ده دستور مهم اخلاقى در مقابله با مخالفان[1]
در پايان سوره” نحل” يك رشته دستورات مهم اخلاقى از نظر برخورد منطقى، و طرز بحث، چگونگى كيفر و عفو، و نحوه ايستادگى در برابر توطئه ها و مانند آن، بيان شده است كه مى توان آن را به عنوان اصول تاكتيكى و روش مبارزه در مقابل مخالفين در اسلام نامگذارى كرد و به عنوان يك قانون كلى در هر زمان و در همه جا از آن استفاده نمود.
اين برنامه در ده اصل خلاصه مىشود كه با توجه به آيات مورد بحث به ترتيب زير است:
***1- نخست مىگويد:” به وسيله حكمت به سوى راه پروردگارت دعوت كن” (ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ).
” حكمت” به معنى علم و دانش و منطق و استدلال است، و در اصل به معنى منع آمده و از آنجا كه علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حكمت گفته شده، و به هر حال نخستين گام در دعوت به سوى حق استفاده از منطق صحيح و استدلالات حساب شده است، و به تعبير ديگر دست انداختن در درون فكر و انديشه مردم و به حركت در آوردن آن و بيدار ساختن عقل هاى خفته نخستين گام محسوب مىشود.
***2-” و به وسيله اندرزهاى نيكو” (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ).
و اين دومين گام در طريق دعوت به راه خدا است، يعنى استفاده كردن از عواطف انسانها، چرا كه موعظه، و اندرز بيشتر جنبه عاطفى دارد كه با تحريك آن مىتوان تودههاى عظيم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.
در حقيقت حكمت از” بعد عقلى” وجود انسان استفاده مىكند و موعظه حسنه از” بعد عاطفى”.( بعضى از مفسران در تفاوت ميان” حكمت” و” موعظه حسنه” و مجادله نيكو گفته اند حكمت اشاره به دلائل قطعى است، و موعظه حسنه ادله ظنيه را مىگويد، و اما مجادله نيكو اشاره به دلائلى است كه هدف از آن الزام مخالفين و استفاده از مطالبى است كه مورد قبول آنها مىباشد( ولى آنچه در بالا آورديم مناسب تر به نظر مىرسد).
و مقيد ساختن” موعظه” به” حسنه” شايد اشاره به آن است كه اندرز در صورتى مؤثر مىافتد كه خالى از هر گونه خشونت، برترى جويى، تحقير طرف مقابل، تحريك حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد، چه بسيارند اندرزهايى كه اثر معكوسى مىگذارند به خاطر آنكه مثلا در حضور ديگران و توام با تحقير انجام گرفته، و يا از آن استشمام برترى جويى گوينده شده است، بنا بر اين موعظه هنگامى اثر عميق خود را مى بخشد كه” حسنه” باشد و به صورت زيبايى پياده شود.
***3-” و با آنها (يعنى مخالفان) به طريقى كه نيكوتر است به مناظره پرداز” (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).
و اين سومين گام مخصوص كسانى است كه ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و بايد از طريق مناظره ذهنشان را خالى كرد تا آمادگى براى پذيرش حق پيدا كنند.
بديهى است مجادله و مناظره نيز هنگامى مؤثر مىافتد كه” بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ” باشد، حق و عدالت و درستى و امانت و صدق و راستى بر آن حكومت كند و از هر گونه توهين و تحقير و خلافگويى و استكبار خالى باشد، و خلاصه تمام جنبه هاى انسانى آن حفظ شود.[2]
و در پايان آيه نخستين اضافه مىكند:” پروردگار تو از هر كسى بهتر مىداند چه كسانى از طريق او گمراه شده و چه كسانى هدايت يافته اند” (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ).
اشاره به اينكه وظيفه شما دعوت به راه حق است، از طرق سه گانه حساب شده فوق، اما چه كسانى سرانجام هدايت مىشوند، و چه كسانى در طريق ضلالت پافشارى خواهند كرد آن را تنها خدا مى داند و بس.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از اين جمله بيان دليلى باشد براى دستورات سه گانه فوق يعنى اينكه خداوند در مقابله با منحرفان اين سه دستور را داده است به خاطر آن است كه او مى داند عامل تاثير در گمراهان و وسيله هدايت چه عاملى است.
*** 4- تا كنون سخن از اين بود كه در يك بحث منطقى، عاطفى و يا مناظره معقول با مخالفان شركت كنيم، اما اگر كار از اين فراتر رفت و درگيرى حاصل شد، آنها دست به تعدى و تجاوز زدند، در اينجا دستور مىدهد: اگر خواستيد مجازات كنيد فقط به مقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد” و نه بيشتر از آن (وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ).
***5-” ولى اگر شكيبايى پيشه كنيد و عفو و گذشت، اين كار براى شكيبايان بهتر است” (وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ).
در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين آيه در جنگ” احد” نازل شده، هنگامى كه پيامبر ص وضع دردناك شهادت عمويش حمزة بن عبد المطلب را ديد (كه دشمن به كشتن او قناعت نكرده، بلكه سينه و پهلوى او را با قساوت عجيبى دريده، و كبد يا قلب او را بيرون كشيده است، و گوش و بينى او را قطع نموده بسيار منقلب و ناراحت شد) و فرمود:[3]
اللهم لك الحمد و اليك المشتكى و انت المستعان على ما ارى:
خدايا حمد از آن تو است و شكايت به تو مىآورم، و تو در برابر آنچه مى بينم يار و مددكار مايى.
سپس فرمود:
لئن ظفرت لامثلن و لامثلن و لامثلن:
اگر من بر آنها چيره شوم آنها را مثله مى كنم، آنها را مثله مى كنم، آنها را مثله مى كنم (و طبق روايت ديگرى فرمود هفتاد نفر آنها را مثله خواهم كرد).
در اين هنگام آيه نازل شد (وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ).
بلافاصله پيامبر عرض كرد:” اصبر اصبر”:” خدايا صبر مى كنم، صبر مى كنم!”[4] با اينكه اين لحظه شايد دردناكترين لحظه اى بود كه در تمام عمر بر پيامبر گذشت، ولى باز پيامبر بر اعصاب خود مسلط گشت و راه دوم كه راه عفو و گذشت بود انتخاب كرد. و چنان كه در تاريخ در سر گذشت فتح مكه مى خوانيم، آن روز كه پيامبر ص بر اين سنگدلان پيروز و مسلط شد فرمان عفو عمومى صادر كرد، و به وعده خودش در جنگ احد وفا نمود.[5] و به راستى اگر انسان بخواهد نمونه عالى بزرگوارى و عواطف انسانى را ببيند بايد داستان احد را در كنار داستان فتح مكه بگذارد و آن دو را با هم مقايسه كند.
شايد تا كنون هيچ ملت پيروز مسلطى با قوم شكست خورده اين معامله اى را كه پيامبر ص و مسلمانان پس از پيروزى با مشركان مكه كردند نكرده باشد آنهم در محيطى كه انتقام و كينه توزى در بافت جامعه آنها نفوذ كرده بود، و كينه ها را نسل به نسل به ميراث مى گذاردند و اصلا ترك انتقامجويى در آن محيط عيب بزرگى بود.[6]
نتيجه اين همه بزرگوارى و عفو و گذشت آن شد كه اين ملت جاهل و لجوج چنان تكان خوردند و بيدار شدند كه به گفته قرآن يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجاً:” گروه گروه در آئين خدا وارد شدند”.
*** 6- اين عفو و گذشت و صبر و شكيبايى در صورتى اثر قطعى خواهد گذارد كه بدون هيچ چشمداشتى انجام پذيرد يعنى فقط به خاطر خدا باشد، و لذا قرآن اضافه مىكند:” شكيبايى پيشه كن و اين شكيبايى تو جز براى خدا و به توفيق پروردگار نمىتواند باشد” (وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ).
آيا انسان مى تواند در برابر اين صحنه هاى جانسوز كه تمام وجودش را آتش مى كشد بدون يك نيروى الهى و انگيزه معنوى صبر و استقامت كند؟
و اين همه ناراحتى را در روح خود پذيرا باشد، و شكيبايى را از دست ندهد؟ آرى اين تنها در صورتى ممكن است كه براى خدا و به توفيق خدا باشد.
***7- هر گاه تمام اين زحمات در زمينه تبليغ و دعوت به سوى خدا و در زمينه عفو و گذشت و شكيبايى كارگر نيفتاد باز نبايد مايوس و دلسرد شد، و يا بيتابى و جزع نمود، بلكه بايد با حوصله و خونسردى هر چه بيشتر هم چنان به تبليغ ادامه داد، لذا در هفتمين دستور مىگويد:” بر آنها اندوهگين مباش” (وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ).
اين حزن و اندوه كه حتما به خاطر عدم ايمان آنها است ممكن است يكى از دو پديده را در انسان به وجود آورد، يا او را براى هميشه دلسرد سازد، و يا او را به جزع و بيتابى و بى حوصلگى وادارد، بنا بر اين نهى از حزن و اندوه در واقع از هر دو پديده است، يعنى در راه دعوت به سوى حق نه بيتابى كن و نه مايوس باش.[7]
***8- با تمام اين اوصاف باز ممكن است دشمن لجوج دست از توطئه بر ندارد و به طرح نقشههاى خطرناك بپردازد، در چنين شرائطى موضعگيرى صحيح همان است كه قرآن مىگويد:” از توطئههاى آنها نگران مباش و محدود نشو” (وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ).
اين توطئه ها هر قدر وسيع و حساب شده و خطرناك باشد باز نبايد شما را از ميدان بيرون كند، و گمان بريد كه در تنگنا قرار گرفته ايد و محاصره شده ايد، چرا كه تكيه گاه شما خدا است و با استمداد از نيروى ايمان و استقامت و پشتكار و عقل و درايت مى توانيد اين توطئه ها را خنثى كنيد و نقش بر آب.
*آخرين آيه مورد بحث كه سوره نحل با آن پايان مى گيرد به نهمين و دهمين برنامه اشاره كرده، مى گويد:
***9-” خداوند با كسانى است كه تقوا را پيشه كنند” (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا).
” تقوا” در همه ابعاد و در مفهوم وسيعش، از جمله تقوا در برابر مخالفان، يعنى حتى در برابر دشمن بايد اصول اخلاق اسلامى را رعايت كرد، با اسيران معامله اسلامى نمود، با منحرفان رعايت انصاف و ادب كرد، از دروغ و تهمت پرهيز نمود، و حتى در ميدان جنگ همانگونه كه در اصول تعليمات جنگى اسلام وارد شده است بايد تقوا و موازين اسلامى حفظ شود: به بى دفاعان نبايد حمله كرد، متعرض كودكان و پيران از كار افتاده نبايد شد، حتى چهارپايان را نبايد از بين برد، مزارع را نبايد نابود كرد، آب را نبايد به روى دشمن قطع نمود، خلاصه تقوا و رعايت اصول عدالت در برابر دوست و دشمن عموما بايد انجام گيرد و اجرا شود (البته موارد استثنايى كه بسيار نادر است از اين حكم خارج مىباشد).[8]
***10-” و خداوند با كسانى است كه نيكوكارند” (وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ).
چنان كه قرآن در ساير آيات بيان كرده گاهى بايد پاسخ بدى را به نيكى داد، و دشمن را از اين طريق شرمنده و شرمسار نمود چرا كه اين كار پر خصومت ترين دشمنان و” أَلَدُّ الْخِصامِ” را به دوست مهربان و” وَلِيٌّ حَمِيمٌ” مبدل مى سازد! احسان و نيكى اگر به موقع و در جاى خود انجام پذيرد، يكى از بهترين روشهاى مبارزه است، و تاريخ اسلام پر است از مظاهر اين برنامه، رفتارى كه پيامبر ص با مشركان مكه بعد از فتح نمود، معامله اى كه با وحشى قاتل حمزه كرد، برخوردى كه با اسيران بدر داشت، رفتارى كه با يهوديانى كه انواع اذيت و آزار را درباره او روا مى داشتند، انجام داد، و همچنين نظائر اين برنامه در زندگى على ع و ساير پيشوايان بزرگ، خود بيانگر اين دستور اسلامى است.
جالب اينكه در نهج البلاغه در خطبه معروف همام كه مرد زاهد و عابد و هوشيارى بود مىخوانيم هنگامى كه از امير مؤمنان على ع تقاضاى دستور جامعى در زمينه صفات پرهيزگاران كرد، امام تنها به ذكر همين آيه قناعت فرمود: و گفت:
اتق اللَّه و احسن إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ:[9]” تقوا را پيشه كن، و نيكى نما كه خدا با كسانى است كه پرهيزكار و نيكوكارند”.
گرچه اين سؤال كننده عاشق حق، عطش و تقاضايش با اين بيان كوتاه فرو ننشست و امام ناچار به بيان مشروحترى پرداخت و جامعترين خطبه را در زمينه صفات پرهيزكاران كه از يكصد خصلت تجاوز مىكند بيان فرمود، ولى اين مقدار از جواب كوتاه نخستين امام استفاده مىشود كه اين آيه در واقع فهرستىاست از تمام صفات پرهيزكاران.
*** دقت در مواد دهگانه برنامه فوق كه تمام خطوط اصلى و فرعى برخورد با مخالفان را مشخص مىكند نشان مىدهد كه از تمام اصول منطقى، عاطفى، روانى، تاكتيكى و خلاصه همه امورى كه سبب نفوذ در مخالفين مىگردد استفاده شده است.
ولى با اين حال اسلام هرگز نمىگويد كه تنها به منطق و استدلال قناعت كنيد بلكه در بسيارى از موارد ضرورت پيدا مىكند كه در مقابل توطئههاى دشمن عملا وارد ميدان شويم، و در صورت لزوم در مقابل خشونتها به خشونت توسل جوييم، و در برابر توطئهها به ضد توطئه پردازيم، ولى حتى در اين مرحله نيز بايد اصل عدالت و اصول تقوا و اخلاق اسلامى به دست فراموشى سپرده نشود.
و اگر مسلمانان در برابر مخالفان خود اين برنامه جامع الاطراف را به كار مىبستند، شايد اسلام امروز، سراسر جهان يا بخش عمده آن را فرا گرفته بود.[10]
*** آخرين سخن در مورد سوره نحل (سوره نعمتها).
همانگونه كه از آغاز سوره گفتيم، چيزى كه بيش از همه در مجموع آيات اين سوره جلب توجه مىكند بيان نعمتهاى گوناگون الهى، اعم از مادى و معنوى، ظاهرى و باطنى، فردى و اجتماعى است، و اگر نام سوره نعمتها براى آن انتخاب شده نيز از همين نظر است.[11]
[1] تفسير نمونه، ج11، ص455
[2] تفسير نمونه، ج11، ص: 456
[3] تفسير نمونه، ج11، ص: 457
[4] تفسير عياشى و تفسير در المنثور ذيل آيه مورد بحث( بنا به نقل تفسير الميزان).
[5] در پارهاى از روايات ديده مىشود كه اين جمله( اگر پيروز شديم ما بيشتر از اين تعداد آنها را مثله خواهيم كرد) را گروهى از مسلمانان گفتند( تفسير تبيان جلد 6 صفحه 440).
[6] تفسير نمونه، ج11، ص: 458
[7] تفسير نمونه، ج11، ص: 459
[8] تفسير نمونه، ج11، ص: 460
[9] نهج البلاغه خطبه 193.
[10] تفسير نمونه، ج11، ص: 461
[11] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج11، ص: 462، دار الكتب الإسلامية – ايران – تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
ثبت دیدگاه