احوال چهارگانه انسان
و اعلم ان احوال الانسان التى بناه اللَّه عليها و جعله متصرفا بها اربعة احوال:.
بدان حالات آدمى را كه خداوندش بر آن آفريده و بآن متصرفش گردانيده چهار است.
حالت اول
الحالة الاولى الخمس عشر سنة الى خمسة و عشرين سنة و فيها شبابه و حسنه و بهائه و سلطان الدم في جسمه.
اول پانزده سالگى كه جوانى و خوبى و طراوت و بهجت او در اين دوره از عمر است در اين مدت خون در مزاج او بر ساير اخلاط غالب است.
اعتدال واقعى و حقيقى
اعتدال واقعى و حقيقى در هيچ امرى وقوع پيدا نميكند زيرا اعتدال واقعى با سكون برابر است، معتدل حقيقى آنست كه بهيچ جهتى از جهات متمايل نباشد و در اين صورت هيچ حركتى نخواهد داشت و اين معنى با مفهوم مرگ مساوى است.
مزاج آدميزاد
مزاج آدميزاد نيز پيوسته دست خوش افراط و تفريط است چيزى كه هست گاهى اين افراط و تفريط زيادتر از حد لزوم مىشود در اين صورت بدن دچار اختلالاتى شده و بيمارى پديد مىآيد و گاهى بمقدار كافى و لازمست و اين شرط سلامتى و رشد و معناى حركت و زندگى است.[1]
مراحل محسوسى كه در گذران عمر بر اثر افراط و تفريط اخلاط پديد مىآيد بموافقت عدد اخلاط اربعه به چهار بخش تقسيم شده است.
از هنگام تولد تا آخرين لحظه بلوغ و رشد طبيعى خون دائما رو به ازدياد و عروق در توسعه است و بهمين جهت بدن با سرعت بزرگ مىشود و تحليل بدن نسبت به تبديل آن خيلى كمتر است.
تبديل بدن از نظر علم قديم بعهده خون و بلغم است و تحليل آن وظيفه صفرا و سوداء است.
حالت دوم
ثم الحالة الثانية من خمسة عشر سنة الى خمس و ثلثين سنة و فيها سلطان المرة الصفراء الى …
حالت دوم، از پانزده سالگى است تا بسى و پنجسالگى، در اين قسمت از عمر غلبه با صفراء است كه به نهايت شدت و قوت ميرسد.
در اين مرحله از عمر كه صفرا در مزاج استيلا پيدا مي كند تبديل نسبت به تحليل كم مىشود و به همين جهت بدن لاغر مىشود.
در اين دوره از عمر رنگ رخساره ميل به زردى پيدا مي كند ميل به آب شديد مي گردد زبان بار زرد پيدا مي كند خشك و سنگين مىگردد خواب كم و فكر زياد، تخيل قوى مىشود.
در اين مرحله از عمر صبر و ظرفيت كم مىشود- شتاب و عجله در كارها زياد مي گردد، يكنوع استقلال و اعتمادى در نفس پيدا مىشود كه از آن تعبير به عناد و لجاجت مي كنند.
در اين مرحله شخص كمتر حاضر به اطاعت و پذيرفتن نصيحت است در اوايل اين دوره يك نوع تحير و بلاهدفى انسان را زحمت مي دهد احوالى كه براى اين مرحله از عمر شناخته شده از نظر اغلبيت و اكثريت است بنا بر اين ممكن است كه افرادى در اين سنين از عمر باشند و در حالاتشان استثنائات بسيارى وجود داشته باشد.
حالت سوم
ثم يدخل في الحالة الثالثة الى ستين سنة فيكون فيها سلطان المرة السوداء و هى سن الحكمة الى …
آنگاه داخل حالت سوم مىشود و اين حالت تا شصت سالگى است و در آن مره سوداء غالب است.
اين دوره روزگار حكمت و پند و اندرز و معرفت و عبرت است لازمه اين سن انتظام امور زندگى و صحت نظر در عواقب امور و دورانديشى است.
در اين دوره رأى صادق و متين، دل ثابت و محكم است، تصرفات حوادث شخص را دگرگون نمي سازد.
در اين مرحله از عمر پوست بدن بواسطه غلبه سوداء چروك پيدا مي كند، رنگ صورت و چهره تيره مىشود، بدن لاغر و حس گرسنگى زياد و هوس مكرر مىشود.
در اين سن شخص به فكر و تجربيات خود مغرور مىشود سوء ظن و بدبينى او زياد ميگردد ترديد و دو دلى و انديشههاى مخوف به انسان دست مىدهد در خواب و خيال شخص اشياء را برنگ سياه مىبيند.
در اين دوره از عمر فشار خون بالا مىرود و اين بواسطه زيادى سوداء و رسوباتى است كه در خون پيدا شده مجارى عروق را تنگ ميكند.
غلظت و سنگينى خون موجب كمى حرارت غريزى و خونسردى و ثبات و سكون مىشود و بهمين جهت شخص در اين سن صبور و در كارها دور انديش و با ظرفيت مي گردد.
حالت چهارم
ثم يدخل في الحالة الرابعة و هى سلطان البلغم الى …
پس آنگاه داخل در حالت چهارم مىشود در اين سن بلغم غلبه مي كند، و اين حالتى است كه به چيزى تغيير نمي كند مگر پيرى و ناتوانى، تلخى زندگى، كم شدن نيرو، فساد و بىنظمى، نشانه اين حالت آنست كه حافظه كم و نسيان زياد مىشود و شخص چيزها و كسانى را كه با آن مربوط بوده نمىشناسد، در حضور مردم چرت ميزند، هنگام خواب بيدار مي ماند و موقع بيدارى خوابش مىبرد، روش و عادت ديرين خود را از دست ميدهد بهجت روى او كم مىشود از قدرت روئيدن ناخن و موى او كاسته ميگردد بلغم سرد و خشك است، سردى و خشکى همان معناى مرگ و فناى اجسام ميباشد.
در اين مرحله از عمر اگر شخص قبلا زياد تحت تصرف سوداء نبوده و لاغر نشده باشد رو به چاقى مي گذارد خواب و خيالش زياد و رطوبات دهان و بينى زياد و ادرار غير منظم و مسلسل شده به يبوست مزاج مبتلا مىشود، رنگ صورت پريده و سفيد مىشود و استخوانها پوك و اعصاب ناتوان مىشود حواس پنجگانه كند و ضعيف و خيالات قوى و در خواب و خيال اشياء را برنگ سفيد و خاكسترى مىبيند.
در اين سن عمل تحليل و تبديل كند مىشود زيرا سلولهاى مرده بواسطه كم شدن حرارت نمي سوزند و جاى خود را به سلولهاى زنده و جوان نمي دهند در نتيجه مواد رسوبى بدن زياد شده پوست مىخشكد و ماهيچهها جمع مىشود و حالت ارتجاعى خود را از دست مي دهد.
ثبت دیدگاه