3-خودباختگی(lack of self esteem)( قلة الثقة بالنفس)
واژگان مترادف ۱. هویت سوزی، خودفراموشی ۲. غیرستایی، بیگانه زدگی ۳. خودناباوری ۴. هراسیدگی، وحشتزدگی
«ریشههای خودباختگی»
خودباختگی فرآیند عواملی درونی چون: غفلت، ضعف اراده و ایمان، ترس، جهل و دنیاگرایی است و البته تأثیرگذاری دیگران بر مبانی و معتقدات و ایجاد ضعف و انحراف در نظام آموزشی و تربیتی و در نظام اطلاعرسانی و رسانهها و نیز تأثیرگذاری بر فرهنگ و ساختارهای اجتماعی به منظور مسخ شخصیت، تغییر و تبدیل و جابهجایی ارزشها و ملاکهای بنیادی، سلب اعتماد عمومی و استقلال فکری، ایجاد بحرانهای پی در پی فکری و اجتماعی، سست نمودن عزم و اراده ملی و در نهایت بیرون راندن اندیشهها و الگوهای خودباور و خردورز از صحنهی جامعه، در تحمیل خودباختگی نقش اساسی دارند.
1) «غفلت»: خودباختگی یکی از مظاهر ناپسند رذیلهی غفلت است؛ زیرا خودباختگی ناشی از خود بیگانگی است و آن نیز پیامد و نتیجه فراموشی و غفلت از خویش و شخصیت و کرامت خود است و این همه در اثر غلبهی شیطان وسوسهگر و پیروزی نفس هوسباز رخ میدهد؛ « اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَئهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُوْلَئكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الخَاسِرُون »( مجادله 19)؛ « شيطان بر آنان چيره و مسلط شده و ياد خدا را از خاطرشان برده است، آنان حزب شيطاناند، آگاه باش كه حزب شيطان يقيناً همان زيانكاراناند!.»و کسی که خدا را فراموش کند خود را فراموش نموده و هستی خود را باخته است:
« وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَئهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئكَ هُمُ الْفَاسِقُون»( حشر 19)؛ « و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى كرد؛ اينان همان فاسقاناند.» و آن گاه، روزی که از حقایق پرده برداشته میشود:
«…يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنهُم مَّا كَانُواْ يَفْترُونَ»(اعراف 53)؛ «… کسانی که آن (خدا، خود ، معاد) را پیش از آن به فراموشی سپردهاند، میگویند: حقاً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. پس آیا [امروز] ما را شفاعتگرانی هست که برای ما شفاعت کنند یا [ممکن است به دنیا] باز گردانیده شویم تا غیر از آن چه انجام میدادیم انجام دهیم؟ به راستی که [آنان] به خویشتن زیان زدند و آن چه را به دروغ میساختند از کف دادند».
در آن هنگام، آنان خود را در زیان و سخت خودباخته میبینند و خواهند دید که آن چه در دنیا میبافتند همه پوچ بوده است.
2) «ضعف اراده» نیز پرتگاهی است که نهایت آن خودباختگی است: « فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ …»( بقره 249)؛ «… و هنگامی که [طالوت] با کسانی که همراه وی ایمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند، گفتند: امروز ما را یارای [مقابله با] جالوت و سپاهیانش نیست…»
و همین نگرش نخواهد گذاشت آنان به پیروزی برسند. ضعف اراده و احساس ضعف در مقابله با دشمن رویارو اولین تیری است که از سوی تک تیراندازان جبروت پوشالی دشمن بر چشم خودی مینشیند و قلب او را میشکافد و شگفت این که دشمن را جز این تک تیراندازان هیچ قدرتی نیست.
3) «ترس» نیز عامل دیگری در خودباختگی است: «… فَإِذَا جَاءَ الخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كاَلَّذِى يُغْشىَ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْت…»( احزاب 19)؛ «… و چون خطر فرا رسد آنان را میبینی مانند کسی که مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه میچرخد [و] به سوی تو مینگرند…»
4) «ضعف ایمان» گروه دیگری از خودباختگان، کسانی هستند که برای مردم حسابی بازی نمودهاند، تنها معادلات خردگرایانه بشری را باور دارند. اما برای خدا حریمی نگه نمیدارند، بر قدرت الهی اعتقاد ندارند و توکل و توفیق و اعتماد و استناد به حق را سرگرمی و احساس میپندارند.
« يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لَا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرْضىَ مِنَ الْقَوْلِ وَ كاَنَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ محِيطًا »( نساء 108)؛ [[خيانتپيشگانْ خيانت خود را] از مردم پنهان مىدارند، و [نمىتوانند] از خدا پنهان نمايند، و خدا با آنان بود آن گاه كه در جلسه مخفى شبانه، درباره طرح و نقشه و سخنى كه خدا به آن رضايت نداشت، چارهانديشى مىكردند و خدا همواره به آنچه انجام مىدهند، احاطه دارد.»
5) «جهل» عامل دیگری برای خودباختگی است: « وَ جَاوَزْنَا بِبَنىِ إِسْرَ ءِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلىَ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلىَ أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُواْ يَامُوسىَ اجْعَل لَّنَا إِلَاهًا كَمَا لهُمْ ءَالِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تجْهَلُون» (اعراف 138)؛ «و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومی رسیدند که بر [پرستش] بتهای خویش همت میگماشتند. گفتند: ای موسی، همانگونه که برای آنان خدایانی است، برای ما [نیز] خدایی قرار ده گفت: راستی شما نادانی میکنید».
6) «دنیاگرایی» گروهی نیز، وقتی چشمشان به «زرق و برق دنیا» میافتد، خود را گم میکنند و در اثر خیره شدن به مظاهر دنیا، خود را میبازند.
آیات زیادی در قرآن کریم، این معنا را به شیوههای مختلف بیان میکند: « فَخَرَجَ عَلىَ قَوْمِهِ فىِ زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا يَالَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتىَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيم »(قصص 79)؛ «پس [قارون] با کوکبهی خود بر قومش نمایان شد؛ کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند گفتند: ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده میشد؛ واقعاً او بهره بزرگی [از ثروت] دارد».
آنچه به اشاره آمد، بخشی از عوامل روانی خودباختگی بود که درپی بروز غفلت، باعث میگردد تا انسان، خود را نیابد و به «خسران نفس؛ خودباختگی» دچار گردد.
«زمینهسازان خودباختگی»
همانگونه که با نبود خرد درونی نمیتوان از هدایتهای روشنگر وحی بهره برد، در جهت عکس نیز تا عوامل درونی خودباختگی، انسان را از درون تهی نکند؛ عوامل خارجی نمیتوانند او را از هویت و شخصیت خود جدا سازند. در عین حال نباید از تأثیر عوامل خارجی به عنوان زمینهسازان خودباختگی غافل شد و به نقش تخریبی آنان در این فرو ریختگی نیندیشید. در این بخش به شماری از این عوامل اشاره میشود:
الف: «تأثیرگذاری بر آموزش، فرهنگ و اطلاعرسانی». اولین و کارسازتین عاملی که مستکبران ستمگر در به زانو درآوردن امتها و خودباختگی آنها به کار میگیرند، عبارت است از «تأثیرگذاری بر آموزش، فرهنگ و اطلاعرسانی».
در این مرحله، برای آشنایی با بخشی از اهداف شیطانی استکبار، از قرآن کریم الهام میگیریم:
-
مسخ شخصیت:
مستکبران با بهرهگیری از عوامل گوناگونی که در اختیار دارند، جوامع فقیر را دچار بحران هویت نموده، آنان را نسبت به واقعیت و جایگاه و شأن تاریخی، سیاسی، فرهنگی و … خودشان بیگانه نموده و تلاش مینمایند تا با تحمیل شخصیت جعلی وارداتی، آن گونه که خود میپسندند، با آنان برخورد نمایند. در این جاست که انسان وابسته به استکبار، با پدیدهی وارونگی فرهنگی و یا بحران هویت روبهرو میشود.(این مسئله بیشتر از طریق علم روانشناسی القاء می گردد.)
مستکبران در برابر حضرت نوح (علیهالسلام) فریاد برآوردند که: «… مَا نَرَئكَ إِلَّا بَشَرًا مِّثْلَنَا وَ مَا نَرَئكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِىَ الرَّأْىِ وَ مَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلِ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِين»(هود 27)؛ «ما تو را جز بشری مثل خود نمیبینیم و جز [جماعتی از] فرومایگان ما، آن هم نسنجیده، نمیبینیم کسی تو را پیروی کرده باشد و شما را بر ما امتیازی نیست بلکه شما را دروغگو میدانیم».
و فرعون با صراحت فریاد میزد که:
«… ُما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْديكُمْ إِلاَّ سَبيلَ الرَّشادِ»(غافر 29)؛ «جز آنچه میبینم به شما نمینمایم، و شما را جز به راه راست راهبر نیستم».
و نتیجه دعوت استکبار نیز این میشود که:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكاَءُ مُتَشَاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً الحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(زمر29)؛ «خدا [برای نظام شرک و توحید] مثلی زده است؛ مردی است که چند خواجه ناسازگار در [مالکیت] او شرکت دارند [و هر یک او را به کاری میگمارند] و مردی است که تنها فرمانبر یک مرد است. آیا این دو در مثل یکسانند؟».
و بدین ترتیب دچار چندگانگی و تعدد شخصیت شده، از خود بیخبر میشود و همانند چپ چشمان دوربین، واقع و خیال را از هم باز نمیشناسد.
-
تبدیل و جابجایی ارزشها و ملاکهای مورد نظر مردم:
نیرنگ مستکبران در جابهجایی خواستها و انتظارات اجتماعی، چنان ظریف و پیچیده است که برای هوشیارترین افراد نیز قابل تشخیص نیست؛ مگر این که فرقان الهی به یاری برخیزد. راستی چگونه میشود جامعهای که دارای من و سلوای الهی و کتاب هدایت و نور است، در آرزوی سیر و پیاز و عدس با رهبر خود ستیزه کند؟
«وَ إِذْ قُلْتُمْ يَمُوسىَ لَن نَّصْبرَ عَلىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يخْرِجْ لَنَا ممَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَ قِثَّائهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنىَ بِالَّذِى هُوَ خَيرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ بَاءُو بِغَضَبٍ مِّنَ الله…»( بقره 61)؛ «و چون گفتید: ای موسی! هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم، از خدای خود برای ما بخواه تا از آن چه میرویاند، از [قبیل] سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، برای ما برویاند! [موسی] گفت: آیا به جای چیز بهتر، خواهان چیز پستترید؟ پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواستهاید برای شما [در آن جا مهیا] است. و [داغ] خواری و نادانی بر [پیشانی] آنان زده شده است».
طبیعتاً وقتی انسان دچار تعدد هویت شد و ارزشها را از ضد ارزشها باز نشناخت و گرفتار «تکثرگرایی» شد و حق را در حجم باطنهای تزیین شده گم کرد، بدلها را جایگزین واقع میکند.
-
سلب اعتماد به خود:
استکبار شیطانی تلاش میکند تا با استفاده از امکانات تبلیغاتی و رسانهای و تکنولوژی خیرهکنندهی خود ملتها را از اعتماد به تواناییهای خودی باز دارد. او چنین تلقین میکند که؛ … ما شعور و ارادهی لازم انسانی را نداریم و در نتیجه باید شعور و اراده خود را که هیچ به درد زندگی نمیخورند کنار انداخته، راهی را بشناسیم که دیگران برای ما تشخیص میدهند و کاری را انجام دهیم که آنها برای ما اراده میکنند(خودباختگی نفسانی) و آنان نیز مینشینند و چنین مقرر میدارند که: «وَ قَالَت طَّائفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ ءَامِنُواْ بِالَّذِى أُنزِلَ عَلىَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَ اكْفُرُواْ ءَاخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون»( آل عمران72)؛ «گروهى از اهل كتاب (يهوديان) گفتند (برويد و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنين نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز به آن كافر شويد، شايد (از دينشان) برگردند.»
زیرا با نیرنگ مدعیان علم و فرهنگ اعتماد مؤمنان از آیات الهی سلب شده و گمان میکنند نقصی در دین وجود داشته که اینان از باور خود برگشتند. دشمنان، متناسب با منافع خود برای ما سیاستگذاری میکنند و ما را چون توپ فوتبال به یکدیگر پاس میدهند. روزی با اظهار دوستی و روز دیگر با بهانههای واهی ما را تهدید میکنند.
4 . از دست دادن استقلال فکری:
استکبار فرعونی از موضع دلسوزی! به مردم میگفت: «وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونىِ أَقْتُلْ مُوسىَ وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنىِّ أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فىِ الْأَرْضِ الْفَسَاد»( غافر 26)؛ «مرا بگذارید موسی را بکشم تا پروردگارش را بخواند. من میترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد کند.»
و باز برای این که ستمگریهای خود را مشروع جلوه دهد و احساسات مردم را برانگیزد، میگوید:
« قَالَ لِلْمَلَا حَوْلَهُ إِنَّ هَاذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ(34)يُرِيدُ أَن يخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَا ذَا تَأْمُرُون»( شعراء 34و35)» واقعاً این ساحری بسیار داناست، میخواهد با سحر خود، شما را از سرزمینتان بیرون کند، اکنون چه رأی میدهید؟»
او برای مردم نظر سازی نموده، شیطنتهای خود را به نام مردم و به نفع مردم قلمداد و با شگردهای تبلیغاتی از آنان نظرخواهی میکند.
-
ایجاد بحرانهای پی در پی فکری و اجتماعی:
تا در اثر نابسامانی فکری، هر آنچه بر سر مردم میآید تشخیص ندهند و به خود و جایگاه خود توجه نکنند. «… وَ لَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلىَ خَائنَةٍ مِّنهُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِّنهُم…»( مائده 13)؛ «… و تو همواره بر خیانتی از آنان آگاه میشوی، مگر [شماری] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند.»
-
سست نمودن عزم و اراده مردم:
آنان میدانند، ملتی که دارای عزم و همت و اراده است، تسلیم اراده دیگران نمیشود و به همین دلیل، عزم خود را جزم نمودهاند تا اراده مستضعفان را درهم بشکنند.
آنان در عین حال که به خودشان توصیه میکنند:
« وَ انطَلَقَ الْمَلَأُ مِنهُمْ أَنِ امْشُواْ وَ اصْبرُواْ عَلىَ ءَالِهَتِكمْ إِنَّ هَاذَا لَشىْءٌ يُرَاد»( ص6)؛«بزرگان آنها چنين رأى دادند كه بايد راه و رسم پيشينيان خود را ادامه دهيد و در پرستش معبودان خويش پايدار باشيد زيرا اين چيزى اتفاقيست.»
اما در جبهه مقابل دعوت به تسامح و مداهنه میکنند: «وَدُّواْ لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُون»( قلم 9)؛ «دوست دارند که نرمی کنی تا نرمی نمایند.»
-
برداشتن مخالفان خودباختگی از سر راه خود:
مستکبران با ترور و تخریب فیزیکی و حیثیتی شخصیتهای خودآگاه و خودباور، عملاً مانع تداوم حرکتهای توحیدی و متکی بر تقوا و ولایت الهی شده، بیدارگران جامعه انسانی را از دسترس مستضعفان دور میدارند.
«وَ إِذْ نجَّيْنَاكُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَ فىِ ذَالِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيم»( بقره 49)؛ «و [به یاد آرید] آن گاه که شما را از [چنگ] فرعونیان رهانیدیم [آنان] شما را سخت شکنجه میکردند، پسران شما را سر میبریدند و زنهایتان را زنده نگه میگذاشتند و در آن [امر، بلا و] آزمایش بزرگی از جانب پروردگارتان بود.»
جوامعی که دچار بحران شخصیت و هویت میشوند، بازیچهی قدرتهای استثمارگر و مستکبر قرار میگیرند و در برابر هیمنهی شیطانی آنان خود را میبازند.
دوستى بايد دو جانبه باشد وگرنه مايهى ذلّت و خودباختگى و احساس حقارت است. «تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ»[1](آل عمران119)
خودباختگی در برابر آداب و رسوم باطل نیاکان، ممنوع است. «یُهرعون» به معنای کشانده شدن قهری و بدون اختیار است.(صافات69)
نفس لوامه که در سوره قیامت آمده است و شاید مراد از آن، همان وجدان اخلاقی باشد. آری انسان دارای حالتی است که در برابر انجام بدی ها و کم شدن خوبی ها، هم در دنیا خود را ملامت می کند و هم در آخرت. این ملامت ها، همان ندامت و پشیمانی است که می تواند مقدّمه توبه باشد و یا بستری برای یأس و خودباختگی فراهم آورد.[2]
یاد نعمت ها انسان را از یأس و خودباختگی نجات داده و مقاومت او را در برابر حوادث زیاد می کند.«وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث» (ضحی 11)[3]
خودباختگی در مقابل حوادث
و اين نه بدان معنى است كه در گرفتاريها از اقدامات سودمند و اميدبخش دست كشند و يك جا تسليم حوادث شوند كه اين با ساير تعاليم اسلام ناسازگار است، مقصود جلوگيرى از شتابزدگى و بيتابى و دستپاچگى است كه هر پيش آمد ناگوار با در نظر گرفتن علل و اسباب ناچار دورانى كوتاه يا بلند را بايد بگذراند، و تعجيل هاى بي مورد كه نشان خودباختگى است نه تنها ثمرى ندارد، بلكه بر سنگينى بار مىافزايد.[4]
شك را چهار شاخه است: جدال، ترس، دودلى و خودباختگى.[5]
اعتماد همه جانبه ببرادرت مكن زيرا بزمين خوردن از خودباختگى جبران نپذيرد.[6]
و شكّ چهار شاخه دارد: ستيز در كلام، هراس، دو دلى، و خودباختگى.[7]
و شك نيز چهار بخش دارد، بدگمانى، هراس، و ترديد و خودباختگى، بكدام يك از نعمتهاى پروردگارت، تيرهدلان بدگمانى ميكنند، و هر كس بهراسد.[8]
[1] قرائتى، مسحن، تفسير نور ج1 ص 592، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[2]قرائتى، مسحن، تفسیر نور ذیل آیه 3 سوره قیامت
[3]قرائتى، مسحن، تفسیر نور ذیل آیه 11 سوره ضحی
[4] تحف العقول / ترجمه جنتى / متن / 313 / سخنان كوتاه آن حضرت در باب اين معانى(حكمت، موعظه، تشويق و تهديد) ….. ص : 311
[5]تحف العقول / ترجمه حسن زاده / 277 / سخنرانى أمير المؤمنين على عليه السلام در بيان ايمان و كفر و ريشهها و شاخههاى آن دو ….. ص : 271
[6] تحف العقول / ترجمه كمرهاى / متن / 374 / كلمات قصارى هم در اين معانى از آن حضرت روايت شده است ….. ص : 374
[7] تحف العقول / ترجمه جعفرى / 151 / خطبهاى از آن حضرت عليه السلام در بيان ايمان و كفر و اركان و شعبههاى آن دو ….. ص : 149
[8] آداب معاشرت ( ترجمه جلد 71 و 72 بحار الأنوار) / ج1 / 111 / باب يازدهم: فضل دوست، اندازه دوستى، آداب آن، و حقوق آن، انواع دوستان، و نهى از خودباختگى، وضع انس با دوستان. ….. ص : 111- آداب معاشرت ( ترجمه جلد 71 و 72 بحار الأنوار) / ج1 / 272 / فهرست مطالب ….. ص : 271
ثبت دیدگاه