10- اختلاف و تعارض (Disagreement and conflict) (الخلاف والصراع)
ناسازگاری و اختلاف والدین با فرزندان وناسازگاری همسران با هم که علت اساسی این اختلاف تفاوت در نیازها، خواسته ها، باورها ، ارزش ها و ادراکات متفاوت است.
تعارض معمولاً زمانی به وجود میآید که دو هدف و خواسته ناهمخوان وجود داشته باشد. حتی هنگامی که یک هدف معین مطرح است، اگر راههای رسیدن به آن متفاوت باشد تعارض پیش میآید. تعارض ممکن است بین عقاید، فرهنگ، مذهب، دو نظام فکری، یا میان زن و شوهر، خانواده و فرزند، نهادهای اجتماعی و یا حتی در سطح جهانی یعنی میان کشورها رخ بدهد.
اختلافهای خانوادگی اغلب به دلیل تفاوت در عقاید و دیدگاههای اعضای خانواده اتفاق میافتند. در بسیاری ازاین مشکلات، شاهد سوءتفاهمهایی در برداشت اعضای خانواده از یکدیگر هستیم که به قضاوتهای نادرست و در نهایت بحث و درگیری میانجامد. هیچ خانوادهای نمیتواند به طور کامل از پیش آمدن دعوا و اختلاف اجتناب کند. در واقع تجربه اندک این موضوع امری طبیعی است و جای نگرانی ندارد، اما اگر شما در ارتباط با خانواده خود مشکلات اساسی داشته باشید و مشکلات شما به برخوردهای پرخاشگرانه و آسیب زنندهای منجر شود، باید برای بهبود هرچه زودتر این مشکلات گام بردارید. مشاوره دینی، مشاوره خانواده، مشاوره تخصصی، مشاوره عقلانی و نهایتاً مشاوره حقوقی می تواند در این زمینه بسیار موثر باشد.
(بقره176)منشأ اختلافات دينى و مذهبى، دانشمندان هستند، نه كتب آسمانى. «نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ … اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ»[1]
مردم (در آغاز) امّتى يگانه و يكدست بودند (و در ميان آنها تضاد و درگيرى نبود. سپس در ميان آنها اختلافات بوجود آمد،) پس خداوند پيامبران را بشارت آور و بيم دهنده برانگيخت و با آنان كتاب آسمانى را به حقّ نازل نمود تا ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكم كند. ودر آن (كتاب) اختلاف نكردند مگر كسانى كه به آنان داده شده بود، (آن هم) پس از آنكه دلائل روشن برايشان آمد، (و بخاطر) حسادتى كه ميانشان بود. پس خداوند آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به خواست خود هدايت نمود. (امّا افراد بىايمان، همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند.) وخداوند هركس را بخواهد به راه راست هدايت مىكند.[2]
نكتهها:
آنچه از اين آيه استفاده مىشود اين است كه مردم در ابتدا زندگى ساده و بسيطى داشتند، ولى كمكم در اثر كثرت افراد و ازدياد سليقهها، اختلافات و درگيرىها پيش آمد. در برخى از روايات، اين زمان به دوران قبل از حضرت نوح عليه السلام تطبيق شده كه در آن زمان، مردم زندگى ساده و محدودى داشته و در بىخبرى به سر مىبردند.[3] سپس افراد بر سر بهرهگيرى از منابع طبيعى و اينكه هركسى مىخواست ديگرى را به استخدام خود درآورده و از منافع او بهره ببرد، اختلاف كرده و جوامع و طبقات پيش آمد. لازمهى زندگى اجتماعى، وجود قانون محكم و عادلانهاى است كه بتواند اختلافات را حل نمايد، خداوند پيامبران را براى حل اختلافات و رفع درگيرىها، مبعوث نمود و كتابهاى آسمانى را نازل نمود، ولى گروهى آگاهانه و از سر لجاجت، در برابر انذار و تبشير پيامبران مقاومت كرده و خود بوجود آورندهى اختلافات ديگرى نيز شدند. امّا خداوند با لطف خويش افرادى كه مستعد و پذيراى هدايت بودند، هدايت نمود و آنهايى كه در اثر حسادت و يا ظلم مقابله مىكردند، به حال خود رها كرد تا كيفر خود را ببينند.
در تفسير جوامع الجامع آمده است كه «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً»، يعنى «على دين واحد» همه مردم بر فطرت خداشناسى بودند.
انتقاد قرآن، از اختلاف لجوجانهاى است كه انسان حاضر به پذيرش داورى انبيا و قانون خداوند نباشد وگرنه اختلافى كه عاقبت تسليم عدالت شود، اشكالى ندارد. همچون اختلاف دو كفّهى ترازو كه در حركتهاى متضادّ خود، دنبال رسيدن به عدالت هستند. «فَهَدَى اللَّهُ … لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ»
پيامها:
1- قانون وتمدنهاى بشرى، قادر بر حل اختلافات نيستند. زيرا هر گروه وفردى بدنبال خواستهاى خود است. حل اختلافات بايد از طريق قانون الهى و داورى انبيا صورت گيرد. قانونى كه مصون از تحريف وخطاست و داورى كه از هوا وهوس واغراض نفسانى معصوم است. «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ … مَعَهُمُ الْكِتابَ»
2- بهترين راه حل اختلاف، تقويت ايمان به معاد است. انبيا براى پيشگيرى از اختلافات، از بشارت وبراى درمان آنها، از انذار استفاده مىكنند. «مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ … لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ»
3- خطوط كلّى اهداف انبيا يكى است. «النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ»
4- داورى انبيا، در چارچوب قوانين آسمانى است. «أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ … لِيَحْكُمَ»
5- يكى از وظايف انبيا، ايجاد وحدت و تفرقهزدايى است. «لِيَحْكُمَ … فِيمَا اخْتَلَفُوا»
6- قضاوت همه انبيا، يك گونه است. فرمود: «لِيَحْكُمَ» ونفرمود: «ليحكموا»
7- بدترين نوع اختلاف، اختلاف آگاهانهاى است كه بخاطر حسادت وظلم بوجود مىآيد. «مَا اخْتَلَفَ فِيهِ … مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ»
8- در بين مؤمنان هم اختلاف پيدا مىشود، ولى در پرتو ولايت خداوند، رهبرى مىشوند. «فَهَدَى اللَّهُ … لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ»
9- صراط مستقيم، پايان دهنده اختلافات است. «اخْتَلَفُوا … يَهْدِي … صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»[4]
– ريشهى اكثر اختلافات، هوسها، حسدها و خودبينىهاست، نه جهل و ناآگاهى. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ»
– اختلافات اعتقادى، از عوامل پيدايش جنگهاست. البتّه دين منشأ اختلاف نيست، بلكه مردم اختلاف مىكنند. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ … وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا»
– اختلاف عقائد مردم، دليل اختيار آنها است. «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ»[5]
– سفارش به انفاق و منع از اسراف و تبذير، بهترين راه براى حلّ اختلافات طبقاتى است.[6]
– فايدهى انفاق به خودتان باز مىگردد و روح سخاوت را در شما زنده مىكند. با انفاق از پيدايش اختلافات طبقاتى و انفجارهاى اجتماعى جلوگيرى شده و در جامعه ايجاد محبّت مىگردد. انفاق مايه محروميّت شما نيست، بلكه سبب مصونيّت شماست. «فلانفسكم»[7]
آثار انفاق بر كسى پوشيده نيست، از جمله: تعديل ثروت وكم شدن اختلافات طبقاتى، ايجاد محبّت، شكوفايى روح سخاوت و بالاتر از همه قرب به خداوند.[8]
رباخوار در قيامت همچون ديوانگان محشور مىشود، چرا كه در دنيا روش او باعث بهم خوردن تعادل جامعه گرديده است. ثروت پرستى، چشم عقلش را كور كرده و با عمل خود چنان اختلافات طبقاتى و كينه را بر مىانگيزد كه فقر و كينه سبب انفجار شده و اصل مالكيّت را نيز متزلزل مىكند. براى اين افراد، گويا ربا اصل و خريد و فروش فرع است، فلذا مىگويند: بيع و معامله هم مثل رباست و تفاوتى ندارند.[9]
*** همانا دين (مورد پذيرش) نزد خداوند، اسلام (وتسليم بودن در برابر فرمان خداوند) است و اهل كتاب اختلافى نكردند، مگر بعد از آنكه علم (به حقّانيت اسلام) برايشان حاصل شد، (اين اختلاف) از روى حسادت و دشمنى ميان آنان بود و هركس به آيات خداوند كفر ورزد، پس (بداند كه) همانا خداوند حسابگرى سريع است.[10]
پيامها:
1- تجاوز از مرزهاى حق، سبب بروز اختلاف است. «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ … بَغْياً»
2- سرچشمهى بعضى از اختلافات مذهبى، حسادتها و ظلمهاست؛ نه جهل و بىخبرى. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ»
3- كسانى كه آگاهانه ايجاد اختلاف مىكنند، بزودى سيلى مىخورند. «سَرِيعُ الْحِسابِ»[11]
*** آيا نديدى كسانى را كه از كتاب آسمانى (تورات وانجيل) بهرهاى داده شدند، چون به كتاب الهى دعوت مىشوند تا ميانشان حكم كند، (وبه اختلافات پايان دهد) گروهى از آنان (باعلم و آگاهى) از روى اعراض روى بر مىگردانند؟[12]
*** و مانند كسانى نباشيد كه بعد از آنكه دلايل روشن برايشان آمد، باز هم اختلاف كرده و پراكنده شدند و براى آنان عذابى بزرگ است.[13]
پيامها:
1- از تاريخِ تلخِ اختلافات پيشينيان، درس بگيريم. «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ …»
2- هميشه ريشهى اختلافات جهل نيست، هوسها نيز اختلاف برانگيز است. «وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ»
3- اختلاف و تفرقه، نه تنها قدرت شما را در دنيا مىشكند، بلكه در قيامت نيز گرفتار عذاب جهنّم مىسازد. «لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»[14]
رباخوار، نه در دنيا رستگار است، (به خاطر تشديد اختلافات طبقاتى كه منجر به تفرقه و كينهى محرومان و انفجار آنها مىشود) و نه در آخرت. (به خاطر گرفتارى به قهر خداوند). «لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا … لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[15]
خداوند به خاطر تخلّفات و اختلافاتى كه در جنگ احد داشتند، شما را تنبيه كرد، ولى به حال خود رها نكرد. «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ … أَمَنَةً»[16]
تنها راه برچيده شدن اختلافات، لطف و رحمت الهى است. «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ»[17]
سرچشمهى اختلافات، دورى از رهنمودهاى پيامبران است. «لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ»[18]
وما كتاب (آسمانى قرآن) را بر تو فرو نفرستاديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كردهاند براى آنان روشن بيان كنى و (اين كتاب) براى گروهى كه ايمان مىآورند مايهى هدايت و رحمت است.[19]
پيامها:
1- هدف از نزول قرآن، جدا كردن حقّ از باطل است. ما أَنْزَلْنا … إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ
2- سرچشمهى اختلافات، دورى از رهنمودهاى پيامبران است. «لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ»
3- خداوند به واسطهى انبيا اتمام حجّت مىكند. «لِتُبَيِّنَ لَهُمُ»
4- قرآن هم كتاب قضاوت بين حقّ و باطل، هم وسيلهى ارشاد و هم وسيله دريافت رحمت الهى است. «لِتُبَيِّنَ، هُدىً، رَحْمَةً»[20]
* دشمنان اختلافات خود را پنهان مىكنند. «فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى»[21]
* انبيا مراجع اصلى و واقعى حل اختلافات مردم هستند. «إِذْ يَحْكُمانِ» قاضى بايد خدا را بر كار خود شاهد و ناظر بداند. «كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ»[22]
* دعوت به اسلام ومجادله نيكو لازم است، ولى توقّع تمام شدن اختلافات اديان را در دنيا نداشته باشيد. در دنيا همزيستى مسالمتآميز داشته باشيد تا در قيامت خداوند فيصله دهد. «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»[23]
* در انتخاب همسر احساسات غلبه نكند. عجله نكنيد و پس از فكر و مشورت و گفتگو اقدام كنيد. بحش زيادى از اختلافات خانوادگى ريشهاش عدم دقت در انتخاب همسر است. همسر شريك زندگى است و تاثيرش تا پايان عمر و تا قيامت هست. معمولا ازدواجهاى سطحى كه با يك برخورد و آشنايى در اتوبوس و يا پارك صورت مىگيرد عاقبت خوبى ندارد.[24]
* ديندارى، به هنگام اختلافات و قبول يا ردّ قضاوتهاى حقّ، معلوم مىشود. «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»[25]
*** همانا اين قرآن، بيشتر آنچه را بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، (به طور صحيح) بر آنان حكايت مىكند.[26]
نكتهها:
از اين آيه معلوم مىشود كه تورات وانجيل در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله قادر به حلّ اختلافات اهل كتاب نبوده و تنها قرآن، كه حاكم بر كتب آسمانى پيشين است، قدرت حلّ اختلافات را دارد.
پيامها:
1- حلّ اختلافات فكرى و ريشهدار، آن هم به دست پيامبرى كه درس نخوانده و مكتب نرفته، نشانهى اعجاز و حقانيّت قرآن است. إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ …
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت | به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد |
2- يكى از بركات قرآن، حل اختلافات است. إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ … يَخْتَلِفُونَ
3- اختلاف از مردم است، وگرنه مكاتب الهى اختلاف ندارند. «هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ»[27]
*** همانا پروردگار تو ميان مردم در قيامت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهد كرد.[28]
نكتهها:
در آيهى قبل خوانديم كه خداوند افراد لايق را رهبر و امام قرار مىدهد. در اين آيه مىخوانيم: خداوند اختلافات مردم را در قيامت فيصله خواهد داد. شايد مراد از اختلاف، اختلاف در مسألهى رهبرى باشد و اين كه چرا با رهبران تعيين شدهى الهى لجاجت و مجادله كردند تا خداوند در قيامت به حسابشان برسد و اين نوعى تهديد براى كسانى است كه در برابر رهبران تعيين شده از طرف خداوند پرچم مخالفت بلند كردند.
پيامها:
1- فيصله دادن به اختلافات، از شئون ربوبى در قيامت است. «رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ»
2- تمام اختلافات، در قيامت فيصله خواهد يافت. «يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»
3- اختلافات دينى در دنيا حل نشدنى است. «يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ»
4- انسانها در طول تاريخ، همواره اختلاف داشتهاند. «كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»
5- رهبران دينى هرگز نسبت به كار خود و هدايت مردم دلسرد نشوند، زيرا اختلافات هميشه بوده است. «فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»[29]
*** و فرمانروايى و حكومت او را استوار داشتيم و به او حكمت و داورى عادلانه و فيصله بخش داديم.[30]
*گذر زمان، مسايل و اختلافات ميان پيروان حقّ و باطل را روشن مىكند. «وَ انْتَظِرْ» داورى حقّ و فيصله دادن به اختلافات.(هدیه حکمت الهی به پیامبران است) «فَصْلَ الْخِطابِ»[31]
داستان قوم سبأ
چنانكه از اين آيات و برخى روايات استفاده مىشود، قوم سبأ، جمعيّتى بودند كه در جنوب جزيره عربستان زندگى مىكردند و تمدّنى عالى و درخشان داشتند.
اين منطقه رودخانه مهمى نداشت و آب باران در دشت به هدر مىرفت، لذا مردم به فكر افتادند كه سدّ بزرگى بسازند و آب را پشت آن ذخيره كنند. در انتهاى يكى ار درّهها، در كنار شهر «مَارِب»، سدّ خاكى عظيمى ساختند كه به همين نام مشهور شد.
آب خروجى از اين سدّ باعث آبادانى دو طرفِ رودى شد كه از پاى سدّ جارى بود و روستاهاى بسيارى با باغستانها و كشتزارهاى زيبا در دو طرف آن پديدار گشت. فاصله اين روستاها با يكديگر بسيار كم و تقريباً به هم متّصل بود و وفور نعمت همراه با امنيّت، محيطى مرفّه را براى زندگى آماده ساخته بود، امّا آنها خدا را به فراموشى سپردند، به فخرفروشى پرداختند و به اختلافات طبقاتى دامن زدند. اغنيا مايل نبودند كه افراد كمدرآمد، همانند آنان و يا همراه آنان در رفت و آمد ميان اين مناطق باشند و مىخواستند اين امتياز براى آنان باشد.
چنانكه در تاريخ آمده است موشهاى صحرايى به ديواره اين سدّ خاكى حمله كردند و آن را از درون سست كردند، چنانكه با جارى شدن يك سيلاب عظيم، ديواره سدّ شكست و سيل عظيمى جارى شد كه تمدّن عظيم سبأ را در زير گِل و لاى مدفون ساخت. سيلى كه به قول قرآن، از آن سرزمين آباد، جز درختان تلخ «أراك» و شور «گز» و اندكى درختان «سدر» چيزى به جاى نگذاشت.[32] «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ»[33]
– قيامت روز پايان اختلافات است. يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما … يَخْتَلِفُون[34]
*مردم با همهى اختلافاتى كه دارند بندهى او هستند. «عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»- اختلاف ميان مشركان و موحدان هميشه خواهد بود. «كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»[35]
*** و چون عيسى همراه با دلايل روشن (و معجزات) آمد، گفت: همانا من براى شما حكمت آوردهام (و آمدهام) تا بعضى از آنچه در آن اختلاف مىكنيد براى شما بيان كنم. پس از خداوند پروا و مرا اطاعت كنيد.[36]
پيامها:
– رفع اختلافات دينى، از اهداف انبياست. لِأُبَيِّنَ لَكُمْ … تَخْتَلِفُونَ فِيهِ
*** پس از ميان مردم گروههايى اختلاف نمودند، پس واى بر كسانى كه ظلم كردند از عذاب روز دردناك.[37]
نكتهها:
حضرت عيسى عليه السلام وظيفه داشت كه پارهاى از اختلافات را حل كند، ولى همين كه دعوت خود را شروع كرد، درباره خود او نيز اختلافات جديدى رخ داد. لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ … فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ
پيامها:
– اختلاف، مايهى دورى از راه مستقيم است. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ- فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ»
– ايجاد تفرقه و اختلاف بعد از روشنگرى انبيا ظلم است. فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ … فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا[38]
و به آنان دلايل روشنى نسبت به امر (دين) داديم، پس اختلاف نكردند مگر پس از آنكه حقيقت برايشان حاصل شد (و اين اختلاف) از روى حسادت و برترىجويى بود كه ميان آنان وجود داشت. همانا خداوند در قيامت درباره آنچه پيوسته اختلاف مىكنند، ميانشان داورى خواهد كرد.[39]
پيامها:
– بالاترين نوع كفران، اختلاف در حقّ است. با اينكه خدا به آنها برترى و غلبه بر دشمن داد، «آتَيْنا- رَزَقْناهُمْ- فَضَّلْناهُمْ» امّا به جاى شكر اختلاف كردند. «فَمَا اخْتَلَفُوا»
– علم به تنهايى نجات بخش نيست، چه بسيارند كسانى كه مىدانند ولى به خاطر حسادت اختلاف مىكنند. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ»
– اختلاف بعد از علم، بغى و ظلم است. «بَغْياً»
– روز قيامت روز حل اختلافات است. «يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»
– پيدايش تحريف و اختلاف، زمينهى آمدن پيامبر جديد است. (آيهى قبل سخن از اختلافات بنىاسرائيل بود، در اين آيه سخن از بعثت پيامبر اسلام) اخْتَلَفُوا … ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ[40]
عوامل و زمينههاى اختلاف و جدايى
- بداخلاقى
از مهمترين عوامل طلاق، بد اخلاقى زن و شوهر نسبت به يكديگر است. در روايت مىخوانيم كه حضرت على عليه السلام فرمود: هر كس بد اخلاق باشد، خانوادهاش آزرده خواهند شد.«من ساء خلقه ملّهُ اهله»[41]
- هوس رانى
اسلام، به زنان و مردان سفارش مىكند كه از چشم چرانى و نگاه به نامحرم به قصد لذت خوددارى كنند و علاوه بر آن به زنان توصيه مىكند كه خود را از نامحرمان بپوشانند و در اجتماع به جلوهگرى و دلربايى نپردازند.
امام صادق عليه السلام فرمود: چه بسا نگاهى كوتاه كه حسرت و پشيمانى طولانى را به دنبال دارد. «كم من نظرةٍ اورثت حسرةً طويلة»[42]
و در حديث ديگرى فرمودند: نسبت به زنان مردم عفاف داشته باشيد تا عفت زنان شما حفظ شود. «عفّوا عن نساء الناس يعفّ عن نساءكم»[43]
در روايات آمده است كه در زمان حضرت داود عليه السلام، مردى با زنى رابطه نامشروع داشت. خداوند به آن زن الهام كرد كه به مرد بگويد: هر وقت متعرّض زنى شوى، مردى هم متعرّض زن تو خواهد شد. هنگامى كه آن مرد به خانه بازگشت، غريبهاى را نزد همسر خود يافت. او را دستگير و نزد حضرت داود آورد و شكايت كرد. خداوند به حضرت داود وحى كرد كه به او بگو: از هر دست بدهى، از همان دست مىگيرى.[44]
- بىتوجّهى زن و مرد به نيازهاى يكديگر
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايند: در پيشگاه خداوند متعال نشستن مرد نزد همسرش، از اعتكاف در مسجد من محبوبتر است. «جلوس المرء عند عياله احبُّ الى اللّه تعالى من الاعتكاف فى مسجدى هذا»[45]
امام صادق عليه السلام فرمود: سزاوار نيست كه زن رسيدگى به خود نكند و از آراستگى و زيبائى كه سبب شيرين شدن زندگى خانوادگى است دست بردارد. «لاينبغى للمرئة ان تعطّل نفسها»[46]
حسن بن جهم مىگويد: امام كاظم عليه السلام را در حالى كه موهاى خود را رنگ كرده بود مشاهده كردم. امام عليه السلام كه تعجّب مرا ديدند فرمودند: آراستگى شوهر بر عفّت زنان مىافزايد و زنانى عفت را كنار مىگذارند كه شوهرانشان آراستگى ظاهر را ترك مىكنند. «ان التهيئة ممّا يزيد فى عفّة النّساء و لقد ترك النّساء العفة لترك ازواجهن التهيئة»، سپس فرمودند: همان گونه كه شما نمىپسنديد همسرانتان را بدون آراستگى ببينيد، آنان نيز همين گونهاند.[47]
راههاى حلّ اختلاف پيش از طلاق
- دادگاه خانوادگى
اسلام سفارش نموده است كه در موارد اختلاف بين زن و شوهر، افراد دلسوزى از هر دو طرف به عنوان حَكَم انتخاب شوند و مورد اختلاف را بررسى و آن را رفع نمايند.
در اين شيوه، اختلافات پيش آمده در همان مراحل اوّليه حل مىشوند و كار زوجين به طلاق و دادگاه كشيده نخواهد شد. «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها …»[48]
- حضور دو شاهد عادل
بر اساس احكام اسلام، براى انجام طلاق بايستى دو شاهد عادل حضور يابند و طلاق را گواهى نمايند كه اين امر، مانعى بر سر راه طلاق خواهد بود زيرا:
اوّلًا: كراهت و قبح طلاق در جامعه سبب مىشود كه افراد معمولًا از اين كه شاهد و گواه بر طلاق و از هم پاشيدن خانوادهاى باشند، خوددارى كنند.
ثانياً: افرادى كه به عنوان شاهد و گواه دعوت مىشوند، سعى در برقرارى آشتى و صلح بين زوجين دارند.
- قرار دادن عدّه
عدّه در واقع تأخير از زمان تصميم تا اقدام است. اسلام به مردان دستور مىدهد كه همسران مطلّقه خود را تا پايان زمان عدّه در خانه نگاهدارى كنند و هزينههاى آنان، اعم از خوراك و پوشاك را بر عهده گيرند. طبيعى است كه معاشرت و مصاحبت مرد با همسر مطلّقه در طىّ اين مدّت سبب مىگردد كه هيجان آنها فروكش نموده و با فرصت و دقّت بيشترى به پيامدهاى طلاق بينديشند و چه بسا در اين مدّت زوجين زندگى مشترك را دوباره از سر گيرند.
امام باقر عليه السلام مىفرمايد: زن طلاق داده شده كه در خانه شوهر است، خود را آرايش كند و عطر بزند و لباسهايى كه مرد دوست دارد بپوشد، تا با عقل و درايت بيشترى تصميم بگيرند و دوباره به همسرش رجوع كند و زندگى را از سر بگيرند. «المطلقة تكتحل و تختضب و تطيب و تلبس ما شانت من الثياب، لان اللّه عزّ و جلّ يقول لعلّ اللّه يحدث بعد ذلك امراً لعلّها ان تقع فى نفسه فيراجعها»[49]
فلسفه عدّه طلاق
شكى نيست كه تمام احكام الهى داراى حكمت و مصلحتى است كه با انجام و ترك آن عمل مىتوان به آن رسيد يا از مفاسدى جلوگيرى كرد، گرچه همه آن را ندانيم. از جمله دستور به عدّه نگه داشتن زن به هنگام طلاق است كه با كمى تفكّر مىتوان حكمتهايى براى آن بيان كرد:
- حفظ حريم زوجيّت. اسلام ازدواج را امرى مقدس مىداند و براى آن حريم و شعاعى قائل است و نگاهداشتن عدّه سبب حفظ اين حريم خواهد بود.
- نَسب فرزندان. عدّه نگاهداشتن سبب مىشود تا از اختلاط نطفه شوهران مختلف جلوگيرى شود و نسبت فرزند به پدر خود كه سرچشمه حقوق فراوانى است، حفظ گردد.
- مهلتى براى بازگشت دوباره به زندگى.
علاوه بر آنكه رجوع مرد به همسرى كه طلاق داده، مزايايى بر ازدواج مجدّد دارد از جمله:
الف) زندگى با همسر جديد نياز به تجربه جديد دارد، ولى زندگى با همسر سابقش، زندگى همراه با تجربه است.
ب) رفتن به سراغ همسر جديد، هزينههاى جديدى را بر عهده مرد قرار مىدهد.
ج) گاهى بازگشت به زندگى قبلى، موقعيّت اجتماعى زن و مرد را در جامعه حفظ مىكند و كدورتهايى را كه در اثر طلاق بوجود مىآيد، برطرف مىكند.
د) فرزندانى كه كانون گرم خانوادگى آنها در اثر طلاق متلاشى شده بود، دوباره به آغوش خانواده باز مىگردند و لطمهى روحى كه در اثر طلاق خوردهاند، جبران مىشود.
ه) گاهى بازگشت به زندگى، روحيه گذشت و صبر و ايثار را در زندگى شكوفا مىكند.[50]
در قرآن، سى و هشت مرتبه كلمه معروف به كار رفته كه پانزده مرتبه آن مربوط به خانواده و همسردارى است، يعنى شيوه برخورد زن و مرد در زندگى بايد شايسته و پسنديده باشد.[51]
– رفتار شايسته چه در حال صلح و آشتى و چه در حال قهر و جدايى، از حقوق همسر است. فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ …
– نگاه دارى همسر، مقدّم بر جدايى است. ابتدا فرمود: «فَأَمْسِكُوهُنَّ» و سپس «فارِقُوهُنَّ»
– آيين همسردارى يا طلاق بايد مورد پذيرش شرع و پسند عقل باشد. «بِمَعْرُوفٍ»
– به دليل ضعف جسمى و نارسايى، آداب و رسوم اجتماعى و تاريخى، حقوق زنان بيشتر پايمال شده و مىشود. لذا بيشترين خطابهاى قرآن در مورد مراعات حقوق به مردان است. «فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ، فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»
– جدايى و طلاق، همراه با كرامت و به دور از هر گونه تحقير صورت گيرد. «فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»
– براى حفظ حقوق طرفين، گرفتن دو شاهد عادل، نشانه محكم كارى و دقّت است. «وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ»
– كسانىكه در محضر آنان طلاق جارى مىشود، بايد عادل باشند. «ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ» يعنى عدالت سرمايه آنان باشد.
– افراد عادل نيز به تذكّر نيازمندند. «أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ»
– حبّ و بغضها نبايد در قضاوت ما تأثيرگذار باشد. «أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ» (مشابه اين جمله، در آيه 135 نساء آمده است كه مىفرمايد: «كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ»)
– گواهى دو شاهد عادل بايد همراه با حفظ حقوق مردم و اخلاص باشد. «أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ» (در كلمه «أَقِيمُوا» برپاداشتن حقوق مردم و در كلمه «لِلَّهِ» اخلاص در عمل نهفته است).
– اقامه حقوق مردم، ارزشى هم وزن اقامه نماز و دين دارد. (در قرآن كلمه «أَقِيمُوا» درباره نماز، دين، شهادت و وزن مطرح شده است. «أَقِيمُوا الدِّينَ»[52]، «أَقِيمُوا الصَّلاةَ»[53]*، «أَقِيمُوا الْوَزْنَ»[54] و «أَقِيمُوا الشَّهادَةَ»[55]
– موعظه تنها تذكرات اخلاقى نيست، بلكه دستورات فقهى نيز نوعى موعظه است. فَأَمْسِكُوهُنَ … فارِقُوهُنَ … أَشْهِدُوا … ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ
– به جاى پيمودن راههاى ناشناخته سير و سلوك، عمل به احكام الهى بهترين موعظه و راه سازندگى انسان است. «يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ»
– حل مشكلات از طريق گناه، رفتن به بيراهه است. تقوا و خدا ترسى موجب خروج انسان از مشكلات و تنگناهاى زندگى است. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»
– راه رهايى از تمام بن بستها، (كه از جمله آن اختلافات زن و شوهر است، تقواست. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»
در مديريّت بحرانها و فتنهها، دو چيز راه نجات است:
الف) تقوا. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»
ب) تمسك به قرآن. «اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن»[56]
– زن و شوهرى كه به ناچار با طلاق از هم جدا مىشوند، اگر تقوا را مراعات كنند، مشمول لطف ويژه خداوند مىشوند. «يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»
– كسانى كه با گناه زندگى خود را تأمين مىكنند، راه دريافت روزىهاى پيش بينى نشده را به روى خود مىبندند. وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ
– اراده خدا در چارچوب محاسبات انسان نيست. «يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»
– رعايت امور معنوى، در زندگى مادّى اثر گذار است. (امدادهاى غيبى، در زندگى انسان نقش مؤثرى دارند.) «مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»
– انسان متقى، خواست خود را در مسير خواست و اراده خدا قرار مىدهد و چون اراده الهى بن بست ندارد، انسان متقى نيز به بن بست نخواهد رسيد. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»
– هميشه رزق زياد وابسته به كار زياد نيست. وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … يَرْزُقْهُ (همان گونه كه هميشه مقدار و كمّيت آن مهم نيست. امام صادق عليه السلام در تفسير «يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» فرمود: خداوند در آنچه به او داده بركت مىدهد.[57])
– تقوا و توكل دو اهرم براى خروج از بن بست است. وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ …
– براى تأمين زندگى امروز، تقوا وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … يَرْزُقْهُ و براى آينده، توكل لازم است. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
– تقوا، مقدّم بر توكل است. وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ … وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ
– بدون لطف خداوند، هيچ عامل ديگرى كارآمد و كافى نيست. «فَهُوَ حَسْبُهُ»
– در اراده و خواست تمام افراد و حكومتها، احتمال شكست و ناكارآمدى و بن بست وجود دارد. تنها امرى كه شكست در آن راه ندارد، خواست و اراده خداوند است. «إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ»
– دليل توكل ما، قدرت بى نهايت الهى است. وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ … إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
– معناى توكل ما و قدرت خداوند آن نيست كه انسان به همه خواستههاى خود مىرسد، زيرا تمام امور هستى قانونمند است و حساب و كتاب دارد. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً»
وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً «4»
و زنانى كه از عادت ماهانه مأيوسند، (و قصد داريد آنان را طلاق دهيد،) اگر در وضع آنان شك كنيد (كه اين عدم عادت به خاطر سنّ است يا بيمارى و يا باردارى)، پس عدّه آنان سه ماه است و هم چنين است حكم زنانى كه حيض نديدهاند (با آن كه در سنّ حيض هستند) و پايان عدّه زنان باردار، وضع حمل آنان است و هركس از خدا پروا كند، خداوند براى او در كارش آسانى پديد مىآورد.
نكتهها:
به دنبال بيان احكام طلاق در آيات پيشين، اين آيه مىفرمايد: زنانى كه به هر دليل، اعم از كهولت سنّ يا بيمارى، عادت ماهانه ندارند، بايد سه ماه كامل عدّه نگهدارند و زنان باردار بايد تا زمان وضع حمل صبر كنند، سپس مىتوانند ازدواج كرده و به همسر ديگرى درآيند.
در قرآن براى افراد با تقوا چند تعبير آمده است: «يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً»[58]، «يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[59]، «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[60]، «يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً»[61] كه شايد اشاره به يك سير طبيعى دارد، زيرا براى انسان با تقوا اوّل نور پيدا مىشود و در سايه نور، شناخت حق از باطل و فرقان پيدا مىكند و وقتى كه حق و باطل را شناخت، راه خروج از مشكلات را پيدا مىكند و در سايه همان نور، از بسيارى از گرفتارىها به آسانى خارج مىشود.
پيامها:
1- احكام خداوند بر اساس شرايط متفاوت انسانها، تفاوت مىكنند. (براى هر يك از زنان حامله و يائسه، حكم خاصّى قرار داده شده است.) يَئِسْنَ …، لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ
2- دين فطرى، ملاكهاى فطرى و طبيعى و همه جايى دارد. زمان بندىها و اندازهگيرىهاى احكام الهى بر محور مسائل طبيعى است. نظير: طلوع و غروب خورشيد، رؤيت ماه، مقدار وَجب و ذراع دست. «ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ»
3- فرزند، حريم و حقوقى دارد و زن باردار نمىتواند به ازدواج ديگرى درآيد.«أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ»
4- در مسايل خانوادگى و مراعات حقوق همسر به خصوص در شرايط طلاق و جدايى، به تقواى زياد نياز است. (از ابتداى اين سوره تاكنون چند بار سخن از تقوا به ميان آمده است.) «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ»
5- بخشى از گرههايى كه در زندگى پيدا مىشود، به خاطر بى تقوايى است. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً» (البتّه بخشى از مشكلات افراد باتقوا به خاطر ابتلا و آزمايش است).
6- براى افراد باتقوا، تحمّل سختىها آسان است. چون تقوا ظرفيّت انسان را بالا مىبرد. «يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً» ( «مِنْ أَمْرِهِ» يعنى: «از ناحيه كارهاى او»)
ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً «5»
اين فرمان خداوند است كه آن را به سوى شما نازل كرده است و هركس از خدا پروا كند خداوند بدىهايش را مىزدايد و اجرش را بزرگ مىگرداند.
پيامها:
1- در مسائل خانوادگى، دستورات الهى را ساده ننگريم. «ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ»
2- تقوا، سبب نجات از قهر الهى است. «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ»
3- گناهكاران مىتوانند به وسيله تقوا، گذشته را جبران كنند. «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ»
4- گناهكاران را بدعاقبت نپنداريد، چه بسا گناهانشان پاك شود. «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ»
5- مقدمه دريافت اجر، پاك شدن از گناه است. «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً»
6- تقوا، هم گذشتهها را جبران مىكند، «يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ» هم آينده را تأمين مىنمايد. «يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً»
أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى «6»
(تا پايان زمان عدّه،) زنان را در همانجا كه خود سكونت داريد و در توانايى شماست، سكونت دهيد و به آنان (از جهت مسكن و نفقه) آسيب نرسانيد، تا كار بر آنان تنگ نماييد (و مجبور به ترك منزل شوند) و اگر باردار باشند، تا زمانى كه وضع حمل كنند نفقه آنان را بدهيد. پس اگر نوزادان شما را شير دادند مزدشان را بدهيد و (درباره نوزاد) ميان خود به نيكى مشورت و توافق كنيد و اگر توافق به دشوارى كشيد، زن ديگرى او را شير دهد (و مرد براى نوزاد دايه بگيرد).
نكتهها:
«أْتَمِرُوا» از «ايتمار» به معناى پذيرش دستور يا مشورت است كه در واقع به معناى توافق و تفاهم بر انجام امرى است.
شايد دليل آن كه در ايّام عدّه مسكن زن و مرد يكى است، بستر سازى براى رجوع و فراهم شدن زمينه آشتى باشد. به علاوه كه اخراج زن از خانه يا تهيه مسكن جداگانه نوعى توهين و تحقير در حق زن است و نيز در جدايى تدريجى، پاى عقل و عاطفه و فكر و مشورت بيشتر از جدايى دفعى و يكباره به ميان مىآيد و امكان سازش فراهم مىشود.
اين آيه به مسئله حفظ حقوق و حريم زن، حمل او، تغذيه كودك، شيربها و دايه گرفتن در صورت طلاق اشاره دارد.
در اين آيه پنج فرمان آمده است كه تمام آنها فرامين عاطفى و عقلى بوده و بسترى براى بازگشت به زندگى است: «أَسْكِنُوهُنَ، لا تُضارُّوهُنَ، فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَ، فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَ، أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ»
پيامها:
1- تأمين مسكن زن حتّى بعد از طلاق تا مدّتها بر عهده مرد است. «أَسْكِنُوهُنَّ»
2- مسكن زن مطلقه بايد در همان مكانى باشد كه مرد در آن سكونت دارد.
(جدايى و طلاق نبايد سبب جدايى مسكن شود). «مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ»
3- مرد، حق ندارد براى صرفه جويى، انتقام و تحقير، جاى نامناسبى را براى سكونت زن انتخاب كند و همسر مطلّقه را مجبور به سكونت در آن محل كند. «مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ»
4- در انتخاب مسكن، بايد به سكينه و آرامش زن توجّه شود، نه آنكه فقط سرپناه داشته باشد. «أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ» (تعبير به مسكن كه از سكينه است به جاى بيت، دلالت بر همين معنا دارد.)
5- ملاك در انتخاب مسكن از نظر كميّت و كيفيّت، مقدار توانايى مرد است، نه ميزان توقّع و تقاضاى زن. «مِنْ وُجْدِكُمْ»
6- مرد حق ندارد به همسرى كه طلاق داده هيچ ضررى برساند. «لا تُضارُّوهُنَّ»
7- مرد حق ندارد براى همسرى كه طلاق داده هيچ گونه تنگنايى قرار دهد.«لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ»
8- تأمين هزينه زنان باردار حتّى بعد از طلاق، واجب است. «فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ»
9- زن مطلّقه مىتواند در برابر شير دادن به طفل خود، از شوهر درخواست مزد نمايد. «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ»
10- شير مادر حتّى در صورتى كه از شوهر مزد دريافت كند، بهتر از شير دايه است. «فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» ضمناً زنان مطلقه در شير دادن مختارند. «فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ»
11- مشورت زن و مرد به قدرى ارزش دارد كه حتّى در شرايط جدايى، اسلام به آن سفارش كرده است. «وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ»
12- در همه مسايل خانوادگى، ملاك پذيرش عرف و عقل است. فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ، فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ …، وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ
13- مشورت لازم است، گرچه هميشه و همه جا نتيجه نمىدهد. «وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ»
14- اگر زن و مرد به توافق نرسيدند، نبايد حقوق طفل معطل بماند. «فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى»
15- شير مادر براى طفل اولويّت دارد و انصراف از آن در صورتى است كه انسان در تنگنا قرار گيرد. «وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى»
16- زن حق ندارد اجرت شير دادن را به قدرى بالا ببرد كه مرد در تنگنا قرار گيرد و اگر چنين كند، مرد آزاد است كه دايه بگيرد. «وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى»
17- در تصميمگيرىهاى خانوادگى بايد حقوق نوزاد و كودك حفظ شود:
الف) تا مادامى كه كودك در شكم است، پدر هزينه او را بدهد.
ب) بعد از تولد مادر به او شير بدهد.
ج) پدر هزينه شيربها را به مادر بپردازد.
لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً «7»
هر كسكه داراى وسعت (مالى) است، بايد طبق وسعت خود نفقه دهد و كسىكه روزى بر او تنگ شده، بايد از آنچه خداوند به او داده (به اندازه توان خود) انفاق كند. زيرا خداوند هيچكس را مگر به اندازه آنچه به او داده است، تكليف نمىكند. به زودى خداوند پس از سختى، آسانى و فراخى پديد مىآورد.
نكتهها:
فرمان اين آيه كه هر كسى به قدر توان خود به همسرش انفاق كند، هم شامل ايّام عدّه مىشود، هم شامل ايّام شير دادن همسر طلاق داده شده و هم شامل هر زمان ديگر.
پيامها:
1- ملاك در ميزان هزينه زندگى، توان مالى مرد است، نه تنگنظرىهاى مرد و يا خواستهها يا آرزوهاى زن. «ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ»
2- از ترس آينده، امروز را سخت نگيريد. (هر كه دارد خرج كند) «ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ»
3- حتّى در شرايط طلاق، جوانمردى را از دست ندهيد. «ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ»
4- شرط نفقه، دوست داشتن همسر نيست، زن طلاق داده شده نيز تا مدّتى واجب النفقه است. «ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ»
5- انفاق كننده، مال و دارايى خود را از خدا بداند. «مِمَّا آتاهُ اللَّهُ»
6- هركس به هر اندازه توان انفاق دارد، انفاق كند. آب دريا را اگر نتوان كشيد، هم به قدر تشنگى بايد چشيد. مَنْ قُدِرَ … فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ
7- فقرا در مقايسه وضع خود با اغنيا، نعمتهايى را كه خداوند به آنها داده است از ياد نبرند. قُدِرَ عَلَيْهِ … آتاهُ اللَّهُ
8- تكليف، به مقدار توان است. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها» اسلام، دينى واقع گراست و تكليف فوق طاقت ندارد.
9- در دستيابى به گشايش، عجله نكنيد. «سَيَجْعَلُ اللَّهُ»
10- در شرايط تلخ طلاق و جدايى يا فقر و تنگدستى، اميد به آينده را از دست ندهيد. «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً»
وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً «8»
و چه بسيار مناطق مسكونى كه از فرمان پروردگار خود و فرستادگانش سر باز زدند، پس ما سخت به حساب آنان رسيديم و به عذابى ناشناخته عذابشان كرديم.
فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً «9»
پس آنان ثمره تلخ كار خود را چشيدند و سرانجام كارشان خسارت بود.
پيامها:
1- تاريخ و گذشتگان، آئينهاى براى آيندگان است. وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ …
2- سنّت خداوند بر كيفر سخت كسانى است كه از فرمان خدا و رسول سرپيچى مىكنند. وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ …
3- تخلّف از فرمان انبيا، تخلّف از فرمان خداست. «عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ»
4- عذاب دنيا، هرچه هم شديد باشد، به اندازه چشيدنى بيش نيست. عذاب مهمّ در قيامت است. عَذَّبْناها … فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها
5- سرانجام سرپيچى از فرمان خدا و رسول، خسارت است. «عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً»
6- به كاميابىهاى زودگذر نينديشيم، پايان كار را در نظر بگيريم. «عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً»[62]
[1] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص267، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[2] « بقره 213» كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ
[3] . تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 209.
[4] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 329-330، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[5] قرائتى، محسن، تفسير نور، تفسير نور، ج1، ص: 397، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[6] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص417، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[7] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص431، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[8] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص434، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[9] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص436، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[10] «آل عمران19» إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ
[11] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص484، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[12] «آل عمران23» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ
[13] «آل105» وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ
[14] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 579، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[15] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1 ص: 605، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[16] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج1، ص: 631، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[17] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج4 ص: 135، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[18] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج4، ص: 542، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[19] وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «نحل64»
[20] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج4، ص: 542، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[21] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج5 ص: 359، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[22] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج5 ص: 479، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[23] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج6 ص: 27، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[24] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج6، ص: 179، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[25] قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[26] إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «نمل76»
[27] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج6 ص: 453، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[28] إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «سجده 25»
[29] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج7 ص: 318، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[30] وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ «ص20»
[31] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج8، ص: 89، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[32] . تفسير نمونه.
[33] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج7 ص: 436، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[34] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج8 ص: 142، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[35] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج8 ص: 181، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[36] وَ لَمَّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «زخرف63»
[37] فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ «65»
[38] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج8 ص: 469-471، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[39] وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «جاثیه17»
[40] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج8، ص: 526، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[41] . ميزان الحكمة، حديث 5103.
[42] . كافى، ج 5، ص 559.
[43] . امالى شيخ صدوق، ص 238.
[44] . من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 22.
[45] . ميزان الحكمة، حديث 7884.
[46] . مجموعه ورّام، ج 2، ص 121.
[47] . كافى، ج 5، ص 567.
[48] . نساء، 35.
[49] . تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 352.
[50] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج10، ص: 102-97، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
[51] . تفسير نور الثقلين.
[52] . شورى، 13.
[53] . بقره، 43.
[54] . الرّحمن، 9.
[55] . طلاق، 2.
[56] . كافى، ج 2، ص 598.
[57] . تفسير نور الثقلين.
[58] حديد 28
[59] انفال 29
[60] طلاق 2
[61] طلاق 4
[62] قرائتى، محسن، تفسير نور، ج10، ص: 102-114، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن – ايران – تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.
ثبت دیدگاه