
*پس استدراج، دادن نعمت دنبال نعمت است به متنعم تا درجه به درجه پايين آيد، و به ورطه هلاكت نزديك شود، و قيد” مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ” براى اين است كه اين هلاكت از راه نعمت فراهم مىشود، كه كفار آن را خير و سعادت مىپندارند، نه شر و شقاوت.[101]
*مهلت دادن، سنّت حتمى و هميشگى الهى است. «فَأَمْلَيْتُ» (مؤمن از اين فرصت براى توبه و عملصالح بهرهبردارى مىكند، امّا كافر بر گناهان خويش اصرار مىورزد.)* به مهلت الهى مغرور نشويم، كه قهر او يكدفعه مىرسد. «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ»[102]
قانون یازدهم: گمراهی و سردرگمی کافران و مشرکین
*همانا خداوند از اينكه به او شرك ورزيده شود (بدون توبه) درنمىگذرد ولى پائينتر و كمتر از آن را براى هر كس كه بخواهد (و شايسته بداند) مىبخشد. و هركس به خداوند شرك ورزد حتماً گمراه شده است، گمراهى دور و دراز. «نساء 116»[103]
نكتهها: اين آيه با اندك تفاوتى در آيهى 48 همين سوره گذشت. آرى، در هدايت و تربيت تكرار لازم است. تا ريشهى شرك كه يك مرض روحى عميق است قطع نشود، اخلاق و اعمال صالح سودى ندارد. توبه، درمان شرك است و مشرك بايد از مدار شرك بيرون آيد تا عفو و رحمت الهى شامل او شود. اين آيه، اميدبخشترين آيات قرآن است.[104]
پيامها: 1- مخالفت با رسول خدا و شكستن وحدت مسلمانان (كه در آيه قبل آمده بود) نوعى شرك است. وَ مَنْ يُشاقِقِ … يُشْرَكَ بِهِ» 2- شرك، بزرگترين گناه نابخشودنى است. «لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ» 3- انسان بايد در حالتى بين بيم و اميد نسبت به مغفرت الهى باشد. «لِمَنْ يَشاءُ» 4- شرك، مايه گمراهى و دورى از هرگونه كمال است. «ضَلالًا بَعِيداً»[105]
***اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خداوند و پيامبرش و كتابى كه بر پيامبرش نازل كرده و كتابى كه پيشتر فرستاده است، (به همهى آنها) ايمان (واقعى) بياوريد. و هر كس به خدا و فرشتگان و كتب آسمانى و پيامبرانش و روز قيامت كفر ورزد پس همانا گمراه شده است، گمراهى دور و درازى. «نساء 136»[106]
نكتهها: مراد آيه يا آن است كه: اى مؤمنان! گامى فراتر نهيد وبه درجات بالاتر دست يابيد، يا آنكه بر ايمانتان براى هميشه استوار بمانيد و اندكى از آن عدول نكنيد.
ايمان داراى درجاتى است، چنانكه در آيات ديگر نيز مىفرمايد: «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» كسانى كه هدايت شدند خداوند به هدايت آنان بيافزايد،[107] «لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ»تا ايمانى بر ايمان خويش بيافزايند. [108]
پيامها: 1- مؤمن، بايد تلاش كند تا خود را به بالاترين مرتبهى از ايمان برساند.[109] «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا» 2- اديان آسمانى، هدف و حقيقت واحدى دارند، همچون كلاسهاى يك مدرسه كه تحت نظارت يك مدير است. «الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ» 3- ايمان به همهى پيامبران و كتابهاى آسمانى، لازم است. آمَنُوا … وَ مَنْ يَكْفُرْ … فَقَدْ ضَل[110]
*آيا بنا داريد از پيامبرتان سؤالات و درخواستهايى (نابجا) بكنيد، آنگونه كه پيش از اين، موسى (از طرف بنىاسرائيل) مورد سؤال قرار گرفت، و هر كس (با اين بهانهجويىها از ايمان سرباز زند و) كفر را با ايمان مبادله كند، پس قطعاً از راه مستقيم گمراه شده است. «بقره 108»[111]
نكتهها: با توجّه به آيه و آنچه از شأن نزولها برمىآيد، بعضى از پيامبر صلى الله عليه و آله تقاضاهاى نامربوط و غير منطقى داشتند، مثلًا تقاضا مىكردند براى ما نامهاى از سوى خداوند بياور! و يا نهرهايى را براى ما جارى ساز. و برخى ديگر همانند بنىاسرائيل مىگفتند: خداوند را آشكارا به ما نشان بده تا با چشم او را ببينيم و به او ايمان بياوريم! آوردن معجزه و اتمام حجّت، براى صدق دعوت پيامبر لازم است، ولى انجام دادن هر درخواستى، طبق هوس و ميل هر فردى كه از راه مىرسد، درست نيست. يك مهندس يا نقاش براى اثبات مهارت خويش، چند نمونه كار ارائه مىدهد، ولى ضرورت ندارد براى هر كسى خانهاى بسازد يا تابلويى بكشد! بازگويى مشكلات و تاريخ انبيا، براى دلدارى دادن به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است، كه اگر افرادى از تو سؤال و درخواست نامعقول دارند، از انبياى پيشين نيز از همين قبيل درخواستها مىكردند.
پيامها: 1- از سؤالات ودرخواستهاى بىجا بپرهيزيد كه گاهى زمينهساز كفر است. «أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا … وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ» 2- خطراتى كه پيروان ديگر اديان را تهديد كرده، مسلمانان را نيز تهديد مىكند. «تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَما سُئِلَ مُوسى» 3- از عاقبت و سرانجام ديگران، عبرت بگيريد. «كَما سُئِلَ مُوسى»[112]
*بگو: اى مردم! اينك حقّ از سوى پروردگارتان به سراغ شما آمده است. پس هر كس هدايت يابد، يقيناً به سود خويش هدايت مىيابد و هر كس گمراه شود، تنها به زيان خويش گمراه مىشود ومن بر (ايمان آوردن) شما وكيل نيستم (تا به اجبار شما را به راه حقّ درآورم). «یونس 108»[113]
پيامها: 1- آنچه از سوى خداوند آمده، (مثل قرآن و تعاليم انبيا) همه حقّ و از شئون ربوبيّت اوست. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ» 2- هدف بعثت انبيا و فرستادن كتب آسمانى، تربيت تمام انسانهاست. يا أَيُّهَا النَّاسُ … رَبِّكُمْ 3- خداوند حجّت را تمام كرده است و ما عذرى در نپذيرفتن حقّ نداريم. «قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ» 4- خداوند از هدايت يافتن ما بىنياز است، سود و زيان هدايت و گمراهى تنها به خود ما باز مىگردد. «لِنَفْسِهِ» 5- انسان داراى اختيار است و سرنوشت هركس به دست خود اوست، حتّى انبيا هم حقّ اجبار مردم را ندارند. «ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ» 6- وظيفهى انبيا، ارشاد وتبليغ است، نه اجبار واكراه. «ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ»[114]
*(اى پيامبر! مردم را) با حكمت (و گفتار استوار و منطقى) و پند نيكو، به راه پروردگارت بخوان و (با مخالفان) به شيوهاى كه نيكوتر است جدال و گفتگو كن، همانا پروردگارت به كسى كه از راه او منحرف شده آگاهتر است و (همچنين) او هدايت يافتگان را بهتر مىشناسد. «نحل 125»[115]
*هر كس هدايت يافت، پس همانا به سود خويش هدايت يافته است و هر كس گمراه شد، تنها به زيان خويش گمراه شده است و هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمىكشد و ما هرگز عذاب كننده نبودهايم، مگر آنكه پيامبرى بفرستيم (و اتمام حجّت كنيم). «اسراء 15»[116]
نكتهها: با توجّه به آيات 25 انعام و 13 عنكبوت و روايات، پيشوايان كفر و گمراهى، علاوه بر بار گناهان خود، بار گناهِ پيروان خود را نيز بر دوش مىكشند، بدون آنكه از گناه پيروان، چيزى برداشته شود. زيرا اسباب گمراهى آنان را فراهم كردهاند.
پيامها: 1- انسان در انتخاب راه، آزاد است. مَنِ اهْتَدى … مَنْ ضَلَ 2- هدايتپذيرى به سود خود انسان و كفر واعراض، به زيان خود اوست؛ سود و زيانى به خدا نمىرسد. يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ … يَضِلُّ عَلَيْها 3- هر كس، گرفتار عمل خويش است. «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» 4- اوّل بايد از مثبتها سخن گفت، بعد از منفىها. «مَنِ اهْتَدى» قبل از «مَنْ ضَلَّ» آمده است. 5- سنّت خدا بر آن است كه كسى يا امّتى را بدون بيان و اتمام حجّت، عذاب نكند. «ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» و انبيا براى هدايت بشر، از ابتداى خلقت بودهاند. 6- عقل، به تنهايى براى سعادت بشر كافى نيست، هدايت انبيا لازم است. «حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» 7- لازمهى آخرت، آمدن انبياست، چون براى بازخواست شدن انسان، قبلًا بايد شرح وظايفش را از طريق پيامبران دريافت كند. وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ …[117]
قانون دوازدهم: ریشهکن شدن جریان کفر و باطل
*و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل، نابود شدنى است. « اسراء 81»[118]
نكتهها: «حق»، به معناى ثابت و باقى است. لذا خدا و هرچه از سوى او باشد، حقّ است. «حق» يكى از نامهاى خداوند است. كلمهى «زهوق» به معناى رفتن است. «زهق نفسه» يعنى روح از بدنش خارج شد. براى اين آيه مصاديقى همچون ظهور اسلام، ورود به مدينه، فتح مكّه و شكستن بتها را گفتهاند كه در همهى آنها باطل شكست خورده است. ولى آيه داراى مفهوم گستردهاى است و فناى باطل و بقاى حق را نويد مىدهد. بقاى حقّ و نابودى باطل، يك سنّت وقانون الهى است، نه پندارى و تصادفى، هر چند پيروان حقّ كم و طرفداران باطل زياد باشند. چرا كه حقّ همچون آب، ثابت و ماندگار و باطل مانند كف، ناپايدار و فانى است. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ»[119] قرآن مىفرمايد: «نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ»[120] ما حقّ را بر سر باطل مىكوبيم و آن را نابود مىسازيم. و در اين صورت است كه باطل رفتنى است. بنابراين حقّ بايد باقدرت و كوبنده بر باطل هجوم آورد.
پيامها: 1- پيامبر بايد با قاطعيّت، پيروزى نهايى حقّ را به مردم اعلام كند. «قُلْ جاءَ الْحَقُّ» 2- بايد حقّ را به ميدان آورد تا باطل از بين برود. جاءَ … زَهَقَ 3- عاقبت، باطل رفتنى و نابود شدنى است و حقّ، باقى و پايدار. جاءَ … زَهَقَ (فعل ماضى نشانه قطعى بودن است.) 4- از جلوهها و مانورهاى باطل نبايد هراسيد كه دوامى ندارد. «كانَ زَهُوقاً»[121]
(اين چنين نيست،) بلكه ما حقّ را بر باطل مىكوبيم تا مغز آن را در هم بشكند، پس بىدرنگ، باطل محو و نابود مىشود. و واى بر شما از آنچه (خداوند را به آن) توصيف مىكنيد (و نسبت لهو و لعب و بيهوده كارى مىدهيد). «انبیاء 18»[122]
نكتهها: كلمه «قذف» به معناى پرتاب از راه دور و با سرعت و قدرت است و كلمه «دمغ» نيز به ضربهاى گفته مىشود كه به سر مىخورد و تا مغز اثر مىگذارد. كلمه «وَيل» به معناى عذاب و هلاكت است و در جايى بكار مىرود كه مورد استحقاق هلاكت را داشته باشد.[123]
پيامها: 1- پيروزى حقّ، اراده و خواست خداوند و جلوهاى از هدفدارى نظام آفرينش است. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ» 2- برخورد حقّ با باطل بايد تهاجمى باشد نه تدافعى. «نَقْذِفُ» 3- سنت خداوند بر نابودى و محو باطل است. «نَقْذِفُ- فَيَدْمَغُهُ» 4- حقّ بر باطل پيروز است. «فَإِذا هُوَ زاهِقٌ» 5- محو شدن باطل با حضور حقّ در جبهه است. «نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ» 6- در مبارزه عليه باطل بايد سرعت، قدرت و هدف گيرى درست مراعات شود. «نَقْذِفُ- فَيَدْمَغُهُ» 7- باطل بايد به كلّى نابود شود، نه آنكه نيمه جانى داشته باشد. «فَيَدْمَغُهُ» 8- باطل رفتنى است. «فَإِذا هُوَ زاهِقٌ» 9- حكومت چند روزهى باطل، بر اساس سنت مهلت دادن الهى است و عاقبت از آن متقين و اهل حقّ است. «فَإِذا هُوَ زاهِقٌ» 10- واى بر كسانى كه آفرينش را بازيچه مىدانند. «وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»[124]
*خداوند حكم كرده است كه همانا من و پيامبرانم (بر كافران و منافقان) چيره خواهيم شد. همانا خداوند قدرتمند شكستناپذير است. «مجادله 21»
نكتهها: سنّت خداوند پيروزى حق بر باطل است. با آن همه تهمتهايى كه به پيامبر زدند و با آن همه كارشكنىها و مانعتراشىها و ايجاد فتنهها و جنگها، آيا تا كنون نام پيامبر اسلام و ساير انبيا بيشتر مطرح است يا مخالفانشان؟ نام حضرت ابراهيم باقى است يا نمرود؟ امام حسين عليه السلام عزيز است يا يزيد؟ امام حسين عليه السلام به هدفش كه رسوا كردن بنى اميه و دادن درس آزادگى به بشريّت بود رسيد، امّا يزيد چطور؟
سؤال: اگر حق پيروز است، پس چرا در مواردى طرفداران آن شكست مىخورند؟
پاسخ: اگر گفته شود فرزند نعمت است، به اين معنا نيست كه مشكلات دوران باردارى و زايمان، در كار نيست، بلكه مراد آن است كه با تمام اين مشكلات نعمت است. پيروزى حق بر باطل نيز در سايه ايمان، استقامت و اتحاد است، چنانكه قرآن مىفرمايد: «الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ»[125]، «لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[126] امّا اگر سستى و تفرقه و نافرمانى پديدار شد، شكست حتمى خواهد بود، «حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ»[127]
بر اساس روايات، وعده خداوند در مورد غلبه كامل حق بر باطل، در زمان ظهور امام زمان عليه السلام محقق خواهد شد.[128]
قانون سیزدهم: حتمی بودن پیروزی حق بر باطل
تا (خدا) حقّ را استوار وباطل را نابود سازد، هرچند مجرمان خوش نداشته باشند.«انفال 8» *
نكتهها: اين آيه، به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و مسلمانان دلدارى مىدهد كه سرانجام حقّ پيروز و باطل نابود مىشود. بعضى از روايات، مصداق روشن اين آيه را زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام دانستهاند،[129] كه با قيام آن حضرت، سلطهى باطل برطرف شده وحكومت حقّ وعدل بر جهان حاكم مىشود.
پيامها: 1- وعدههاى الهى به خاطر منافع شخصى و مادّى افراد نيست، بلكه براى تحقّق حقّ و محو باطل است. «لِيُحِقَّ الْحَقَّ» 2- حقّ، ماندنى و پابرجاست، و باطل، فانى و رفتنى است. «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ» 3- ترسى از عصبانيّت و ناخوشايندى دشمن كافر و مجرمان نداشته باشيم، خداوند ارادهى خود را محقّق خواهد ساخت. «وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»[130]
*و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل، نابود شدنى است. «اسراء 81»
نكتهها: «حق»، به معناى ثابت و باقى است. لذا خدا و هرچه از سوى او باشد، حقّ است. «حق» يكى از نامهاى خداوند است. كلمهى «زهوق» به معناى رفتن است. «زهق نفسه» يعنى روح از بدنش خارج شد.
براى اين آيه مصاديقى همچون ظهور اسلام، ورود به مدينه، فتح مكّه و شكستن بتها را گفتهاند كه در همهى آنها باطل شكست خورده است. ولى آيه داراى مفهوم گستردهاى است و فناى باطل و بقاى حق را نويد مىدهد. بقاى حقّ و نابودى باطل، يك سنّت وقانون الهى است، نه پندارى و تصادفى، هر چند پيروان حقّ كم و طرفداران باطل زياد باشند. چرا كه حقّ همچون آب، ثابت و ماندگار و باطل مانند كف، ناپايدار و فانى است. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ»[131]
قرآن مىفرمايد: «نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ»[132] ما حقّ را بر سر باطل مىكوبيم و آن را نابود مىسازيم. و در اين صورت است كه باطل رفتنى است. بنابراين حقّ بايد باقدرت و كوبنده بر باطل هجوم آورد.
پيامها: 1- پيامبر بايد با قاطعيّت، پيروزى نهايى حقّ را به مردم اعلام كند. «قُلْ جاءَ الْحَقُّ» 2- بايد حقّ را به ميدان آورد تا باطل از بين برود. جاءَ … زَهَقَ 3- عاقبت، باطل رفتنى و نابود شدنى است و حقّ، باقى و پايدار. جاءَ … زَهَقَ (فعل ماضى نشانه قطعى بودن است.) 4- از جلوهها و مانورهاى باطل نبايد هراسيد كه دوامى ندارد. «كانَ زَهُوقاً»[133]
قانون چهاردهم: عهد الهی به ظالمین ، فاسقین ، خائنین و کافرین نمیرسد و از آنان انتقام می گیرد.
ظالمین | بقره258و آل عمران86 و مائده51 و انعام144و توبه19و109و قصص50 و احقاف10و صف7 و جمعه5و…
1- كافر ظالم است، زيرا به خود ومقام انسانيّت ظلم كرده است. «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[134] 2- پشت كردن به حقّ، منطق و عقل، رسول و بيّنه، ظلم است و سبب خارج شدن از مدار الطاف الهى مىگردد. «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» 3- سنّت خدا آن است كه ظالمان را هدايت نكند. «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (جمله «لايهدى» نشانه استمرار عمل و سنّت الهى است.) 4- توبه وبازگشت، براى مرتدّ بسيار مشكل است. «كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ … وَ اللَّهُ لا يَهْدِي …» 5- كافران ناآگاه، از كفّار آگاه، به هدايت نزديكترند. «جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» 6- برخوردارى از هدايت الهى و يا محروم شدن از آن، به دست خودماست. «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[135] تكيه بر كفّار، ظلم است. «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[136] افترا بر خدا، بزرگترين ظلم است. «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ»[137] برابر دانستن رزمندگانِ با ايمان با ديگران، مورد توبيخ و يكى از ظلمهاى اجتماعى است. أَ جَعَلْتُمْ … كَمَنْ … جاهَدَ … لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين[138] سوء استفاده از مراكز مذهبى و باورهاى دينى مردم، ظلم است. «الظَّالِمِينَ»[139] هواپرستى ظلم است و هواپرستان از هدايت الهى به دورند. «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[140] استكبار در برابر وحى و قرآن، ظلم است. اسْتَكْبَرْتُمْ … الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ – ظلم، مانع بصيرت و سبب محروم شدن از الطاف الهى است. «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[141] ظلم بر سه نوع است: ظلم به خود، ظلم به مردم و ظلم به مكتب و از اين ميان، ظلم به دين و مكتب، مهمّترين و بزرگترين نوع ظلم است.[142] پيامها: 1- كسى كه نه بشارت عيسى و نه معجزات پيامبر اسلام را مىپذيرد و همه را يكسره سحر مىداند، مرتكب بزرگترين افترا گرديده و ظالمترين فرد است. «سِحْرٌ مُبِينٌ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى» 2- افترا به انبياى الهى، افترا بر خداست. آنان به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: «سِحْرٌ مُبِينٌ»، خداوند عمل آنان را افترا بر خدا معرفى مىكند. 3- افترا بر خدا و دين خدا، بدترين نوع افتراست. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ» 4- بزرگترين ظلم، جلوگيرى از رشد و معرفت و حق گرايى و عبادت مردم است. «مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ» 5- بدترين نوع ظلم آن است كه بر ظالم، اتمام حجّت شده باشد و او ظلم كند. وَ مَنْ أَظْلَمُ … وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ 6- نتيجه افترا بر خداوند، محروميّت از هدايت الهى است. «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» 7- هدايت و ضلالت به دست خداوند است، ليكن انسان زمينههاى آن را با اختيار و اراده خود فراهم يا نابود مىكند. «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[143] عمل نكردن به علم، نوعى ظلم است. «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» – دليل محروميّتها، عملكرد خود ماست. «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[144] |
کافرین | بقره264و مائده67 و توبه37و نحل107و… منّتگذار ورياكار، در مدار كفر و مورد تهديد است. «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[145] انكار ولايت، نوعى كفر است. «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[146] آنكه كار خود را بد بداند، شايد هدايت شود، امّا آنكه زشتكارىهاى خود را زيبا مىبيند، هدايت او دشوار است. زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ [147] دنيا گرايى روح و سينهى انسان را براى قبول كفر، باز مىكند. وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ [148] |
فاسقین | مائده108و توبه24و صف5و منافقون6 و توبه 80… شهادت ناحقّ، نشانهى فسق است. «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ»[149]برترى دادن مادّيات بر امور معنوى، نشانهى فسق است. أَحَبَّ إِلَيْكُمْ … الْفاسِقِينَ (مرز ايمان و فسق، رها كردن معنويات است)[150] گناه، محروميّت از هدايت الهى را به دنبال دارد. «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ»[151] هدايت و ضلالت به دست خداوند است، ولى او كسى را از هدايت محروم مىكند كه به دنبال فسق و گناه باشد. «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ»[152] كفر، مانع مغفرت، و فسق، مانع هدايت است. «كفروا، فاسقين»«وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ»[153] |
خائنین | یوسف52 و… خائن، به نتيجه نمىرسد و خوش عاقبت نيست. آرى! اگر ما پاك باشيم؛ «لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ» خداوند اجازه نمىدهد، ناپاكان آبروى ما را برباد دهند. «أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ» – از سنن الهى، عدم موفقيّت خائنان و شكست و رسوايى آنان است. «أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ»*[154] |
[1] *مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ
[2] *وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
[3] . سبأ، 37.
[4] . بقره، 245.
[5] . انعام، 160.
[6] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج6، ص: 468-467، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[7] *مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ
[8] . فرقان، 70.
[9] . مائده، 15.
[10] . نساء، 173.
[11] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج2، ص: 594-593، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[12] *قالَ كَلَّا إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ
[13] *اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ
[14] *ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى لَهُمْ
[15] مكارم شيرازى، ناصر، ترجمه قرآن (مكارم)، 1جلد، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى – ايران – قم، چاپ: 2، 1373 ه.ش.
[16] *وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى
[17] *هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ
[18] *وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ
[19] *وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ
[20] *وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ
[21]*وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ
[22] *أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ
[23] *دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً
[24] *تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ
[25] *إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ
[26] *هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
*[27] إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
[28] *مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ
[29] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج6، ص: 26، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[30] *وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ
[31] *بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ
[32] *إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ
*[33] وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً
[34] *لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ
[35] *يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ
*[36] وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ
[37] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3، ص: 123، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[38] . انعام، 44.
[39] . تفسير اثنىعشرى.
[40] . تفسير نورالثقلين.
[41] قرائتى، محسن، تفسير نور، (بقره 102)، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[42] *قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ
[43] قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[44] *وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
[45] . كافى، ج 1 ص 175.
[46] . در تفسير المنار، ج 1، ص 457 آمده است: ابوحنيفه به استناد اين آيه، مخالف حكومت وقت( منصور عباسى) بود و مقام قضاوت آنان را قبول نمىكرد. سپس مىگويد: ائمهى اربعه اهل سنّت، با حكومتهاى زمان خود مخالف بودند، زيرا آنان را ظالم مىدانستند.البتّه در منابع و متون تاريخى، مطالبى بر خلاف ادّعاى صاحب المنار به چشم مىخورد.
[47] . بقره 7 40.
[48] . در تفسير اطيبالبيان به نقل از امالى طوسى آورده است: ابن مسعود از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مىكند كه خداوند فرمود:« من سجد لصنم دونى، لا اجعله اماما … انا و علىبن ابىطالب لم يسجد احدنا لصنم قط» يعنى هر كس براى بتى سجده كند من او را امام و رهبر قرار نمىدهم … و من و على بن ابى طالب، هيچكدام از ما هرگز به بت سجده نكرده است.
[49] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 196-198، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[50] *فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
[51] *كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ
[52] قرائتى، محسن، تفسير نور ج5 ص 449، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[53] *لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ
[54] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج6، ص 59، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[55] *وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً
[56] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج6، ص240، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[57] *وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَ ما هِيَ إِلَّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ
[58] *وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ
[59] *وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ
[60] *فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ
[61] *إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ
[62] . بقره، 193.
[63] . كهف، 46.
[64] . نهج البلاغه، حكمت 93.
[65] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج10، ص: 89، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[66] *يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ
[67] *شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
[68] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص484، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[69] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3، ص583، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[70] *وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ
[71] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3، ص: 585 مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[72] *فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
[73] وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ
[74] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج8، ص: 532، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[75] خرمدل، مصطفى، تفسير نور (خرم دل)، جلد1 متن 1125، احسان – ايران – تهران، چاپ: 4، 1384 ه.ش. أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى (38) وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى (39)[75]
[76] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية – ايران – تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
[77] تفسير قمى، ج 2، ص 433.
[78] طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، ج20، ص: 586، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى – ايران – قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
[79] تفسير نور، ج1، ص: 658-659
[80] . تفسير نورالثقلين.
[81] . تحفالعقول، ص 203.
[82] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 658-659، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[83] تفسير نور، ج3، ص: 231
[84] . مفردات راغب.
[85] . تفسير نورالثقلين.
[86] . تفسير نمونه.
[87] . تفاسير نمونه و برهان.
[88] . آلعمران، 178.
[89] . مؤمنون، 54.
[90] . تفسير نمونه.
[91] . تفسير نورالثقلين.
[92] . تفسير نمونه.
[93] . اصول كافى، ج 2، باب استدراج.
[94] تفسير نور، ج3، ص: 232
[95] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3، ص: 233-231، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[96] ” مجمع البيان” جلد 10 صفحه 340.
[97] تفسير نمونه، ج24، ص: 416
[98] ” اصول كافى” طبق نقل” نور الثقلين” جلد 5 صفحه 397.
[99] در مورد مجازات” استدراج” شرح بيشترى در جلد 7 صفحه 32 به بعد ( ذيل آيه 182 سوره اعراف) همچنين در جلد 3 صفحه 182 ذيل آيه 178 سوره آل عمران. تفسير نمونه آمده است.
[100] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج24، ص: 417، دار الكتب الإسلامية – ايران – تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
[101] طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، ج19، ص 645، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى – ايران – قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.
[102] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج4، ص 364، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[103] *إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً
[104] تفسير أطيب البيان
[105] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج2، ص: 164، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[106] *يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً
[107] . محمّد، 17.
[108] . فتح، 4.
[109] . تفسير قمى، ج 1، ص 31.
[110] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج2، ص: 186، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[111] *أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَما سُئِلَ مُوسى مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ
[112] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 179، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[113]*قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ
[114] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3، ص: 631، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[115] *ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
[116] *مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا
[117] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج5، ص: 31، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
*[118] وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً
[119] . رعد، 17.
[120] . انبياء، 18.
[121] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج5، ص: 109، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[122] *بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ
[123] . لسان العرب.
[124] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج5، ص: 434، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[125] . فصلت، 30.
[126] . آل عمران، 139.
[127] . آل عمران، 152.
[128] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج9، ص: 526، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[129] . تفسير نورالثقلين.
[130] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3، ص: 275، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[131] . رعد، 17.
[132] . انبياء، 18.
[133] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج5، ص: 109، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[134] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص 413، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[135] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 557، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[136] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج2 ص312، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[137] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج2 ص 571، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[138] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3 ص 394، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[139] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3 ص 506، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[140] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج7 ص 70، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[141] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج9 ص 27، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[142] . تفسير اطيب البيان.
[143] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج9 ص 611، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[144] قرائتى، محسن، تفسير نور ، ج10 ص 33، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[145] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص 421، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[146] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج2 ص 339، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[147] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3، ص: 420، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[148] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج4، ص: 587، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[149] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج2 ص390، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[150] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3 ص 399، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[151] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج9 ص 606، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[152] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج10 ص 57، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[153] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3 ص 474، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[154] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج4 ص 224، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
I’m not that much of a internet reader to be honest
but your sites really nice, keep it up! I’ll go ahead and bookmark your website to
come back in the future. All the best
صادقانه بگویم من چندان اهل مطالعه اینترنتی نیستم
اما سایت شما واقعا خوب است، همینطور ادامه دهید! من به جلو می روم و وب سایت شما را در آن نشانک می کنم
در آینده برگرد بهترین ها