تحریف (Distortion) (تشوه)
متمایل کردن یک چیز از آن مسیر اصلی و وضع اصلی که داشته است یا باید داشته باشد. به عبارت دیگر: تحریف نوعی تغییر و تبدیل است.
نکات مهمی که در این بخش قابل توجه میباشد عبارتند از:
- تحریف در مبانی و معتقدات ـ بینشها:
«پس وای بر کسانی که کتاب [تحریف شدهای] با دستهای خود مینویسند، سپس میگویند: این از جانب خدا است تا بدان بهای ناچیزی به دست آرند. پس واى بر آنها از آنچه دستهايشان نوشت و واى بر آنها از آنچه (از اين راه) به دست مىآورند!»…[1]
نكتهها:
تنها آيهاى كه در آن سه بار كلمه «ويل» بكار رفته، همين آيه 79 است كه خطر علما و دانشمندان دنياپرست را مطرح مىكند.
پيامها:
1- دينسازى(تحریف در دین)، جريانى خطرناك در طول تاريخ بوده است. «يَكْتُبُونَ الْكِتابَ …»
2- بدعت، دين سازى(تحریف در دین)، دين فروشى و استحمار مردم، از جمله خطراتى است كه از ناحيهى دانشمندان فاسد، جامعه را تهديد مىكند. «يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»
3- مواظب قلمها، كتابها، مقالات زهرآلود، تحريفگر و بدعتگزار باشيد و به هر عالمى اعتماد نكنيد. «يَكْتُبُونَ … يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»
4- مردم به صورت فطرى علاقمند به مذهب هستند، لذا بسيارى از شيّادان، سخنان خود را به نام دين و مذهب به مردم تحويل مىدهند. (تحریف در دین) «يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»
5- يكى از انگيزههاى بدعت و افترا (تحریف در دین)، رسيدن به دنياست. «ثَمَناً قَلِيلًا»
6- از بدترين درآمدها، درآمدِ دينفروشى(تحریف در دین) است. «وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»
7- شديدترين عذابها متوجّه كسانى است كه به تفكّر واعتقاد مردم خيانت مىكنند. تكرار كلمه «ويل … ويل … ويل»
8- هر انحرافى كه در طول تاريخ در اثر بدعتى بوجود آيد، گناهش به گردن بدعتگزار است. «يَكْسِبُونَ» دلالت بر استمرار دارد.[2]
اینان بافتههای خود را به نام فرهنگ و حقوق و سیاست بر دیگران تحمیل میکنند تا چند صباحی بیشتر برای خود جولانگاهی بسازند.
- ضعف و انحراف در آموزش:
«گروهى از اهل كتاب دوست دارند كه شما را گمراه كنند، ولى جز خودشان را گمراه نمىكنند و (اين را) نمىفهمند.».[3]
نكتهها:
سيماى تهاجم فرهنگى و توطئههاى دشمن براى بىدين كردن مسلمانان را در اين آيه و سه آيهى بعد مىبينيم. اين آيه خبر از كينههاى مكتبى، آيه بعد خبر از لجاجت و كفر، آيه هفتاد و يكم خبراز شيوه حقپوشى و كتمان آگاهانه(تحریف)، و آيه هفتاد و دوّم خبر از تاكتيك فريبندهى دشمن مىدهد كه مجموعاً يك تهاجم فرهنگى برخاسته از باطن تاريك آنان و بكارگيرى شيوههاى كتمان، زير سؤال بردن و تضعيف و تزلزل عقايد تودهى مردم است.
پيامها:
1- خداوند، نقشه هاى دشمنان دين را افشا وآنان را رسوا مىكند. «وَدَّتْ طائِفَةٌ …»
2- شناخت دشمن وبرنامه هاى او، لازمهى درامان ماندن از آسيبهاى احتمالى است. «وَدَّتْ طائِفَةٌ …»
3- خطر تهاجم فكرى و فرهنگى، جدّى است. «وَدَّتْ طائِفَةٌ …»
4- به اظهاراتِ منافقانه ى مخالفان اعتماد نكنيد، آنها قلباً خواستار انحراف شما هستند. «وَدَّتْ طائِفَةٌ …»
5- در قضاوتها، انصاف را فراموش نكنيد. گروهى از اهل كتاب، چنين آرزويى دارند، نه همه ى آنها. «وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ»
6- بايد كارى كنيد كه دشمن آرزوى انحراف شما را به گور ببرد. كلمه «لو» در موارد ناشدنى بكار مىرود. «لَوْ يُضِلُّونَكُمْ»
7- كسانى كه در صدد انحراف ديگران هستند، ابتدا خود مرتكب حيله، نفاق، كينه، تهمت وتوطئه مىشوند. «وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
8- ميل به انحراف ديگران، خود يك انحراف بزرگ اخلاقى است. «وَدَّتْ … وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»[4]
«مردان و زنانِ منافق، از يكديگرند (از يك قماشند)، به منكر فرمان مىدهند و از معروف نهى مىكنند و دستهاى خود را (از بخشش و انفاق) مىبندند. خدا را فراموش كردهاند، پس خداوند نيز آنان را فراموش كرده است. همانا منافقان، همان فاسقانند.»[5]
افراد خودخواه اصرار دارند به نحوی در آموزش انسانهای ضعیف، نفوذ و با تحریف واقعیات از رشد استعدادهای درخشان جلوگیری نموده و جهتگیری متون آموزشی را به سمت اهداف استکباری خود، توجیه نماید از این گذشته، اعضای خانواده را افرادی خودباخته و خودفروخته بار آورند و آب را از سرچشمه گلآلود نمایند. خدا میداند ضربههای هولناکی که از این سیاست شیطانی بر فکر و فرهنگ و شخصیت خانواده های ضعیف وارد شده و میشود، فراتر از آن است که در یک کتاب قطور چند هزار صفحهای بگنجد.
- اطلاعرسانی و تبلیغات منحرف:
بیشترین سرمایهگذاری مستکبران خودخواه، در امر اطلاعرسانی و تبلیغات است. آنان از یک سو با جوسازی و جنجالآفرینی و تحلیلهای به اصطلاح عالمانه و آماری و تحقیقی خود، ضعف و ناتوانی در استعداد و قابلیتهای فکری و عقلانی را تئوریزه میکنند، و از سوی دیگر به تلقین و تبیین ضعف و ناکارآمدی امکانات و ابزارهای سعادت و عوامل موفقیت فردی، خانوادگی و اجتماعی میپردازند و در همان حال، تمامی راههای موفقیت و رشد را در الگوپذیری از الگوهای استکباری و شیطانی، منحصر نموده با بزرگنمایی خود، سیاست، پشتیبانی و حمایت خودشان را، تنها عامل نجات خانواده معرفی می کنند.
قرآن کریم میفرماید: «مستکبران در خطاب به پیامبران، گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم و حال آن که فرومایگان از تو پیروی کردهاند؟»[6]
و در میان مردم با ایجاب رعب و وحشت میگویند: «آن مؤمنانى كه چون مردمى (منافق مانند نعيم بن مسعود اشجعى) به آنها گفتند لشكر بسيارى (كه تمام مشركين مكه و پيروان ابو سفيان باشند) بر عليه شما مؤمنان فراهم شده از آنان در انديشه و بر حذر باشيد (اين تبليغات و مكر دشمن به جاى آن كه بيم در دل آنها افكند) بر ايمانشان بيفزود و گفتند در مقابل همه دشمنان تنها خدا ما را كفايت است و نيكو ياورى است»[7]
نكتهها:
عوامل تبليغاتى دشمن و برخى از مردمان ساده انديش و ترسو، به رزمندگان و مجاهدان تلقين و نصيحت مىكنند كه دشمن قوى است و كسى نمىتواند حريف آنان بشود، پس بهتر است درگير جنگ نشويد. امّا مسلمانان واقعى، بدون هيچ ترس و هراسى، با آرامش خاطر و با توكّل به خداوند، به آنان پاسخ مىگويند.
امام صادق عليه السلام فرمودند: «تعجّب مىكنم از كسى كه مىترسد و به گفتهى خداوند «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» پناه نمىبرد».[8]
پيامها:
1- در برابر تبليغاتِ و جنگ روانى(با تحریف واقعیات) دشمن نهراسيد. «فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً»
2- در جبههها، مواظب افراد نفوذى دشمن باشيد. «فَاخْشَوْهُمْ»
3- قوىترين اهرم در برابر تهديدات دشمن، ايمان و توكّل به خداست. «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»
4- مؤمن وقتى در گرداب بلا قرار مىگيرد، توكّل و اتصال خود را با خدا بيشتر مىكند. «فَزادَهُمْ إِيماناً»
5- هم حركت وتلاش لازم است، هم ايمان وتوكّل. «اسْتَجابُوا … حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»[9]
و سپس در چنین فضای رعبآوری، دایهی مهربانتر از مادر شده و میگویند: «و کسانی که کافر شدهاند به کسانی که ایمان آوردهاند میگویند: راه ما را پیروی کنید و گناهانتان به گردن ما. [ولی] چیزی از گناهانشان را به گردن نخواهند گرفت قطعاً آنان دروغگویانند».[10]
- تأثیرگذاری بر فرهنگ و ساختارهای اجتماعی
گام دیگری است که توسط استکبار در بیهویت نمودن جوامع ضعیف برداشته میشود.
بشر بر حسب فطرت خداداد تشنه حقيقت و درك واقعيّات است، و چون آن را بدست آورد بىدريغ در راه نگهدارى آن با جان و دل مىكوشد، لذا دشمنان بشريّت همواره برآنند كه با زرق و برقهاى تبليغاتى، مقاصد پليد خود را به صورت واقعيّت جلوه دهند، و با قرار دادن پرده فريبندهاى بر روى واقعيتها، مقاصد خود را اجرا كنند و از همين رو است كه مىبينيم همان دستهاى خونينى كه در آغاز طلوع اسلام بر سينه فلق خنجر كشيده و در صدد بودند با خاكستر كينهتوزى و دشمنى، شعله حق را خاموش كنند، و با عوعوهاى خود جلوى نور افشانى ماه را بگيرند، در آخرين لحظات هم كه خورشيد حقّ مىرفت تا در باختر آسمان نبوّت افول نمايد و بامدادان از افق آسمان امامت سر برآورد، سمبلهاى ارتجاع و شيطنت به همين حربه زنگار گرفته متوسّل شدند، و آنچه خواستند كردند. برداشتهاى انحرافى از قرآن، تفسير به رأىها از كتاب خدا، غلط اندازىهاى زيركانه كه همه و همه براى انحراف افكار از واقعيّتها، و نهايتا در اختيار خود نگهداشتن مردم عوامى بود كه مستكبران هميشه جهت ادامه سلطه خود به آنان نياز دارند، و توطئهها يكى پس از ديگرى بدين گونه بمرحله اجرا درآمد.[11]
بعضى از يهوديان، سخنان را از جايگاهش تحريف مىكنند (و بجاى آنكه بگويند:
شنيديم و اطاعت كرديم) مىگويند: شنيديم و نافرمانى كرديم (و بىادبانه به پيامبر مىگويند:) بشنو كه هرگز نشنوى و ما را تحميق كن، (اينگونه مىگويند) تا با زبان خود حقايق را بگردانند و در دين شما طعنه زنند و اگر مىگفتند: (كلام خدا) را شنيديم و اطاعت كرديم و (كلام ما را) بشنو و به حال ما بنگر (تا حقايق را بهتر درك كنيم) برايشان بهتر بود و با منطق سازگارتر، ولى خداوند آنان را به خاطر كفر و سرسختىشان لعن كرد، پس جز اندكى توفيق ايمان نيافتند.
تحريف در مفاهيم لغات و فرهنگ، از گناهان كليدى و زمينهساز گناهان ديگر و تضعيف مكتب است. «لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ»[12]
بنىاسرائيل كه داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن بيان شده است، زمانى بر مردم روزگار خويش برترى داشتند؛ «فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ»[13] لكن بعد از اين فضيلت و برترى، به خاطر رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند. «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»[14] اين تغيير سرنوشت، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است؛ دانشمندان يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ»[15] وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرامخوارى و رفاهطلبى روى آوردند، «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا»[16] وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تنپرورى و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس، سر باز زدند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»[17] به خاطر اين انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت، به نهايت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت.
ما در هر نماز، از خداوند مىخواهيم كه مانند غضبشدگان نباشيم. يعنى نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مىروند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى مىكنند.[18]
پيامها:
1- اعتقادات صحيح مردم را قبول كنيم، تا آنان نيز سخن ما را بپذيرند. «مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ»
2- وجود تحريف در بخشى از تورات و انجيل، مانع قبولى بخشهاى ديگر نيست. «مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ»
3- انحراف علما، سبب انحراف ديگران مىشود. «وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ»
4- رمز سكوت و كتمانهاى نابجاى دانشمندان، وابستگىهاى مادّى آنان است. «وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا»
5- با توجّه به اينكه متاع دنيا قليل است، رسيدن به تمام منافع دنيا، ارزش يك لحظه انحراف را ندارد. «ثَمَناً قَلِيلًا»[19]
امّا ستمگران (آن سخن را) به سخن ديگرى غير از آنچه به ايشان گفته شده بود، تبديل كردند (وبه جاى حطّه، به عنوان مسخره گفتند: حنطه، يعنى گندم.) پس ما بر آن ستمكاران به سزاى گناهى كه مرتكب مىشدند، عذابى از آسمان فرو فرستاديم.[20]
پيامها:
1- ظلم و گناه، زمينهساز تغيير و تحريف قانون است. «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا»
2- تا وقتى كه روش و شيوه كارى بيان نشده، انسان آزاد است تا با نظر خود عمل كند، ولى بعد از بيان روشها، عذرى در تغيير آن نيست. «قِيلَ لَهُمْ»
3- جزاى تحريف گران قوانين الهى، قهر و عذاب است. «رِجْزاً مِنَ السَّماءِ»[21]
كسى كه حكم خدا را نسخ كند، خود را مسخ كرده است. تغيير وتحريف چهره دين، تغيير چهره انسانيّت را بدنبال دارد. «اعْتَدَوْا … كُونُوا قِرَدَةً»[22]
(پس اى مؤمنان!) آيا انتظار داريد (كه يهوديان سرسخت،) به (دين) شما ايمان بياورند؟ در حالى كه عدهاى از آنان، سخنان خدا را مىشنيدند و پس از فهميدنش، آنرا تحريف مىكردند با آنكه (حقّ را) مىدانستند.[23]
*تحريفاتى خطرناكتر است كه كارشناسانه وآگاهانه باشد. «يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ» تحريف، گناه علما و دانشمندان است. «يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»[24]
*گاهى تعصّب به جايى مىرسد كه شخص حاضر مىشود واقعيّتهاى روشن تاريخى را تحريف و يا انكار كند. «أَمْ تَقُولُونَ …»[25]
*بزرگترين خيانت به فرهنگ وعقيدهى انسان، تحريفِ آگاهانه ومغرضانهى علما و خواصّ است. «يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»[26]
*شقاق و مخالفت با پيامبر خدا انواع مختلفى دارد، مانند: انكار كل دين، ايمان به بعضى و كفر به بعضى ديگر، تحريف، توجيه و حيلههاى شرعى.[27]
*بستن راه خدا به هر طريق (تحريف، كتمان، بدعت، فساد، انحراف و …) عامل محروميّت از نعمتهاست. «وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ»[28]
* قرآن مىگويد: واى بر آنان كه با دست خود مطلبى مىنويسند(و قرآن را تحریف می کنند)، سپس مىگويند: اين از طرف خداوند است.[29]
* على عليه السلام مىفرمايد: هرگاه بدعتى آيد، سنّتى مىرود.[30] و يكى از وظايف انبيا و علما، بدعتزدايى و جلوگيرى از تحريفهاست.[31]
* در روايات آمده است: توبهى صاحب بدعت، پذيرفته نمىشود.[32]
* كسىكه به بدعتگذار احترام گذارد يا لبخندى بزند، در فروپاشى دين گام برداشته است.
* رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هرگاه در ميان امّتم اختلاف شد، هر كس طبق سنّت و گفته من عمل كند و سراغ راه و روش ديگران نرود، پاداش صد شهيد خواهد داشت.[33]
* در قرآن، بارها از يهود، به خاطر تحريفهايى كه علمايشان در دين پديد آوردند انتقاد شده است. درباره حضرت موسى عليه السلام هم مىخوانيم: وقتى از كوه طور برگشت و انحراف و گوسالهپرستى قوم خود را ديد، از فرط ناراحتى الواح تورات را بر زمين افكند و ريش برادرش را كه جانشين او بود گرفت و گفت: چرا امّتم منحرف شدند؟ هارون در پاسخ گفت: ترسيدم اگر براى جلوگيرى از انحرافشان شدّت عمل به خرج دهم، مردم متفرّق شوند و تو بگويى چرا مردم فرقه فرقه شدند (تفرقهاى كه با بازگشت تو هم قابل اصلاح نباشد).
اين آيات و روايات، مسئوليّت سنگين دين شناسان را در حفظ اصالت مكتب و مقابله با انحرافات فكرى، در عين حفظ وحدت اجتماعى امّت، بيان مىكند.
پيامها: از عوامل تفرقه و جدايى، تغيير و تحريف در مكتب است. «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً»
*تحريف و تغيير، گاهى آشكار است، مثل تغيير لفظِ «حِطّة» به «حِنطة»، و گاهى با حفظ قالب لفظ، محتوا و روح يك موضوع را عوض مىكنند، نظير حيلهى بنىاسرائيل براى گرفتن ماهى در روز شنبه كه در آيهى بعد مطرح شده است.[34]
قرآن، سه نوع تحريف را در قانون الهى مطرح مىكند:
- تغيير واژهها، مثل بنىاسرائيل كه به جاى گفتن كلمهى «حِطَّةٌ» يعنى طلب آمرزش و عفو، گفتند: «حِنطة» يعنى گندم.
- تغيير زمان، مثل آنكه بنىاسرائيل حوضچههايى را در ساحل دريا ساختند و شنبهها كه صيد حرام بود، ماهى در آنها جمع مىشد و روز يكشنبه كه صيد آزاد بود، آنها را صيد مىكردند و مىگفتند: ما در روز شنبه و روز تعطيل صيد نكردهايم. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ»[35]
- تغيير روشنفكرانه و دستكارى در تقويم طبيعى، مثل تأخيرانداختن ماههاى حرام. در دوران جاهليّت؛ چون مايل نبودند كه جنگ را به خاطر فرا رسيدن ماههاى حرام قطع كنند، ماهها را به تأخير مىانداختند كه آيه نازل شد. «إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ»[36]
پيامها:
1- كيفر تحريف وتغيير دستورهاى خدا، قهر وعذاب است. فَبَدَّلَ … فَأَرْسَلْنا
2- تغييرات لجوجانه و بر اساس استهزا، قابل بخشش نيست. «رِجْزاً مِنَ السَّماءِ»[37]
حضرت على عليه السلام فرمود: «تحريفگران توجيهكار كه هر روز مطيع طاغوتى هستند، مشمول قانون استدراج مىباشند».([38])[39]
[1] «فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَاذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْترَواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلا ً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ» (بقره79)؛
[2] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 146، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[3] «وَدَّت طَّائفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكمُ وَ مَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُون»(آل عمران 69)
[4] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 538، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[5] «الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ وَ يَنهْوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيهُمْ نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِيهَمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَسِقُون»(توبه 67)
[6] « قَالُواْ أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُون»(شعراء 111)
[7] « الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيل»( آل عمران 173)
[8] . منلايحضرهالفقيه، ج 4، ص 392.
[9] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 654، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[10] «وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّبِعُواْ سَبِيلَنَا وَ لْنَحْمِلْ خَطَيَاكُمْ وَ مَا هُم بحَمِلِينَ مِنْ خَطَيَاهُم مِّن شىْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُون»(عنکبوت 12)
[11] ابن بابويه، محمد بن على، معاني الأخبار / ترجمه محمدى مقدمه ؛ ص5-4- تهران، چاپ: دوم، 1377ش.
[12] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج2، ص: 78، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[13] . بقره، 47.
[14] . بقره، 61.
[15] . نساء، 46.
[16] . نساء، 161.
[17] . مائده، 24.
[18] .« قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ» بگو: اى اهلكتاب! در دينتان به ناحقّ غلوّ نكنيد وبه دنبال خواهشهاى گمراهانِ پيش از خود نرويد، كه آنان افراد زيادى را گمراه كرده و از راه راست گمراه شدهاند. مائده، 77.
[19] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص103، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[20] «بقره59» فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ
[21] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص123، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[22] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص132، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[23].«بقره75» أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ
[24] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص143، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[25] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص215، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[26] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 547، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[27] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج2 ص162، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[28] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج2 ص 208، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[29] . بقره، 79.
[30] . بحار، ج 2، ص 264.
[31] . الحياة، ج 2، ص 344.
[32] . بحار، ج 72، ص 216.
[33] . بحار، ج 2، ص 262.
[34] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3 ص199-200، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[35] . بقره، 65.
[36] . توبه، 37.
[37] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3، ص: 420، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[38] . تفسير نورالثقلين.
[39] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج3 ص232، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
ثبت دیدگاه