1- خودبینی(Self-consciousness)(أنف النفس)
خودبینی عموماً بهعنوان مکانیسم جبران ناامنی و اعتماد به نفس زیاد عمل می کند. این یک ویژگی شخصیتی است که در کودکی شکل می گیرد. در حالی که هر کسی می تواند در هر زمان معینی از زندگی خود بیهوده رفتار کند و دچار خودبینی شود، اما اغلب اوقات الگوی پایدار برای زندگی است. اگر این یک ویژگی شخصیتی باشد ، اصلاح آن دشوار خواهد بود ، گرچه غیرممکن نیست.
از ویژگی های خودبینی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- توجه و تمرکز بر ایدههای خودشان و بیتوجهی به دیگران
- فقدان همدردی در وجودشان نسبت به دیگران
- ناتوانی در درک نیازهای آدمهای دیگر
- نسبت دادن خوبىها به خود و بدى و بدبختىها به انبيا و دين، نشانهى خودبينى و جهالت است. فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى … أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُون
- ريشهى معصيت گاهى خودبرتربينى است. «أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً»
- ريشهى اكثر اختلافات، هوسها، حسدها و خودبينىها است، نه جهل و ناآگاهى. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ»(بقره253)
خودبینی یعنی نسبت دادن خوبیها به خود و بدی و بدبختی ها به دیگران، دین، انبیاء و اولیاء خدا
*** پس هرگاه خوبى و خوشى به سراغشان مىآمد، مىگفتند: اين حقّ (ما و به خاطر لياقت) ماست، ولى اگر تلخى و بدى به آنان مىرسيد، به موسى و پيروانش فال بد مىزدند، بدانيد كه سرچشمهى شومىهايشان نزد خداست (و اوست كه آنان را به خاطر رفتار بدشان كيفر مىدهد)، ولى اكثرشان نمىدانند. (اعراف131).
پيامها:
1- فرعونيان، تنها خود را شايسته و حقّ كاميابى را مخصوص خود مىدانستند. «قالُوا لَنا هذِهِ»
2- نسبت دادن خوبىها به خود و بدى و بدبختىها به انبيا و دين، نشانهى خودبينى و جهالت است. فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى … أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ [1]
خودبینی یعنی حجاب بین خود و خدا و دیگران
و گفتند: «دلهاى ما از آن چه ما را به سوى آن دعوت مىكنى در پوشش و پرده است و در گوشهاى ما سنگينى است، و ميان ما و تو حجابى است، پس تو (كار خود را) انجام ده، ما نيز (كار خود را) انجام مىدهيم.»(فصلت5)
هر چه انسان به خودش توجّه كند، از مبدأ و معاد غافل مىشود. «هذا لِي وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً»[2]
انسان خودبین وقتی شری به او می رسد مأیوس می شود و به خدا و اولیاء خدا متوسل می شود و اگر خیری به او برسد مشغول و سرگرم می شود و همان خیر حق و حقیقت را از یاد او می برد.(فصلت 49)
خودبینی سرچشمه همه نابسامانی های اجتماع و خانواده است. (نساء 49)
خودبینی نتیجه امتناع از عبادت و بندگی پروردگار است.(نساء 172-173)
خودبین فکر می کند هرچه استعداد و توانایی دارد از خودِ اوست. (مائده 11)
خودبینی نشانه بی ایمانی به خداست. (انعام122)
خودبینی همچون دود سیاهی در مقابل دیده عقل آشکار می گردد و مانند غبار غلیظی فضای اطراف را می پوشاند و پیداست که در چنین محیط تاریکی انسان چهره حق و باطل را تشخیص نمی دهد. (انفال29)
خودبینی یعنی گرفتار اَغراض شخصی و تنگ نظری شدن یعنی خود را دیدن و دیگران را ندیدن.(رعد43)
خودبینی بر عقل و هوش ابلیس پرده افکند و به گمان اینکه خاک که منبع همه برکات و سرچشمه حیات است کم اهمیت تر از آتش است به عنوان اعتراض به پیشگاه خدا چنین گفت: آیا من برای موجودی سجده کنم که آنرا از گِل آفریدی؟!(اسراء 61)
خودبینی سبب می شود که برتری مادی را دلیل بر قرب الهی بدانند و برای خویشتن مقام فوق العاده ای نزد پروردگار قائل شوند و بگویند: اگر به سوی خدا باز گردیم و معاد و آخرتی در کار باشد جای ما در آنجا از اینجا هم بهتر است. (کهف44)
خودبینی نشان از عمق فاجعه ناتوانی ها و ضعف های انسان دارد. (زمر 52)
خودبینی باعث می شود که انسان آیات الهی را نشنیده و ندیده بگیرد و خودش را به کری و کوری بزند.(جاثیه 8)
خودبینی حجاب بزرگی در برابر دعوت انبیاء است.(قمر24)
خودبرتربينى مىتواند مخلوق را به جبههگيرى در مقابل خالق وادار كند. «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»(اعراف12)
تفاوت خودبینی و خودشناسی
خودشناس خدا را می بیند و اعمالش محکم و ماندگار است ولی خودبین خدا را نمی بیند و اعمالش تظاهر و سست و بی پایه است.
خودشناس دور اندیش و هدف مند است ولی خودبین نزدیک اندیش و بی هدف است.
خودشناس آخر را می بیند ولی خودبین آخور را.
خودشناس به دنبال وحدت کلمه و توحید است ولی خودبین به دنبال مطرح کردن خودش گرچه از توحید استفاده ابزاری کند.
شعبه هاى خودبينى
اما شعبههاى خودبينى، عبارتند از كبر، فخر، تعصب و نژادپرستى، هر كس تكبر كند به عقب برمىگردد هر كس فخر فروشى نمايد به فساد گرفتار مىشود، هر كس نژادپرستى كند به لجبازى خواهد افتاد، و هر كس تعصب بخرج دهد ستم خواهد كرد، پس چه اندازه بد خواهد بود كسى كه به عقب برگردد، و يا فساد كند و يا لجبازى نمايد و يا از راه صحيح منحرف شود.[3]
وحشىترین وحشت خودبينى است، يعنى هيچ صفتى زياده از خودبينى باعث وحشت مردم از اين كس نمىشود، و «وحشت» مقابل انس و آرام گرفتن است و ظاهر است كه صاحب عجب و خودبينى ديگران را در نظر او وقعى نباشد. و رعايت ايشان را چنانكه بايد نكند و اين باعث اين مىشود كه مردم از او رم كنند و دورى گزينند و باو انس و آرام نگيرند، و «وحشت» بمعنى همّ و اندوه نيز آمده است و بنا بر اين ممكن است كه مراد اين باشد كه: هيچ صفتى زياده از آن باعث اندوه در آن نشأه نشود بلكه بنا بر معنى اوّل نيز ممكن است مراد وحشت صاحب آن باشد در قبر و در آن نشأه.[4]
خودبينى و تكبر[5]
قرآن
1- كسانى كه بدون برهانى كه به ايشان رسيده باشد، در باره آيات خدا مجادله مىكنند، در دل كبر دارند، و به مراد دل نيز نخواهند رسيد، تو به خدا پناه بر، كه او شنواى بينا است.(غافر56)[6]
2- كسانى كه كافر شدند (به ايشان گفته شد)، آيا آيات مرا بر شما نخواندند؟ شما تكبر و گردنكشى كرديد، و خود مردمى بزهكار بوديد.(جاثیه31)[7]
3- كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از سر تكبّر دامن از آنها فرو چيدند، درهاى آسمان به روى ايشان گشوده نخواهد گشت…(اعراف40) [8]
4- آيات روشن را، از سر ستم و بزرگى فروشى منكر گشتند، در حالى كه در ته دل، آنها را درست مىدانستند، اكنون بنگر كه سرانجام كار بدكاران چه بود؟(نمل14)[9]
حديث
1- امام رضا «ع»- از امام على «ع»: دليل نادانى تو همين بس كه علمت سبب خودبينى و كبر شود.[10]
2- امام على «ع»: كسى كه در آرا و نظرهاى خود به چشم خودپسندى بنگرد، دشمنان بر او چيره خواهند شد.[11]
3- امام صادق «ع»: خودبينى آدمى را از دانشطلبى منصرف مىكند، و او را به انكار حق و نادانى مىكشاند.[12]
4- امام على «ع»- در وصيّت به امام حسن: هيچ تنهاييى (و افسردگيى) وحشتانگيزتر از خودپسندى نيست.[13]
5- امام صادق «ع»: هيچ نادانيى زيانبارتر از عجب و خودپسندى نيست.[14]
6- امام صادق «ع»: آن كه براى هيچ كس فضيلتى قائل نيست، خويشتنپسند است و خودرأى.[15]
7- امام هادى «ع»: كسى كه از خود راضى باشد، شماره ناراضيان از او فراوان است.[16]([17])
8- امام على «ع»: خودبينى عقل را تباه مىكند.[18]
9- امام على «ع»: كسى كه كار خود را بپسندد، به خردش خللى رسد.[19]
* يعنى: آن كس كه به چشم پسند و رضايت در كار خويش بنگرد، و آن را كامل و شايسته بيند، خللى به نيروى عقل او برسد، زيرا چنين كسى هم از جستجوى مرحله بهترى براى كار خود و بالا بردن سطح آن باز مىايستد، و هم از ديدن و پذيرفتن نوع بهترى از كار مورد نظر باز مىماند، و نيروى كمالگراى عقلى خويش را فرو مىنهد.
10- امام على «ع»: فرزندم! بدان كه خودپسندى ضد درستانديشى است، و آفت عقلها و خردها است.[20]
11- امام على «ع»: يكى از حسدورزان به عقل انسانى (كه تباهگر عقل خواهد بود)، خودبينى و خودپسندى شخص است.[21]
12- امام صادق «ع»- از امام على«ع»: اينكه شخص خود را بزرگ بيند، دليلى بر سستى عقل او است.[22]
13- امام على «ع»: در نخستين مرحله خودپسندى، عقل تباه مىگردد.[23]([24])
14- امام رضا «ع»- از امام على «ع»: دليل نادانى تو همين بس كه علمت سبب خودبينى و كبر شود. [25]
[1] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3، ص: 152، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[2] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج8، ص: 361، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[3] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ايمان و كفر ( ترجمه كتاب الإيمان و الكفر بحار الأنوار جلد 64 / ترجمه عطاردى) – تهران، چاپ: اول، 1378 ش.
[4] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم / ج2 / 372 / 2854 أوحش الوحشة العجب. ….. ص : 372
[5] الحياة / ترجمه احمد آرام ؛ ج1 ؛ ص300
[6] ( 2) سوره غافر( 40): 56. إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ، إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ، ما هُمْ بِبالِغِيهِ، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ*
[7] ( 3) سوره جاثيه( 45): 31. وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ، فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ؟*
[8] ( 1) سوره اعراف( 7): 40. إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها، لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ …
[9] ( 2) سوره نمل( 27): 14. وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ، ظُلْماً وَ عُلُوًّا، فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ؟*
[10] ( 3)« وسائل» 1/ 79. الامام الرضا «ع»- عن الامام علي: حسبك من الجهل أن تعجب بعلمك.
[11] ( 4)« الحياة / ترجمه احمد آرام، ج1، ص: 301غرر الحكم»/ 273. الامام علي «ع»: من أعجبته آراؤه، غلبته أعداؤه.
[12] ( 1)« مستدرك» 1/ 17. الامام الصادق «ع»: العجب صارف عن طلب العلم، داع الى الغمط و الجهل.
[13] ( 2)« نهج البلاغه»/ 1139. الامام علي «ع»: .. لا وحدة أو حش من العجب.
[14] ( 3)« بحار» 72/ 315. الامام الصادق «ع»: لا جهل أضرّ من العجب.
[15] ( 4)« بحار» 72/ 316. الامام الصادق «ع»: من لا يعرف لاحد الفضل، فهو المعجب برأيه.
[16] ( 5)« بحار» 72/ 316. الامام الهادي «ع»: من رضي عن نفسه، كثر السّاخطون عليه.
[17] الحياة / ترجمه احمد آرام، ج1، ص: 302-303
[18] ( 1)« غرر الحكم»/ 19. الامام علي «ع»: العجب يفسد العقل.
[19] ( 2)« غرر الحكم»/ 278- 277. الامام علي «ع»: من أعجب بفعله، أصيب بعقله.
[20] ( 3)« نهج البلاغه»/ 921، عبده 2/ 48. الامام علي «ع»: .. يا بنيّ! اعلم أنّ الإعجاب ضدّ الصّواب، و آفة الألباب.
[21] ( 4)« نهج البلاغه»/ 1182، عبده 2/ 193. الامام علي «ع»: عجب المرء بنفسه أحد حسّاد عقله.
[22] ( 1)« وسائل» 1/ 75. الامام الصادق «ع»- عن الامام على: إعجاب المرء بنفسه، دليل على ضعف عقله.
[23] حكيمى، محمدرضا و حكيمى، محمد و حكيمى، على، الحياة / ترجمه احمد آرام – تهران، چاپ: اول، 1380ش.
[24] الحياة / ترجمه احمد آرام، ج1، ص: 304 الامام علي «ع»: أوّل إعجاب المرء فساد عقله.
[25] ( 2)« تحف العقول»/ 152.
ثبت دیدگاه