15- تهدید(Threat)(تهديد)
تهدید. [ت َ] (ع مص) بیم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). تهدد. (اقرب الموارد). وعید کردن. (زوزنی). ترسانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). نیک ترسانیدن. (آنندراج). بیم کردن. بیم دادن. ترسانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در پی یکدیگر گذاشتن گوسپندان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). (اِ) تخویف و ترهیب و ترس دادگی و ترسانیدن. (ناظم الاطباء). با لفظ کردن و دادن و شنیدن مستعمل.[1]
ترسانیدن، بیم دادن، عقوبت دادن ۱- ( مصدر ) ترسانیدن بیم دادن بیم کردن. ۲- ( اسم ) بیم. جمع: تهدیدات.[2]
(تَ ) [ع.] (مص م) ترسانیدن، بیم دادن ترساندن، بیم دادن، بیم عقوبت دادن..[3]
کنش یا رویدادی که ممکن است امنیت برنامه ها و داده های رایانه را به خطر بیندازد.[4]
تهدید به معنی ترسانیدن کسی به وعده انجام دادن کاری علیه او یا متعلّقاتش است.[5]
تهدید در قرآن
تهدید، به معنای ترسانیدن و به لرزه درآوردن با وعید است. فرق آن با انذار این است که در انذار، اخبار و ابلاغ همراه با بیم و ترسانیدن است؛ افزون بر آن در انذار، ترسانیدن از چیزی است که فرصت برای پرهیز و احتراز از آن وجود دارد، ولی تهدید اعم است.
تهدید در قرآن با واژه های «تربص»، «مرصاد»، «وعید» و جمله هایی همانند «لئن لم تنته لارجمنک»، «ویل لکل افاک»، «لاقعدن لهم صراطک»، «فبشرهم بعذاب الیم» و «لهم سوء الدار» آمده است.
تهدید بیان نیت شخصی است که قصد دارد به دیگری زیان یا آسیب برساند. تهدید از نظر حقوقی در ارتباط با اجبار یا اکراه می باشد. همچنین تهدید در رفتار حیوانات زیاد دیده می شود. به خصوص به شکل آیینی و به منظور پرهیز از خشونت فیزیکی که هر لحظه ممکن است منجر به جراحت یا کشته شدن هر یک از طرفین درگیر شود.از لحاظ قانونی برخی از انواع معمول تهدیدها که ممنوع است شامل تهدیدهایی می شود که به منظور بدست آوردن امتیاز مالی اعمال می شود یا برای مجبور کردن دیگران به انجام کاری برخلاف میل شان، اعمال می شود. در ایالات متحده تهدید به استفاده از سلاح مرگبار یا تهدید به آسیب رساندن به دیگران یا از بین بردن دارایی های دیگران یا تهدید به آبروریزی جرم تلقی می شود.[6]
مبارزه با يك رسم زشت جاهلى
در دوران جاهليت زن هيچ گونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و به همين جهت براى جدايى از او يا تحت فشار قرار دادن زن، طرق زشتى وجود داشت كه يكى از آنها” ايلاء”[7]– به معنى سوگند خوردن بر ترك عمل زناشويى- بود به اين ترتيب كه هر زمان مردى از همسر خود متنفر مىشد، (با تهدید) سوگند ياد مىكرد كه با او همبستر نگردد و با اين راه غير انسانى همسر خود را در تنگناى شديدى قرار مىداد، نه او را رسما طلاق مىداد تا آزادانه شوهر انتخاب كند، و نه بعد از اين سوگند حاضر مىشد آشتى كرده و با همسر خود زندگى مطلوبى داشته باشد البته خود مردان غالبا تحت فشار قرار نمىگرفتند، چون همسران متعددى داشتند.
آيات مورد بحث با اين سنت غلط مبارزه كرده و طريق گشودن اين سوگند را بيان مىكند، مىفرمايد:” كسانى كه از زنان خود ايلاء مىكنند (سوگند براى ترك آميزش جنسى مىخوردند) حق دارند چهار ماه انتظار كشند” (لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ).
اين چهار ماه مهلت براى اين است كه وضع خويش را با همسر خود روشن كنند و زن را از اين نابسامانى، نجات دهند.
سپس مىافزايد:” اگر (در اين فرصت) تصميم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده و مهربان است” (فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
آرى خداوند گذشته او را در اين مساله و همچنين شكستن سوگند را بر او مىبخشد- هر چند كفاره آن چنان كه خواهيم گفت به قوت خود باقى است.” و اگر تصميم به جدايى گرفتند (آن هم با شرايطش مانعى ندارد) خداوند شنوا و دانا است” (وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
و هر گاه مرد هيچ يك از اين دو راه را انتخاب نكند، نه به زندگى سالم زناشويى باز گردد، و نه زن را با طلاق رها سازد، در اين جا حاكم شرع دخالت مىكند و مرد را به زندان مىاندازد و بر او سخت مىگيرد كه بعد از گذشتن چهار ماه، مجبور شود يكى از دو راه را انتخاب كند و زن را از حال بلاتكليفى در آورد.
به اين ترتيب با اينكه اسلام حكم” ايلاء” (سوگند خوردن بر ترك آميزش جنسى) را به كلى ابطال نكرده اما آثار سوء آن را از بين برده، زيرا به كسى اجازه نمىدهد كه از اين راه، همسرش را سرگردان سازد، و اگر مىبينيم مدت چهار ماه به عنوان ضرب الاجل تعيين كرده نه به خاطر اين است كه مىتوان از اين طريق مقدارى از حقوق زناشويى را باطل كرد بلكه از اين نظر است كه آميزش جنسى به عنوان يك واجب شرعى در هر چهار ماه لازم است (البته اين در صورتى است كه زن بر اثر طول مدت به گناه نيفتد، لذا در مورد زنان جوان كه بيم گرفتارى در گناه باشد لازم است اين فاصله كمتر شود).
*** نكتهها:
1- ايلاء يك حكم استثنايى است
در آيات گذشته، سخن از سوگندهاى لغو و بى اثر بود و گفتيم هر سخنى كه براى كار خلافى باشد، جزء سوگندهاى لغو و بيهوده است و شكستن آن هيچ محذورى ندارد و مطابق اين حكم بايد سوگند بر ترك وظيفه زناشويى مطلقا اثرى نداشته باشد در حالى كه در اسلام براى آن كفاره قرار داده شده[8] (همان كفاره شكستن قسم كه در بحث سابق گفته شد) اين در حقيقت مجازاتى است براى مردان لجوج كه به اين شيوه ناجوانمردانه براى ابطال حقوق زن متوسل نشوند و اين كار را تكرار نكنند.
2- مقايسه حكم اسلام و دنياى غرب
در غرب و سنتهاى جاهلى آنها نيز چيزى شبيه ايلاء وجود دارد كه آن را جدايى جسمانى مىنامند.
توضيح اينكه: از آنجا كه طلاق در ميان مسيحيان نيست، بعد از انقلاب كبير فرانسه يكى از راههايى كه براى جدايى ميان زن و مردى كه حاضر نبودند با هم زندگى كنند تصويب شد جدايى جسمى بود و آن اين بود كه زن و مرد موقتا از هم جدا شده و در خانههاى جداگانه زندگى مىكردند (وظيفه انفاق از سوى مرد و تمكين از سوى زن ساقط مىشد، ولى رابطه ازدواج بر قرار بود) با اين حال نه مرد مىتوانست همسر ديگرى اختيار كند و نه زن مىتوانست شوهر نمايد، مدت اين جدايى ممكن بود تا سه سال ادامه پيدا كند، بعد از اين مدت ناچار بودند جدايى را رها ساخته و با هم زندگى كنند[9].
گر چه دنياى غرب اين جدايى را تا سه سال اجازه مىدهد، ولى اسلام حاضر نشد- بيش از چهار ماه كه اگر سوگند هم ياد نكند چنين فاصلهاى مباح است- اين وضع نابسامان ادامه يابد، مرد بايد بعد از اين مدت وضع خود را روشن سازد، و اگر سرپيچى كند حكومت اسلامى مىتواند او را تحت فشار شديد قرار دهد تا كار را يكسره كند.[10]
پيامها:
1- اسلام، حامى مظلومان است. زنان، در طول تاريخ مورد ظلم وتضييع حقوق قرار گرفتهاند وقرآن بارها از آنها حمايت نموده است. «لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ»
2- مبارزه با بساط سنّتهاى خرافى و جاهلى، از اصول وظايف انبيا است. «لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ»
3- انسان براى بدترين كارها، گاهى مقدّسترين نامها را دستاويز قرار مىدهد. «يُؤْلُونَ»
4- توجّه به حقوق ونيازهاى روحى و غريزى زن، يك اصل است. «تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ»
5- براى بازگشت افراد و اتخاذ تصميم عاقلانه، فرصتى لازم است. «أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ»
6- به جاى دعوت به طلاق، بايد مردم را به ادامه زندگى تشويق كرد. مرد و زن بدانند بازگشت به زندگى، رمز دريافت مغفرت و رحمت خداوندى است. «فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[11]
آيا (كافران) جز تأويل كتاب (تحقّق تهديدهاى قرآن)، انتظار ديگرى دارند؟ روزى كه تأويل كتاب (و نشانههاى حسابرسى) فرارسد، كسانى كه آن (روز قيامت) را از پيش (در دنيا) فراموش كرده بودند، خواهند گفت: همانا رسولان پروردگارمان حقّ را آوردند (ولى ما نپذيرفتيم)، آيا براى ما شفعيانى هست تا شفاعتمان كنند يا (ممكن است) ما به دنيا بازگردانده شويم تا كارى جز آنچه مىكرديم انجام دهيم؟ (اين حسرتها بىفايده است،) قطعاً آنان سرمايه خود را باخته و آنچه به دروغ مىساختند (و بتها را شفيعان خود مىپنداشتند)، از كف دادند. «اعراف53»[12]
نكته ها:
مراد از تأويل در اين آيه، به قرينهى جملات بعد، تحقّق تهديدها و وعدههاى الهى در مورد كيفر و پاداش در قيامت است.
پيام ها:
1- خداوند در قرآن، منكران را توبيخ مىكند كه تا تحقّق تهديدهاى او را نبينند، ايمان نخواهند آورد. هَلْ يَنْظُرُونَ …
2- نالهها، اعترافها و آرزوها در قيامت، به جايى نمىرسد. پس بايد در دنيا هشدارهاى قرآن را جدّى بگيريم. يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ …[13]
تفسير نور ج3 ص 113
و بر سر هر راهى منشينيد تا مؤمنان را تهديد كنيد و (آنان را) از راه خدا، كه كج جلوه مىدهيد بازداريد و ياد كنيد زمانى را كه اندك بوديد، پس خداوند شما را بسيار گرداند و بنگريد كه عاقبت مفسدان چگونه بود! «اعراف86»[14]
– ترساندن مردم و ايجاد مزاحمت براى آنان، ممنوع است. «تُوعِدُونَ»[15]
و همانا بعد از (هلاكت) ستمگران، شما را در آن سرزمين سكونت خواهيم داد. اين، براى كسانى است كه از مقام من پروا كنند واز وعده تهديدآميزم بترسند. «ابراهیم14»[16]
پيامها:
1- كفّار، زمين را منطقهى قدرتنمايى خود مىدانند، غافل از آن كه حكومت زمين به دست انبيا و مؤمنان مىرسد. در برابر تهديد كفار: «لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا» وعده خداوند: «لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ»
2- از تهديد كفّار نترسيد كه مىگويند: «لَنُخْرِجَنَّكُمْ» از تهديد خدا بترسيد كه مىفرمايد: «خافَ وَعِيدِ»[17]
و (به هوش باش) پس از آنكه آيات الهى به سوى تو نازل گرديد، (وسوسهها و تهديدات كفّار) تو را (از تبليغ و عمل به آن) باز ندارد و (همچنان ديگران را) بهسوى پروردگارت دعوت كن و هرگز از مشركان مباش. «قصص87»[18]
آيا به آن چه از آسمان و زمين، پيش رو و پشت سرشان است نگاه نكردند؟ اگر بخواهيم آنان را در زمين فرو مىبريم يا قطعههايى از (سنگهاى) آسمان را بر سرشان فرود مىآوريم، همانا در اين (تهديد) براى هر بندهى توبه كارى عبرت قطعى است. «سبأْ 9»[19]
بقره: ٢٦٨. ﺍﻳﻦ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺮﻏﻮﺏ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻴﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻬﻴﺪﺳﺘﻲ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺨﻞ ﻛﻪ ﺧﺼﻠﺘﻲ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﻭ ﻓﻀﻞ ﺧﻮﺩ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﺸﻲ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﻭ ﻓﻀﻠﻲ ﺑﻲ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﺪ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺧﻮﺭِ ﺑﺨﺸﺶ ﺍﺳﺖ.[20]
انعام: ١٤٧. ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻬﺪﻳﺪﻫﺎﻱ ﺍﻟﻬﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﻧﮕﺎﺷﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﮕﻮ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺭﺣﻤﺘﻲ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩم ﮔﻨﺎﻩ ﭘﻴﺸﻪ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ.[21]
سبأ: ٨ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﻋﺬﺍﺑﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺪّﺗﻲ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﺄﺧﻴﺮ ﺍﻓﻜﻨﻴﻢ، ﺣﺘﻤﺎً ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﻲ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻋﺬﺍﺏ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ، ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﻲ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﻓﺖ.[22]
[و من، اى خداى من، گناهانم بيشتر و نشانههايم (كارهايم كه اثرى از آن مانده است) زشتتر و كردارهايم بدتر و بىباكيم در نادرستى سختتر و بيداريم هنگام طاعت تو سستر و آگاهى و مراقبتم به تهديد و ترساندن تو از كيفرت كمتر از آنست كه زشتيهاى خود را براى تو بشمارم، يا بر يادآورى گناهانم توانا باشم-][23]
اى خداوند، پناه مىبرم به تو از آتشى كه به لهيب آن هر كه را از تو فرمان نبرد به سختى بيم دادهاى و هر كه را در راه خشنودى تو گام نزند، به عذاب تهديد كردهاى،[24]
[اشكالى ديگر بر تدبير آفرينش و پاسخ آن]
شايد كسى به گونهاى ديگر بر تدبير و حكمت عالم اشكال كند كه: اين چه تدبير است و حال آنكه مردمى عزيزند، گروهى كه زورمندند، بر ناتوانان ستم مىكنند و مالشان را بغصب مىگيرند، ناتوان مورد ستم واقع مىشود و بيچارگان پايمال اقويا مىگردند، صالح و مؤمن، فقير و گرفتار و فرد فاسق و فاجر در نعمت و رفاه است و كسى كه مرتكب گناهانى بزرگ شده بزودى معاقب نمىگردد. اگر در عالم، تدبير و حساب و كتاب دقيقى حكومت مىكرد بايست همه چيز مناسب و حساب شده بود، به صالح، نعمت و روزى مىرسيد و كافر و فاسق از آن محروم مىگشتند و زورمند هيچ گاه اجازه ستمگرى بر ناتوان نمىيافت. همچنين اگر تدبيرى بود بايد شخص گناهكار بسرعت معاقب و گرفتار عذاب مىگشت.
در پاسخ به اين مشكل بايد بگوييم:
اگر چنين بود، جايگاه رفيع «احسان» و نيكوكارى كه وجه امتياز انسان از ديگر آفريدگان است از بين مىرفت، كسى به خاطر ثواب و پاداش و اعتماد و اطمينان به وعده الهى كار نيك و عمل صالح انجام نمىداد. همچنين در اين صورت، مردم به حيوانات شبيه بودند كه خود اختيارى نداشتند، در نتيجه بايد ساعت به ساعت با عصا تهديد شوند و با علف تطميع گردند تا كار كنند. نيز هيچ كس به خاطر يقين به ثواب و هراس از عقاب كار نمىكرد. در اين صورت از مرز انسان خارج مىشدند و در حدّ حيوانات در مىآمدند. از امور غيبى آگاهى نداشتند و تنها به خاطر نعمتهاى حاضر دنيايى كار مىكردند.
همچنين اگر چنين بود شخص نيكوكار، تنها به خاطر روزى و امور دنيايى عمل نيكو مىكرد، و اگر كسى ستم نمىكرد تنها به خاطر عدم نزول عذاب آنى در دنيا بود. خلاصه اينكه تمام اعمال مردم از امور دنيايى سرچشمه مىگرفت و هيچ يقين و ايمان به خدا و آنچه در نزد اوست در كارشان نبود. نيز استحقاق ثواب و پاداش اخروى و جاودانگى آنها را نداشت. وانگهى هميشه چنان كه اين شخص اشكالكننده پنداشته است نيست و هميشه تمكن، غنا، فقر، عافيت و بلا خلاف قاعده و قياس جارى نمىگردند و بسيارى از مواقع بر وفق قياس است؛ از اين رو به خاطر تدبير و حكمت الهى و نيز به خاطر آنكه مردم خيال نكنند كه رزق و روزى براى كافران است و نيكوكاران از رزق محرومند و با اين پندار و به خاطر روزى زياد فسق و فجور را برگزينند، به اين خاطر بسيارى از صالحان را توانگر مىبينى.[25]
اشتر درباره عمرو، و حوشب ذى ظليم و ذى الكلاع، كه جرير وى را از ايشان ترسانده بود[26]، چنين سرود:
قصيده اشتر درباره بيمى(تهديدی) كه جرير بدو داده بود
لعمرك يا جرير لقول عمرو | و صاحبه معاوية الشآمى … |
اى جرير، به جان خودت كه بىگمان گفته عمرو و مولايش معاويه، آن دو مرد شوم تيره روز، و ذى كلع[27] و حوشب ذى ظليم[28] (و تهديدهايشان) بر من از پرهاى نرم و بىوزن شتر مرغ سبكتر و ناچيزتر است.
اگر همه بر سر من ريزند، از ايشان پروايى ندارم، و نه از عقاب تيز چنگال خونين پنجه هراسيم باشد.
مرا از آنچه مىترسانندم هرگز باكى نباشد، و چگونه ممكن است كه از رؤياى خفتگان واهمه و هراسى داشته باشم؟
غايت همّت و مراد آنان كه گرد او آمدهاند دنياست، و همّت من (آخرت) و فراروى من است.
اگر سالم ماندم چنان جنگى را بر ضد ايشان فرماندهى كنم كه از بيم آن مويهاى هر نوجوانى سپيد شود، و اگر بميرم، گام در راهى نهادهام كه به پيروزى و كاميابى روز قيامت نايل آمدهام.
آنان به سوى من غرّيده و به زبان تهديدم كردهاند، اما چه كسى از ترس سخنى (تهديدآميز) مرده است؟[29]
[تجديد خاطره اختلاف بر سر آب]
[ (راويان) گفتند:] (چندى) بعد از اين[30] عمرو بن عاص اشعث بن قيس را بديد و گفت: اى برادر كندى، به خدا من آن روز درگيرى بر سر آب، از درستى سخن تو آگاه بودم ولى مجبور به اجراى آن تصميم (معاويه) شده بودم و با تهديد، به تو نيرنگ مىزدم كه جنگ همه نيرنگ است[31].
(پيش از تسلط طلايهداران على «ع» بر فرات) عمرو به معاويه پيام فرستاد:
بين آن قوم و آب را آزاد گذار، آيا توان ديد آن قوم در حالى كه به آب مىنگرند (و در چند گامى آنند) از تشنگى بميرند؟ (و دست به اقدامى نزنند)؟ معاويه نيز به يزيد بن اسد [قسرى] دستور داد: اى ابا عبد اللّه[32]، ميان آن قوم و آب را آزاد گذار. (اما) يزيد- كه سخت هواخواه عثمان بود- گفت: به خدا، هرگز نگذارم[33]. بايد همچنان كه امير مؤمنان (عثمان) را تشنهكام كشتند ايشان را تشنه بكشيم.[34]
مبادله سفيران بين على و معاويه
پس به مدت سه ماه، ربيع الآخر و دو جمادى، همچنان به مبادله سفيران سرگرم بودند، و در عين حال به تهديد يكديگر مىپرداختند[35] و به قلمرو يك ديگر نفوذ مىكردند و قاريان ميانه را مىگرفتند. از اين رو در اين سه ماه هشتاد و پنج بار تهديد و گسترش نيروهاى نظامى صورت گرفت و در هر مرتبه برخى در قلمرو پارهاى ديگر نفوذ كردند ولى با ميانجيگرى قاريان، جنگى ميانشان رخ نداد.[36]
نامهاى ديگر از على به معاويه
پس على بن ابى طالب به او نوشت: اما بعد، حكايت تو و ديدگاهت چنان است كه اوس بن حجر گفته است:
و كائن يرى من عاجز متضعّف | جنى الحرب يوما ثمّ لم يغن ما يجنى … |
بيچاره موجود ناتوان درماندهاى كه روزى جنگ را به قصد بهرهاى برانگيزد ولى از آن برى برنچيند.
آيا آن جنگ افروز تهديدكننده نمىداند كه من به راستى به جنگ چنان چالاكم كه مايه خرسندى حريفم نباشد[37].
– در تعريف گناهان كبيره علماء اختلاف دارند، مرحوم مجلسى از قول شيخ بهائى اين اقوال را ذكر ميكند:
1- هر گناهى كه خدا در قرآن بعقاب تهديد كرده است.
2- هر گناهى كه شارع برايش حدى معين كرده (مانند كشتن يا رجم يا تازيانه) و در قرآن بر آن تهديد نموده است.
3- هر گناهى كه دلالت بر بىاعتنائى بدين داشته باشد.
4- هر گناهى كه حرمتش بدليل قاطعى ثابت شده باشد.
5- هر گناهى كه در كتاب يا سنت بشدت مورد تهديد قرار گرفته باشد.
6- ابن مسعود گويد: گناهان از اول سوره نساء تا آيه شريفه: إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ كبيره است.
7- هر گناهى كبيره است، زيرا همگى مخالفت خداست و خردى و بزرگى آنها نسبت ببالا و پائين است: مثلا بوسيدن زن نامحرم نسبت بزنا صغيره و نسبت به نظر كردن باو كبيره است.[38]
نکاتی که درباره «تهدید کردن» و «تهدید شدن» باید بدانید!
تهدید بهمنظور گرفتن نوشته، سند و غیره.
تهدید به ضررهای نفسانی، مالی وغیره:
تهدید به افشای اسرار:
تهدید با استفاده از سلاح:
تهدید دیگران به ارتکاب جرم:
گاهی اوقات بزهکاران برای رسیدن به مقاصد خود و واداشتن دیگران به ارتکاب جرم، متوسل به تهدید میشوند. اگر کسی دیگری را با تهدید وادار به ارتکاب جرم کند، بهگونهای که تهدیدشونده بر اثر ترس و اضطراب ناشی از تهدید، بدون رضایت و بر خلاف میل باطنی خود مصمم به ارتکاب جرم شود و دست به عمل مجرمانه بزند، در این صورت تهدیدکننده طبق بند الف. ماده ۱۲۶ قانون مجازات اسلامی بهعنوان معاون جرم و تهدیدشونده بهعنوان مباشر و فاعل جرم مورد تعقیب قرار میگیرد و هرگاه تهدید بهقدری قوی باشد که علاوه بر سلب رضایت، اراده نیز از فاعل جرم سلب شود، فاعل هیچ مسئولیتی نخواهد داشت و مسئولیت کیفری متوجه اجبارکننده خواهد بود. چراکه مطابق ماده ۱۴۰ قانون مجازات اسلامی، مسئولیت کیفری تنها زمانی محقق میشود که فرد حین ارتکاب جرم، عاقل، بالغ و مختار باشد و طبق ماده ۱۵۱ همان قانون هرگاه کسی بر اثر اکراه غیرقابل تحمل، مرتکب رفتار مجرمانه شود، مجازات نمیشود و بهجای او اکراهکننده به مجازات فاعل جرم محکوم میشود. البته بهتصریح ماده ۳۷۵ قانون مجازات اسلامی اکراه بر قتل هرگز مجوز قتل نیست و اگر کسی دیگری را ولو از روی اکراه به قتل برساند، قصاص شده و اکراهکننده نیز به حبس ابد محکوم میشود؛ مگر آنکه اکراهشونده طفل غیرممیز یا مجنون باشد که در این صورت فقط اکراهکننده محکوم به قصاص میشود.
شرایط تحقق تهدید
تهدید در تمام حالات در صورتی محقق میشود که تمام شرایط زیر موجود باشد:
[1] لغت نامه دهخدا
[2] فرهنگ فارسی
[3] فرهنگ عمید
[4] فرهنگستان زبان و ادب
[5] دانشنامه اسلامی
[6] دانشنامه عمومی
[7] ” ايلاء” از ماده” الو” آمده كه به معنى قدرتنمايى و تصميم است، و از آنجا كه سوگند نمونهاى از آن مىباشد اين واژه بر آن اطلاق شده است.
[8] اگر مرد قبل از چهار ماه، آميزش جنسى كند، كفاره آن مسلم و اجماعى است، و اگر بعد از چهار ماه باشد اين حكم در ميان فقهاء مشهور است، هر چند بعضى كفاره را در اين صورت انكار كردهاند.
[9] حقوق زن در اسلام و اروپا
[10] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج2، ص: 152-149، دار الكتب الإسلامية – ايران – تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
[11] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص353، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[12] هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ «اعراف53»
[13] . انعام، 28.
[14] وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «اعراف86»
[15] قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[16] وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ «ابراهیم14»
[17] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج4، ص: 398-399، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[18] وَ لا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آياتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «قصص87»
[19] أَ فَلَمْ يَرَوْا إِلى ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ «سبأْ 9»
[20] الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(268)
[21] فَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل رَّبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَ لَا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ(147)
[22] أَفْترَى عَلىَ اللَّهِ كَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةُ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ فىِ الْعَذَابِ وَ الضَّلَالِ الْبَعِيدِ(8)
[23] على بن الحسين، امام چهارم عليه السلام، الصحيفة السجادية / ترجمه و شرح فيض الإسلام ص116– تهران، چاپ: دوم، 1376ش.
[24] على بن الحسين، امام چهارم عليه السلام، الصحيفة السجادية / ترجمه آيتى ؛ ص212-213- تهران، چاپ: دوم، 1375 ش.
[25] مفضل بن عمر، شگفتيهاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل) ؛ ص159-160- ايران ؛ قم، چاپ: پنجم، 1377ش.
[26] ( 5) آنچه در صفحه 91 گذشت.
[27] ( 1) ذو الكلاع، ابو شرحبيل، ايفع( يا سميفع، يا سميدع) بن ناكور حميرى، از سرداران سپاه معاويه و مردى به غايت درشت اندام بود.- م.
[28] ( 2) حوشب بن طخمه حميرى، معروف به ذى ظليم از سرداران معاويه و از تابعان بود.- م.
[29] نصر بن مزاحم، پيكار صفين / ترجمه وقعة صفين – تهران، چاپ: دوم، 1370 ش.
[30] ( 3) در شنهج[ پس از اتمام ماجراى صفين].
[31] ( 4) اين عبارت، از:« راويان گفتند» تا پايان فراز« … نيرنگ است» به عنوان جمله معترضه و نقل گفتگويى است كه پس از گذشتن ايام صفين و مدتى ديرتر از زمان شرح واقعه ميان اشعث و عمرو رفته است.- م.
[32] ( 5) كنيه يزيد بن اسد قسرى است.- م.
[33] ( 1) در نسخه اصل به اضافه آمده[ كلّا و اللّه يا امّ عبد اللّه] كه ممكن است از تصرفات كاتب نسخه باشد يا چنان كه ناشر نسخه اصل اشاره كرده طعنه يزيد بن اسد بر معاويه باشد.( چون كنيه وى ابو عبد اللّه بوده و معاويه نيز او را بدين كنيه خوانده و دستور گشودن آب را داده است او به طعنه معاويه را ترسو و زن صفت و به كنيه« امّ عبد اللّه ننه عبد اللّه» مخاطب ساخته تا در ضمن او را به ادامه بستن آب تحريك كرده باشد.- م.) ولى فقدان اين عبارت در شنهج مؤيد آن است كه آمدن آن در نسخه اصل همان تصرف كاتب است.
[34] نصر بن مزاحم، پيكار صفين / ترجمه وقعة صفين، ص: 233– تهران، چاپ: دوم، 1370 ش.
[35] ( 1) متن به تصحيح قياسى« فيفزعون الفزعة» و در اصل به تحريف[ فيقرعون القرعة].
[36] نصر بن مزاحم، پيكار صفين / ترجمه وقعة صفين ؛ ص259– تهران، چاپ: دوم، 1370 ش.
[37] ( 4) و او را از زندگى خود نوميد كند.- م.
[38] كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج3 ؛ ص392– تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
ثبت دیدگاه