حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

جمعه, 31 فروردین , 1403 11 شوال 1445 Friday, 19 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 176 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 2 تعداد دیدگاهها : 47×
  • اوقات شرعی

  • دین درمانی

    فصل اول- کلیات و مفاهیم «درمان»
    ۱۴ مرداد ۱۳۹۹ - ۷:۴۸
    شناسه : 1599
    بازدید 6536
    19

    فصل اول- کلیات و مفاهیم «درمان» معنی درمان در لغت نامه دهخدا مفهوم درمان در اشعار و ادبیات کهن ایران […]

    ارسال توسط :
    پ
    پ

    فصل اول- کلیات و مفاهیم «درمان»

    1. معنی درمان در لغت نامه دهخدا
    2. مفهوم درمان در اشعار و ادبیات کهن ایران و جهان
    3. مفهوم درمان با توجه به نوع آن
    • درمان اشتغالی (حرفه ای )
    • درمان با تب
    • درمان با شوک
    • درمان برقی
    • درمان حرفه ای
    • درمان (بر) دردهای کسی شدن
    • درمان روانی
    • درمان روحی (روانی )
    1. معنی درمان به فارسی|| چاره. تدبیر. علاج :
    • درمان انگیزه افزا
    • درمان با جراحی
    • درمان بردن
    • درمان پذیر
    • درمان پذیرفتن
    • درمان پیشگیرانه
    • درمان تسکینی
    • درمان جایگزین زندان
    • درمان جستن
    • درمان جوی
    • درمان حمایتی
    • درمان دادگاه فرما
    • درمان داغ داری
    • درمان راجرزی
    • درمان زدن
    • درمان ساختن
    • درمان سرکوبگرانه
    • درمان سطحی

    معنی درمان در لغت نامه دهخدا

    درمان. [ دَ ] (اِ) علاج و دوا و دارو. (برهان ). علاج بیمار. (غیاث ) (آنندراج ). دارو. (شرفنامه ی منیری ). چاره. آنچه درد را بزداید و چاره ی بیماری کند. مداوا. (ناظم الاطباء)

    مفهوم درمان در اشعار و ادبیات کهن ایران و جهان

    الف: درمان های معنوی

    همانکه درمان باشد بجای درد شود   و باز درد همان کز نخست درمان بود. (رودکی)
     دلی کو پر از زوغ هجران بود   و را وصل معشوق درمان بود. (بوشکور)

    ب: درمان های ادبی

    نگه کن بر این گنبد تیزگرد   که درمان ازویست و زویست درد (فردوسی)
    سخن زهر و پادزهر و گرم است و سرد   سخن تلخ و شیرین و درمان و درد (بوشکور)

    ج: درمان های جسمانی

    بمانیم تا سوی خاقان شود   چو بیمار شد سوی درمان شود. (فردوسی)  
    دوای تو جز مغز آدم چو نیست   بر این درد و درمان بباید گریست. (فردوسی)  
    همه نیک و بد زیر فرمان اوست   همه دردها زیر درمان اوست. (فردوسی)  
    خورش گر ببردی به ایوان شاه   وز او ساختی راه درمان شاه. (فردوسی)  
    اگر درمان بیمار از طبیب است   مرا خود رنج و تیمار از طبیب است. (ویس و رامین)  
    چه باید این خرد کت داد یزدان   چو دردت را نخواهد بود درمان. (ویس و رامین)  
    همه دردی رسد آخر به درمان   دل ما بی که دردش بی دوا بی. (باباطاهر)  
    جهل مانند علم نیست چو هست   جهل چون درد و علم چون درمان. (ناصرخسرو)  
    خوش و ناخوش که از این خاک همی روید   زین طعامست ترا جمله وز آن درمان. (ناصرخسرو)  
    گوشت ار گنده شود او را نمک درمان بود.   چون نمک گنده شود او را به چه درمان کنند. (ناصرخسرو)
    درد گنه را نیافتند حکیمان   جز که پشیمانی ای برادر درمان. (ناصرخسرو)
    بماند تشنه و درویش و بیمار آنکه نَلْفنجد   در این ایام الفغدن شراب و مال و درمانها. (ناصرخسرو)
    حسد کنندم و درمان آن ندانم یافت   که دید هرگز داروی درد بی درمان ؟    
    ندارد سود درمان زمینی   کرا دریافت درد آسمانی. (مسعودسعد)  
    درد در عالم ار فراوان است   هر یکی را هزار درمان است. (سنائی)  

    درد خویش را درمان نیافتم. (کلیله و دمنه )

    که پیران هشیار خوش گفته اند*****که درمان بدمست سیلی بود.(انوری)

    به هر دردیت درمان هم ز درد است *****به درد تازه درمان تازه گردان.

    ره درمانش بجوئید و بکوشید در آنک *****سرو و خورشید مرا سایه و فر بازدهید.

    آنجا که زخم کردی مرهم نمی نهی *****آنجا که درد دادی درمان نمیدهی.

    پنداشتم که هستی درمان سینه ی من *****پندار من غلط شد درمان نه ای که دردی.

    درد دل بر که کنم عرضه که درمان دلم *****کیمیائی است کز او هیچ اثرکس را نی.

    کار عشق از وصل و هجران درگذشت *****درد ما از دست درمان درگذشت.

    پیشت بدمی ز درد تو خواهم مرد*****دردت بکشم بیا که درمان منی.

    نطقم از آن گسست که همدم ندیده ام *****دردم از آن فزودکه درمان نیافتم.

    با کفر زلفت ای جان ایمان چه کار دارد*****آنجا که دردت آید درمان چه کار دارد.

    دارم آن درد که عیسی ش بسر می نرسد*****اینت دردی که ز درمانش اثر می نرسد.

    نالنده ی فراقم وز من طبیب عاجز*****درمانده ی اجل را درمان چگونه باشد.

    گر جگرش خسته شد از فزع حادثات *****نعمت محمد بس است نشره و درمان او. (خاقانی)

    چو میخواهی که یابی روی درمان *****مکن درد از طبیب خویش پنهان. (نظامی)

    چند اندیشی بمیر از خویش پاک *****تا نمیری کی ترا درمان بود.

    دوست تر دارم من آشفته دل *****ذره ای دردت ز هر درمان که هست. (عطار)

    خوشست درد که باشد امید درمانش *****دراز نیست بیابان که هست پایانش.

    عاقل نکند شکایت از درد*****مادام که هست امید درمان. (سعدی)

    رنج بیماری تو گنج زر آورد ثمر*****ای بسا دردکه باشد بحقیقت درمان. (قاضی شریف)

    – امثال :

    خودکرده را چه درمان .

    خودکرده را درمان نیست .

    هر دردی را درمانیست . (از مجموعه ی امثال چ هند).

    هر دردی را درمانی مقرر است . (امثال و حکم ) :

    هر کجا دردیست درمانش مقرر کرده اند. (از مجموعهی امثال چ هند).

    علم درّیست نیک با قیمت *****جهل دردیست سخت بی درمان. (از تاج المآثر).

    به دارو و درمان جهان گشت راست *****که بیماری و مرگ کس را نکاست.

    به دارو و درمان و کار پزشک *****بدان تا نیالود باید سرشک.

    که آهسته دل کی پشیمان شود*****هم آشفته را هوش درمان شود.

    همی این سخن بر دل آسان نبود*****جز از خامشی هیچ درمان نبود.

    چه بادافره است آن برآورده را*****چه سازیم درمان خودکرده را.

    ندانند درمان آنرا به بند*****اگر بد نخواهی تو مینوش پند.

    چه سازیم و درمان این کار چیست *****نباید که بر کرده باید گریست.

    از آن یاوریها پشیمان شدند*****پر اندیشه دل سوی درمان شدند.

    سپه را خورش بس فراوان نماند*****جز از گرز و شمشیر درمان نماند.

    بدو گفت درمان این کار چیست*****در این کار درد مرا یار کیست.

    که درمان این کار یزدان کند*****مگر کاین غمان بر تو آسان کند.

    برآشفت قیدافه چون این شنید*****جز از خامشی هیچ درمان ندید. (فردوسی)

    قضا رفت و قلم بنوشت فرمان*****ترا جز صبر کردن چیست درمان.

    کنون آتش ز جانم که فشاند*****کنون خود کرده را درمان که داند. (ویس و رامین )

    خودکرده را درمان نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 202).

    پوشیده مانده است که درمان این کار چیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 631).

    گفتم خواجهی بزرگ تواند دانست درمان این. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 325).

    گفتم… این کار را درمان چیست ؟ گفت جز آن نشناسم که تو هم اکنون بنزدیک افشین روی.(تاریخ بیهقی).

    درمان تو آن بود که برگردی *****زین راه وگرنه سخت درمانی. (ناصرخسرو)

    از علم جز که نام نداند چیز*****این حال را که داند درمانی. (ناصرخسرو)

    داود گفت یا جبرئیل چاره ی این چیست و چه کنم ؟ گفت درمان تو آنست که خصم را از خود خوشنود کنی. (قصص الانبیاء ص 154).

    گفت غیر از آن هیزم که معهود است قدری هیزم بنام من بر سر پشته بنهید تا درمان این کار کنم. (قصص الانبیاء ص 179).

    چه کنم بار کشم راه برم *****که مرا نیست جز این درمانی. (رشید وطواط)

    آه و دردا که به شروان شدنم*****دل نفرماید درمان چه کنم. (خاقانی)

    زمانی بپیچید و درمان ندید*****ره سر کشیدن ز فرمان ندید. (سعدی)

    خدایا هیچ درمانی و دفعی*****ندانستیم شیطان و قضا را. (سعدی)

    درمان چه سود واقعه افتاد و کار بود. (از تاریخ سلاجقه ی کرمان ).

    مفهوم درمان با توجه به نوع آن

    – درمان اشتغالی (حرفه ای ): (اصطلاح روانپزشکی) مشغول داشتن شخص به فعالیت های دِماغی یا بدنی است برای درمان یا بهبود حال وی پس از بیماری یا آسیب یا برای سازگار ساختن او با محیط و اوضاع زندگی. درمان اشتغالی نزد یونانیان و مصریان قدیم خاصه درمورد بیماریهای روانی معمول بود و در جنگ جهانی دوم برای درمان سربازان از کار افتاده رواج یافت. امروزدر بعضی کشورها بیمارستانهائی برای درمان اشتغالی مجهزند. (از دائرةالمعارف فارسی).

    – درمان با تب: (اصطلاح پزشکی) معالجهی بیماری است با تولید تب مصنوعی زیرا حرارت زیاد ممکن است بعضی عناصر بیماری زا را تلف کند بدون آنکه به خود بیمار صدمهی زیاد بزند. (ازدائرةالمعارف فارسی).

    – درمان با شوک: (اصطلاح پزشکی) در درمان بیماریهای روانی بکار بردن مواد شیمیائی یا برق برای معالجه یا برای آماده کردن بیمار جهت درمان روحی ، اگرچه ارزش کلی درمان باشوک مورد گفتگو است، شوک برقی در مورد اختلالات همراه با یأس مفید واقع شده است. (از دائرةالمعارف فارسی).

    – درمان برقی: (اصطلاح پزشکی) استعمال برق است برای تشخیص و مخصوصاً معالجهی بیماریها. جریان مستقیم برق برای سوزاندن آماسهای پوستی و لکه ها. تقویت جریان سطحی خون و نفوذ دادن ذرات داروئی در بافتها و دیاترمی برای تأثیر در انساج و اعضای عمیق بکار برده میشود. (از دائرةالمعارف فارسی).

    درمان حرفه ای: درمان اشتغالی. رجوع به درمان اشتغالی در همین ترکیبات شود.

    – درمان (بر) دردهای کسی شدن: به مداوای آنها پرداختن. دردهای او را درمان کردن:

    دگر آنکه زی او به مهمان شویم *****بر آن دردها پاک درمان شویم. (فردوسی)

    درمان روانی: درمان روحی. رجوع به درمان روحی در همین ترکیبات شود.

    درمان روحی (روانی ): (اصطلاح روان پزشکی ) معالجهی اختلالات ذهنی با روش های روانشناسی. پسیکانالیز فرویدی اولین نمونه ی اینگونه معالجات است. هرگاه استفاده از این طریقه مقتضی یا مجاز نباشد برای بهبود حال مریض از مشاوره و راهنمائی روانشناسی، تلقین بنفس، درمانهای حرفه ای و امثال آنها استفاده میشود. (از دائرةالمعارف فارسی ).

    درمان کسی (چیزی) شدن|| چاره. تدبیر. علاج : سبب معالجه ی او گشتن. موجب مداوای او شدن.

    معنی درمان به فارسی: درمان=چاره، علاج، دوا، دارو ( اسم ) ۱ – علاج معالجه . ۲ – چاره . ۳ – دوا دارو . یا درمان روانی معالجه ای که به وسیله تحلیل روحی و عقده جنون های شکافی امیال سر کوفته انجام شود این طریقه معالجه به هیچ وجه در شدید و بحرانی عملی نیست و بیشتر در ناراحتی های عصبی کم شدت و هیستریهای ملایم اجرا میشود و روش معالجه هم همان روش تحلیلی است

    [treatment] [پزشکی] سامان بخشی و مراقبت از بیمار برای مقابله با بیماری یا اختلال یا آسیب یا پیشگیری از آنها

    [therapy] [روان شناسی] سلسله معالجات نظام مندی که برای بهبود بخشیدن به وضعیت مرضیِ جسمانی یا روانی فرد انجام می شود

    درمان انگیزه افزا: [motivational enhancement therapy] [اعتیاد] نوعی درمان ازطریق مصاحبۀ انگیزشی و کسب اطلاعات مربوط به پیشینۀ زندگی مُراجع به منظور استفاده از آنها در افزایش انگیزه های او برای تغییر رفتار

    درمان با جراحی: [surgical treatment] [پزشکی] نوعی درمان که در آن بخش عمدۀ بیماری یا اختلال با عمل جراحی معالجه می شود.

    درمان بردن: درمان پذیرفتن، درمان پذیری، درمان یافتن بر تافتن و تحمل کردن دارو و معالجه و مداوا

    درمان پذیر: ( صفت ) علاج شدنی، مقابل درمان ناپذیر، درمان پذیرنده، خوب شدنی، چاره کردنی

    درمان پذیرفتن: علاج پذیرفتن قابلیت علاج یافتن چاره پذیر شدن

    درمان پیشگیرانه: [پزشکی][prophylactic treatment, preventive treatment, prophylaxis, protective therapy]

    نوعی درمان یا اقدام با هدف حمایت از بیمار در برابر بیماری ای که به آن مبتلا شده یا در معرض ابتلا به آن قرار دارد.

    درمان تسکینی: [پزشکی][palliative treatment, palliative care, palliative therapy] نوعی درمان با هدف کاهش و تسکین درد و فشار روانی آن و نه علاج بیماری

    درمان جایگزین زندان: [اعتیاد][drug treatment alternative to prison] برنامه های درمانی و توانبخشی که به عنوان جایگزین زندان در مورد افراد مجرم به اجرا گذاشته می شود.

    درمان جستن: دارو طلبیدن، درمان خواستن، علاج طلبیدن

    درمان جوی: جوینده درمان، آنکه در جستجوی درمان باشد، علاج خواه

    درمان حمایتی: [پزشکی][supportive treatment, supporting treatment] نوعی درمان با هدف حفظ توان بیمار

    درمان دادگاه فرما: [اعتیاد][court-mandated treatment] درمانی که با حکم و دستور دادگاه انجام می شود.

    درمان داغ داری: [روان شناسی][bereavement therapy] درمان یا مشاوره برای افراد داغ دار

    درمان راجرزی: [روان شناسی][Rogerian therapy] نوعی روان درمانی مُراجع محور که کارل راجرز آن را مطرح کرده است و مبتنی بر درک همدلانه و خودشکوفایی و خودشناسی مُراجع است

    درمان ساختن: دارو ترتیب دادن برای مداوا، علاج کردن چاره کردن

    درمان سرکوبگرانه: [روان شناسی][suppressive therapy] گونه ای از روان درمانی که سازوکارهای دفاعی مُراجع را تقویت می کند و بیشتر بر سرکوب تجارب و احساسات تأکید دارد.

    درمان سطحی: [روان شناسی][surface therapy] نوعی روان درمانی که به جای تمرکز بر کشف و تحلیل انگیزه های ناخودآگاه و زیربنایی، به کاهش فشارهای روانی مُراجع و تعدیل نگرش ها و الگوهای رفتاری او می پردازد.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

    fa_IRفارسی
    en_USEnglish arالعربية en_GBEnglish (UK) en_NZEnglish (New Zealand) en_ZAEnglish (South Africa) en_AUEnglish (Australia) afAfrikaans aryالعربية المغربية azbگؤنئی آذربایجان belБеларуская мова bn_BDবাংলা de_DE_formalDeutsch (Sie) de_DEDeutsch bg_BGБългарски es_ESEspañol es_COEspañol de Colombia es_MXEspañol de México es_PEEspañol de Perú es_CREspañol de Costa Rica es_PREspañol de Puerto Rico es_CLEspañol de Chile es_UYEspañol de Uruguay fr_CAFrançais du Canada fr_FRFrançais fr_BEFrançais de Belgique fa_IRفارسی